Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید
حسین سرشار _ صدایی که گم شد

در اپیزود دوازدهم پادکست رادیو ترافیک به سراغ زندگی هنرمندی رفتم که شاید در زمان حیاتش، به خصوص در جمع همکارانش آنطور که باید درک نشد و پس از حادثه تلخ و تراژیکی که منجر به فوت وی شد، آن‌چنان که باید به او پرداخته نشد.
در این اپیزود از بخش‌هایی از کتاب نامبرده، حسین سرشار ، فیلم سینمایی اجاره‌نشین‌ها ، سمفونی میلاد اثر دکتر ریاحی و نیز سمفونی خیام اثر حسین دهلوی استفاده شده است.
خوشحال خواهم شد که از طریق بخش نظرات و یا ایمیل انتقادات و پیشنهادات خود را با من در میان بگذارید.


رادیو ترافیک را در اغلب اپلیکیشن‌های معروف پادکست مثل ناملیک، شنوتو ، CastBox ، گوگل‌پادکست ، آمازون‌موزیک و ... همین‌طور از طریق فید RSS پادکست قابل دریافت و شنیدن است.

رادیو ترافیک را در اغلب اپلیکیشن‌های معروف پادکست مثل ناملیک، شنوتو ، CastBox ، گوگل‌پادکست ، آمازون‌موزیک و ... همین‌طور از طریق فید RSS پادکست قابل دریافت و شنیدن است.رادیو ترافیک را در اغلب اپلیکیشن‌های معروف پادکست مثل ناملیک، شنوتو ، CastBox ، گوگل‌پادکست ، آمازون‌موزیک و ... همین‌طور از طریق فید RSS پادکست قابل دریافت و شنیدن است.

لینک‌های دسترسی به پادکست رادیو ترافیک:
https://zil.ink/radiotraffic

https://zil.ink/radiotraffic

  • ۰ نظر
  • ۲۰ فروردين ۰۳ ، ۱۱:۴۵
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
نگاهی به شبکه اجتماعی بوم‌گپ

شبکه اجتماعی بوم‌گپ به تازگی فعالیت خود را آغاز کرده است. این شبکه اجتماعی فضایی شبیه به توییتر را برای کاربران فراهم آورده با این تفاوت که تعداد نویسه‌ها در هر فرسته میتواند ۱۰۰۰ کارکتر باشد که مزیت جذابی به حساب می‌آید. پایداری سرویس و سرعت بالای دانلود و آپلود فایلها از جمله مزایای بوم‌گپ به شمار می‌آید. کاربران در هر فرسته یا پست امکان ارسال تصویر، فیلم، فایل صوتی، لینک، پیوست فایل جهت دانلود و نیز نظرسنجی را در اختیار دارند تا در مجموع امکانات نسبتا کاملی برای یک شبکه اجتماعی متن‌محور در دسترس داشته باشند.

این شبکه اجتماعی نوپا امکانی شبیه استاتوس یا وضعیت هم دارد و چیزی شبیه رادیوی اینترنتی با قابلیت پخش آنلاین موزیک را در کنار فعالیت اصلی برای کاربران فراهم کرده است.

در حال حاضر بوم‌گپ تنها از طریق این صفحه https://myket.ir/app/www.boomgap.ir در فروشگاه نرم‌افزارهای اندرویدی مایکت و یا از طریق نسخه وب آن به آدرس

https://BoomGap.ir

در دسترس است. 

حساب کاربری من در بوم‌گپ:

https://boomgap.ir/Just_Smile

  • ۱ نظر
  • ۱۳ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۴۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
روزهای نارنجی

دی ماه ۱۴۰۲ فیلمی به نام روزهای نارنجی تماشا کردم و چند خطی را درباره این فیلم نوشته‌ام:

یکی از علایق و شاید تفریحات من تماشای #فیلم و #سریال است.

همانطور که #زندگی پر سرعت،خیلی‌هایمان را از علایقمان دور می‌کند،من هم خیلی وقت‌ها فرصت تماشا پیدا نمیکنم اما با این حال از هر فرصتی که بدست بیاورم، بدم نمی‌آید که آن را به تماشای فیلم بگذرانم.

امشب به تماشای فیلم #سینمایی #روزهای_نارنجی اثر #آرش_لاهوتی و با بازی #هدیه_تهرانی و #علی_مصفا نشستم.راستش را بخواهید،امشب خیلی حال و هوای تماشای یک فیلم #ایرانی را داشتم!به یاد گذشته‌های نه چندان دور که #سینما رونقی داشت و حضور بازیگران و کارگردانان بزرگ آدم را با شوق به سمت خودش می‌کشاند.

خلاصه که با این حال و هوا دنبال یک فیلم ایرانی گشتم که بعد از تماشایش حس و حالم را خراب نکند!!

نام علی مصفا همیشه من را روی فیلم‌ها نگه می‌دارد و نمی‌گذارد از روی فیلم به راحتی بگذرم! بنابراین #روزهای_نارنجی توجهم را جلب کرد. نام هدیه تهرانی نیز توجهم را بیش از پیش جلب کرد،کارگردان اما نام‌آشنا نبود.

امتیاز مخاطبان به فیلم هم کمتر از ۴ بود!خط اصلی داستان را که خواندم،به نظرم برای سینمای سالهای اخیر ایران حرف تازه‌ای به حساب می‌آمد...

لوکیشن داستان در شمال ایران قرار دارد و آبان با بازی هدیه تهرانی، کارفرمایی است که از کارگرانِ زنِ روزمُزد استفاده میکند. با علم بر اینکه من نه منتقد سینما هستم و نه سواد و سررشته‌اش را دارم،در حد یک تماشاگر می‌توانم بگویم که کارگردانی فیلم چندان دلپذیر نبود و گاهی تصاویری با دوربین روی دست، بدجوری توی ذوق می‌زد. به قول آقای #فراستی دوربین در بعضی سکانس‌ها کاملا بی‌جا و بی‌معنی روی دست بود و مشخص نبود علت این نوع فیلمبرداری چه بود و کارگردان قصد داشته چه پیام ویژه‌ای را ضمیمه تصویر کند!

اما در مجموع فیلم را دوست داشتم. هم فیلم‌نامه و هم موضوعش جالب بود و از دریچه‌ای نسبتا نو به موضوع #زن و #خانواده نگاه کرده بود.فیلمی که به موضوع #زن و مشکلاتش در جامعه ایرانی به گونه‌ای پرداخته که هم رگه‌هایی از #فمنیسم را میتوان در آن دید و هم وجه فمینیستی آن دچار شعار زدگی نشده،آنچنان که گل‌درشت‌وار و آزاردهنده شود که در سالهای اخیر،حداقل من فیلمی به دور از #شعار زدگی ندیدم.

اسپویل فیلم نیست،اما شاید نخواهید همین‌قدرش را هم بدانید 😉

روزهای نارنجی طبیعتاً از آن دست فیلم‌ها نیست که بخواهیم مثل #هامون چندین‌بار به تماشایش بنشینیم و خسته و دل‌زده نشویم، با این همه اما یک‌بار تماشایش هم باعث نمی‌شود که حس کنی وقتت را تلف کرده‌ای!

پی‌نوشت:

معمولا بعد از تماشای فیلم‌های سینمایی ایرانی، نقدهایی که برای فیلم نوشته‌اند را هم می‌خوانم. نمیدانم چرا برایم جذابیت دارند. شاید چون میخواهم میزان دریافتم از فیلم را بسنجم! نقدی بر این فیلم را خواندم که منتقد به زعم خودش حتی متوجه نشده که چرا آبان همسرش را با وجود #خیانت بخشیده و آن را یک ضعف دانسته بود! در حالی‌که شخصاً نه تنها خیانتی ندیدم،بلکه دریافتم از روایت کارگردان، عدم‌ وقوع خیانت بود!

سکانس پایانی فیلم هم پیام جذابی داشت:

#با_هم_قوی‌تریم

اگر فیلم را تماشا کرده‌اید،برایم نظرتان راجع به فیلم را بنویسید.

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۰۰:۲۲
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
چند خطی درباره سریال پوآرو - Agatha christie's Poirot

همیشه به ژانر پلیسی ، معمایی ، رازآلود ، جنایی و یا هر عنوان دیگری که رویش بگذارند علاقمند بوده‌ام! خواه فیلم باشد یا کتاب!

خاطرم هست که همیشه هنگام پخش سریال پوآرو از شبکه یک سیما، جلوی تلویزیون میخ‌کوب میشدم و با علاقه این سریال و حتی تکرارش را تماشا می‌کردم.

چندی قبل دلم می‌خواست یک فیلم در همین ژانر را تماشا کنم اما هرچه گشتم چیزی که مرا به وجد بیاورد پیدا نکردم! ناخودآگاه یاد این سریال افتادم و از آنجا که خیلی هم آدم نوستالژی‌بازی هستم تصمیم گرفتم سریال پوآرو را تماشا کنم. ابتدا قصد داشتم فصل‌های آخر را تماشا کنم که پیشتر از تلویزیون پخش نشده بود. اما بعد تصمیمم تغییر کرد و از اولین قسمت به تماشای آن نشستم! راستش خیلی از قسمت‌ها را اصلا به یاد نمی‌آوردم! به هر حال تماشایشان خالی از لطف نبود و مرا به حال و هوای همان سالهای قبل میبرد و من از این موضوع راضی بودم! از طرفی در تماشای سریال و یا خواندن کتاب، از آن دسته افرادی هستم که تحت هر شرایطی کنجکاوی خودم را برای اینکه به یکباره به سراغ انتهای ماجرا بروم و «بالاخره ببینم تهش چه می‌شود!» سرکوب می‌کنم و سعی میکنم از همه لحظاتش لذت ببرم تا به پایان آن برسم!

امشب به پایانش رسیدم...

آخرین قسمت سریال پوآرو...

سریالی نوستالژیک با داستان و شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی...

فصل آخر را هرگز ندیده بودم... به همین دلیل جذابیتش چندین برابر بود. اما اتفاقی را که دوست داشتم در آخرین قسمت رخ دهد، در قسمت دوم فصل آخر دیدم. دوست داشتم تمام آن شخصیت‌های نوستالژیک و دوست‌داشتنی در آخرین قسمت یک‌بار دیگر به دور هم جمع شوند؛ سروان هیستینگز،سربازرس جپ و خانم لمون! اما این اتفاق زودتر رخ داد و البته تا قسمت آخر هم ماندگار نبودند. تنها این سروان هستینگز بود که در کنار پوآرو و در آخرین قسمت حضور داشت.

و اما پوآرو...

پوآرویی که دیوید ساچت برای ما به یادگار گذاشت! اقتباس‌ها و فیلم‌های متعددی از روی رمان‌های پوآروی آگاتا کریستی ساخته شده‌اند، اما راستش را بخواهید هیچ‌کدامشان حداقل برای من به اندازه پوآرویی که دیوید ساچت به آن روح و شخصیت بخشید ، دلنشین و دوست‌داشتنی نبود! اصلا انگار آگاتا کریستی هم زمانی که رمانش را می‌نوشت چنین پوآرویی در ذهنش بود...

هر چه که بود پوآرو تمام شد..!

برای خیلی‌ها همان سال ۲۰۱۳ تمام شد اما برای من تازه امشب به پایان رسید...

آنچه که جذاب‌ترش می‌کند عمر این سریال است. سریالی که در ژانویه ۱۹۸۹ آغاز شد-آن زمان من تنها یک سال داشتم!- و در سال ۲۰۱۳ آخرین قسمت آن ساخته و پخش شد.

خیلی وقت‌ها زمانی که رمانی میخوانم ناخودآگاه شخصیت‌هایش را در ذهنم تجسم می‌کنم و گاهی که از روی آن رمان‌ها فیلمی ساخته می‌شود و تماشایش می‌کنم از دیدنش پشیمان می‌شوم! چرا که همه تصورات مرا که هنگام خواندن کتاب در ذهنم پرورانده بودم خراب می‌کند! اما با اینکه رمان‌های پوآروی آگاتا کریستی را نخوانده‌ام، به نظرم نمیتوانستم به زیبایی پوآرویی که دیوید ساچت آن را بازی کرد در ذهنم تجسم کنم.

پوآرویی شیک‌پوش،منظم، با قدم‌های کوچک و تند،وسواسی و بسیار مغرور و صدالبته باهوش که هوشش را مدیون سلول‌های خاکستری مغزش بود...

پوآرویی دوست داشتنی...

  • ۰ نظر
  • ۰۷ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۵۳
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
من و خواب و حال بد و آلودگی هوای تهران

ساعت حوالی ۴ با حال بدی از خواب پریدم و احساس خفگی داشتم با حالت تهوع و سرگیجه!

👈 شدیداً بوی #دود می‌آید، بطوریکه وقتی از #خواب پریدم سراسیمه #خانه را چک کردم تا جایی #آتش نگرفته باشد!!

👈 وقتی منشأ بو را پیدا نکردم، رفتم به راهروی ساختمان و متوجه بوی دود شدیدی شدم!!! ترسیدم که نکند بوی دود از خانه همسایه‌هاست! با حال بد و #استرس شدید همه‌جا را چک کردم. اما باز هم منشأ بو را پیدا نکردم...

👈 احساس کردم بو همه جا هست، پس به سراغ #خیابان رفتم تا شاید منشأ بو را در بیرون از ساختمان یافتم! 

حدسم درست بود!

بیرون نمیشد نفس کشید!

مِهِ غلیظی از دود در فضا بود که #چشم را هم میسوزاند! 

👈 وضعیت #هوا به شدت #آلوده و #خطرناک است. 

👈احتمالا #سرما باعث شده دود معلق در هوا به پایین‌ترین سطح بیاید که من با استشمامش فکر کردم جایی آتش گرفته!!!

👈 #خدا به همه ما رحم کند...

#تهران 

#آلودگی_هوا

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
چند خطی درباره مصاحبه فردوسی‌پور با جهانبخش در فوتبال ۳۶۰-آیا واقعا سیاست از فوتبال جداست؟
​​​​​​
مصاحبه اختصاصی فوتبال ۳۶۰ با جهانبخش
آقای عادل‌خان فردوسی‌پور و برنامه ۳۶۰ ایشان را احتمالا همه میشناسیم و خیلی‌هایمان ایشان را با خاطراتی که از برنامه نود برایمان ساخته به یاد می‌آوریم. اخیراً نسخه اولی از مصاحبه حدوداً یک ساعته ایشان با جهانبخش -بازیکن تیم ملی فوتبال ایران- در فوتبال ۳۶۰ منتشر شده که بخش‌های زیادی از آن به جای فوتبالی بودن،به مسائل سیاسی پرداخته شده بود؛ اما همین ابتدا سوالی که پیش می‌آید این است که چطور ایشان عمری شعارهایی از جدایی روح فوتبال و سیاست سر دادند اما امروز اینگونه گفتار و رفتارشان تغییر می‌کند؟!
نظرات صفحه مربوط به مصاحبه هم اغلب در ستایش مصاحبه‌کننده (فردوسی‌پور) است تا مصاحبه‌شونده (جهانبخش)!!! همینجا مشخص است که ایشان کارش را درست انجام داده و تأثیری که میخواسته را گذاشته است! اما به جرأت می‌توانم بگویم که اگر مشابه چنین مصاحبه‌ای را در تلویزیون می‌دیدیم و صحبتهای مجری به جای تمایل به سمت مخالفین و معترضان جمهوری اسلامی ، به سمت موافقان گرایش داشت، همه کامنت می‌گذاشتند که «این اسمش مصاحبه نیست بلکه بازجویی است!» در حالی که الان بیشتر نظرات در خصوص «به‌به عادل‌خان گل گفتی و کاشتی و...» است!
آقای فردوسی‌پور که دوستشان هم دارم،متاسفانه هر آنچه که در ذهن خودشان بود را پیشاپیش گذاشتند توی دهان جهانبخش! چه کسی گفته نظر شما نظر «همه» مردم است؟! اگر مردمی که معترض بودند و هستند به وضعیت موجود،برای شما محترمند،احترام شما نسبت به بخش دیگر جامعه کجاست؟! همه مردم یک کشورند و برخی موافقند و برخی مخالف! چرا انتظار دارید که بازیکن تیم ملی یک طرف بایستد و آن هم طرفی که شما می‌پسندید و طرفدارش هستید؟! او بازیکن تیم ملی است،ملتی با عقاید و نظرات گوناگون!
در خصوص اینکه بازیکنان تیم ملی سرود نخواندند،پر واضح است که اشتباه بزرگی کردند! سرود ملی،سرود یک پرچم و ملت است،نه سرود یک رژیم! اگر واقعاً آقای جهانبخش این رژیم را قبول ندارند و معتقدند تیم ملی نه برای ملت که برای جمهوری اسلامی است،بیخود کردند که زیر این پرچم به جام جهانی رفتند! از تیم ملی خداحافظی میکردند و بیانیه میدادند که به این دلیل از همراهی با تیم معذورند!! اعتبار حضور در جام‌جهانی را با همین تیم میخواستند اما سرود ملیش را نه؟!
آقای جهانبخش طوری راجع به فشار روی خانوده‌شان صحبت کردند که انگار ساواک خانواده‌شان را گروگان گرفتند تا از ایشان رفتار و گفتار خاصی سر نزند!! به فرض که باشد قبول! اما سوال بعد:
الان دیگر با گفتن این حرفها توی این برنامه نگرانی خاصی درباره خانواده ندارند یا آن ساواک (فشار) مدنظرشان دیگر برچیده شده است؟!
اما در مورد خود آقای فردوسی‌پور که در برنامه اینترنتی خودشان چنین فرمایشاتی دارند و انتظار واکنش و... از بازیکنان تیم ملی در جام‌جهانی دارند، با فرض اینکه توقع ایشان به جا بوده باشد، سوال دیگری که پیش می‌آید این است که خود ایشان برنامه فوتبال ۱۲۰ را روی آنتن تلویزیون دارند، چرا همین حرفهایی که ابتدا و در طول مصاحبه عنوان کردند را در برنامه تلویزیونی خودشان و از زبان مجری برنامه‌شان نگفتند؟! تیم تحریریه که بچه‌های تیم خود آقای فردوسی‌پور هستند! نکند از گفتن آن ترسیدند! ولی می‌توانند کنار گود بنشینند و بگویند: لنگش کن!
نه..! ایشان خودشان،برنامه‌ و کارشان و سود مالی‌شان را برای همان مردمی که "عوام‌پسندانه" از آنها حرف میزنند به خطر نینداختند، اما بازیکن تیم ملی را انداخته‌اند گوشه رینگ و میگویند: تو چرا چیزی نگفتی و کاری نکردی و فلان کار را کردی و...
و در آخر اگر ایران به همان اندازه که سیاه‌نمایی میکنند بد بود واقعا کسی جرأت میکرد اینگونه به سیاستهای (درست یا غلط) نظام حاکم بتازد و کسی با خودش و برنامه‌اش کاری نداشته باشد؟! پارادوکس را احساس کردید یا باز هم بگویم برایتان...؟!
  • ۰ نظر
  • ۲۳ فروردين ۰۲ ، ۰۱:۰۶
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
کدام پیام‌رسان را انتخاب کنیم؟ بررسی گزینه‌های داخلی و خارجی پیش رو

دو راهی انتخاب
یکی از دغدغه‌های این روزهای مردم انتخاب پیام‌رسان است. با توجه به شرایط اینترنت در کشور که دسترسی به پیام‌رسان‌های خارجی پرطرفدار بسیار سخت شده است و حالا این جامعه ایران است که می‌بایست انتخاب کند: راه سخت‌تر ادامه استفاده از فیلترشکن‌ها و پیام‌رسانهای خارجی نظیر اتفاقی که پیشتر در استفاده از تلگرام هم مشاهده می‌کردیم و یا راه آسان‌تر که استفاده از پیام‌رسانهای ایرانی و یا سایر پیام‌رسانهای خارجی است که هنوز در دسترس هستند!

چه شد که به اینجا رسیده‌ایم؟!
قبل از هرچیز باید نکته‌ای را یادآور شد که اگر امروز جامعه ایران در چنین دوراهی انتخابی گیر افتاده، از ناکارآمدی سیستماتیک دولت‌هاست. دولت‌های مختلف در طول سالها به دلیل برخوردها و اعمال قوانین دست و پاگیر برای داخلی‌ها و بعدتر و بدتر حمایتهای ناشیانه و دستوری از آنها، کار را به نقطه‌ای رسانده که اکنون در آن گیر افتاده‌ایم! دخالت و سرمایه‌گذاری دولت‌ها در پیام‌رسان‌های داخلی اشتباه بزرگ بعدی دولت‌هاست! زمانی که نام یک نهاد دولتی پشت یک پیام‌رسان باشد در ناخودآگاه هر فردی ایجاد شائبه می‌کند که مبادا درهای پشتی برای استفاده دولتی‌ها از اطلاعات افراد باز است! یکی از مهمترین دلایل عدم استقبال از پیام‌رسانهای ایرانی همین موضوع است. اما جالب است بدانید که به طور کلی پیام‌رسان‌ها در دنیا به صرف پیام‌رسانی درآمدزایی چشمگیری ندارند! مگر آنکه توانایی ارائه خدماتی انحصاری در سطح سازمانی باشند و یا خدمات پرداخت درون‌برنامه‌ای نظیر وی‌چت داشته باشند. بنابراین می‌توان دریافت که بسیاری از پیام‌رسانهای معروف از طریق فروش اطلاعات کاربرانشان به دولتها کسب درآمد می‌کنند! اتفاقی که بارها درباره واتس‌اپ و شرکت مادرش خبرساز شد اما باز هم طیف وسیعی از مردم استفاده از واتس‌اپ را ترجیح دادند! یکی از علل ادامه استفاده از واتس‌اپ اطلاعات موجود کاربران در این پیام‌رسان بود و دیگری عدم توانایی جایگزینی مناسب برای آن! جایگزینی که مخاطبین جهانی داشته باشد! حتی برخی نیز می‌گویند مگر ما چه اطلاعاتی داریم که به درد واتس‌اپ و ... بخورد؟ اصلا استفاده کنند! من که راضی هستم و در ازایش از خدماتش استفاده رایگان و مفید می‌کنم! اینها جملاتی است که اغلب از زبان عموم مردم می‌شنویم.

واقعا ما چه اطلاعاتی داریم که به درد کسی بخورد؟!
به شخصه چند سوال در مواجهه با این افراد و اینگونه تفکرات به ذهنم می‌رسد که پس از پرسیدن آنها پاسخ مناسبی دریافت نکرده‌ام!

اول اینکه چند درصد از نیازهای عمومی شخصی و چند درصد تجاری است؟ و چند درصد از استفاده‌های شخصی و تجاری از پیام‌رسانها نیازمند ارتباط جهانی (مثلا ارتباط با دوستان و خویشاوندان یا شرکتهایی در خارج از کشور) است؟ نیازسنجی مبحث مهمی است که در ابتدا باید تکلیف آن را مشخص کرد! اگر واقعا صرف نیاز شخصی و یا استفاده تجاری برای ارتباط با مخاطبان داخل کشور از پیام‌رسان مطرح است، چرا باید آن پیام‌رسان خارجی باشد؟ در واقع وقتی هر دو طرف ارسال‌کننده و دریافت کننده اطلاعات و پیام‌های شخصی یا تجاری در داخل هستند، چه نیازی به استفاده از پیام‌رسان خارجی داریم؟

دوم اینکه اگر واقعا اطلاعات ما به هیچ دردی نمیخورد چرا جنگ و تجارت امروز بر سر فروش اطلاعات است؟! چرا سالانه میلیاردها دلار صرف خرید و فروش اطلاعات می‌شود؟! همین اطلاعاتی که از کاربران جمع‌آوری می‌شود در جهت چگونگی تأثیرگذاری روی جوامع از آنها استفاده می‌شود! به عبارتی از اطلاعات کاربر استفاده می‌شود تا نقاط قوت و ضعف افراد جامعه شناسایی شود! کجاها ضربه‌پذیر هستیم و کجاها مقاومت بیشتری از خود نشان می‌دهیم! آنجاها که ضعیفیم و بی‌دفاع ضربه می‌خوریم! اما مشکل بزرگتر وقتی نمود پیدا می‌کند که آنها راه‌هایی برای نفوذ بر افکار ما و ضربه‌پذیر کردن نقاط قوت ما پیدا می‌کنند! با تبلیغات انبوه ، با نمایش تصاویری که ناخواسته آنها را آنقدر می‌بینیم تا برایمان امری عادی شود! از بین رفتن ارزش‌ها کمترین اتفاقی است که در طول سالیان در جوامع رخ می‌دهد! این اتفاق تنها برای جامعه ایران اتفاق نیفتاده و در جوامع مختلف با سنت‌های متفاوت اتفاق افتاده و در حال رخ دادن است! اما دولت‌های هوشیار سپرهایی برای رفع اثرهای سوء این تهاجم‌های فرهنگی ایجاد می‌کنند تا ارزش‌ها و سنت‌هایشان حفظ شود! اما جامعه ایرانی نه تنها در طول سالیان گذشته از داشتن دولت‌مردانی که از آنها در مقابل این تهاجم‌ها دفاع کنند بی‌بهره بوده‌اند، بلکه در مقاطعی آقایان در خواب بوده و هیچ برنامه‌ای برای دفاع و چگونگی رویارویی فرهنگی و اجتماعی نداشتند! بماند که در مقاطعی کسانی بر مسند قدرت بوده‌اند که به نوعی دچار وادادگی فرهنگی هم بوده‌اند و غرق در فرهنگ غرب و غرب‌گرایی بوده‌اند که از این دسته نمی‌توان توقع برنامه‌ریزی داشت! این در حالیست که در بیشتر کشورهای دنیا، حتی در همین همسایگی خودمان، هندوستان، دولت‌ها به همین راحتی اجازه نمی‌دهند نرم‌افزارها و پیام‌رسان‌ها کاربر جذب کنند! قبل از شروع فعالیت باید شرکت‌ها در این کشورها دفتر و نماینده فعال داشته باشند تا اجازه فعالیتشان صادر شود! اما اینجا پس از سالها که مردم به استفاده از پیام‌رسانهایی مثل تلگرام و واتس‌اپ خو گرفته‌اند، به یکباره یادشان افتاده که اینها در داخل دفتر ندارند و مجوز ندارند و... اگر پیش از اینکه این پیام‌رسان‌ها در داخل کاربر جذب کنند مجوز فعالیتشان صادر نمیشد آیا فیلتر و رفع فیلتر آنها تا این حد دغدغه امروز مردم می‌بود؟!

حالا چه کنیم؟!
حقیقت این است که داشته‌های فعلی ما جایی برای دفاع باقی نمی‌گذارد! باید قبول کنیم که پیام‌رسانهای ما از خلاقیت کم‌بهره‌اند و بیشتر یا کپی از یک پیام‌رسان دیگرند و یا در بهترین حالت الهام‌گرفته از آن هستند! در بدترین حالت هم یک سوپراپلیکیشن همه فن حریف هیچ‌کاره‌اند!

حالت ایده‌آلی که من می‌پسندم داشتن گزینه‌های آزاد ایرانی است! پیام‌رسانهایی که Open Source بوده و بصورت غیرانتفاعی در دسترس عموم قرار گیرند. که البته این کار نباید دستوری و دولتی و... باشد. اگر این نیاز در جامعه فراگیر شود، قطعا توانایی فنی‌اش را داریم که بدون نیاز به دخالت و حمایت و سرمایه و وام دولت‌ها چنین پیام‌رسانهایی را شاهد باشیم! پس در وهله اول باید این خواست عمومی در مردم حس شود.

حالا و هنوز که این حس عمومی به وجود نیامده ترجیح به استفاده از پیام‌رسان ایرانی به جای گزینه‌های دیگر خارجی نظیر imo دارم!

آی‌گپ خوب است اما کافی نیست
پیام رسانهای ایرانی مزایا و معایبی دارند! در این بین شخصا آی‌گپ را بیشتر پسندیدم! رابط کاربری کاربرپسندتر و اندکی قابلیت شخصی‌سازی و اندکی هم خلاقیت دارد و به گواه بررسی فنی کارشناسان از رمزگذاری پیشرفته بهره می‌برد. حالا که همه به استوری گذاشتن عادت کرده‌ایم، این قابلیت را در اختیارمان می‌گذارد، سرعت نسبتا خوبی دارد گرچه هنوز تماس تصویری‌اش جای تعریف آنچنانی ندارد! استیکرهای ثابت و متحرک جذابی هم دارد که اختصاصی است. دقیقا نقطه مقابل سروش‌پلاس که کپی تلگرام چند سال پیش بود و حالا که اخیرا نسخه 5 آن عرضه شده تازه شده شبیه تلگرام امروزی که تازه آن هم نسخه‌ای ناقص از آن است! به عنوان یک کاربر دوست دارد بدانم با چه چیزی طرف هستم! نسخه ناقصی از یک پیام‌رسان دیگر را نمی‌پسندم! هرچه شبیه‌تر بدتر! پیام‌رسان‌های ایرانی باید خودشان را عرضه کنند نه اینکه شبیه دیگری باشند! آی‌گپ قابلیت‌های پرداخت درون‌برنامه‌ای و هوش مصنوعی برای خواندن پیام متنی و یا تبدیل صوت به متن هم دارد که جالب و منحصر به فرد است. همین خلاقیت‌های اگرچه جزئی ، آن را برایم دوست‌داشتنی‌تر می‌کند.

شما هم اگر تجربه استفاده از آی‌گپ را دارید آن را به اشتراک بگذارید.

پی‌نوشت... ارتباط ، ادغام ، هم‌افزایی یا نابودی کامل؟!
در یک اتفاق نادر امروز شنیدم که وزیر محترم ارتباطات وعده ارتباط میان پیام‌رسان‌ها را داده‌اند!!! یعنی فردی که مثلا سروش دارد به فردی که مثلا روبیکا دارد پیام بدهد! به نظرم این موضوع کاملا مضحک است و جدای از امکان‌سنجی فنی آن، ضربه مهلکی بر بدنه پیام‌رسانهای ایرانی وارد خواهد آورد و اعتبار آنها را بیش از پیش زیر سوال خواهد برد! از نظر فنی این سوال پیش می‌آید که چگونه پیامی که در یک پیام‌رسان رمز شده ، کلیدش در پیام‌رسان دیگری دریافت و پیام باز می‌شود؟ دو یا سه حالت بیشتر به ذهنم نمیرسد(البته باید نظرات اهل فن را جویا شد) نخست اینکه کلا پیام‌ها رمز نشوند! که گویی پیامک اینترنتی ارسال ‌میکنیم و هرکس دلش خواست می‌تواند پیام ما را بخواند! دوم اینکه زیرساخت‌های فنی چند پیام‌رسان یکسان‌سازی شده و جز نام و پوسته چیزی از آنها باقی نماند! یعنی مثلا ظاهر اگرچه بله است اما باطن همان ایتاست! راه سوم هم شاید چیزی شبیه به Bridge باشد. اما در همه این حالات سوال دیگری که پیش می‌آید این است: در صورت از دست رفتن اطلاعات کاربران و یا احیانا لو رفتن و سوء‌استفاده‌های احتمالی از اطلاعات شخصی یا حتی مالی کاربران که در پیام‌رسانی مثل بله وجود دارند، کدام طرف عهده‌دار این فاجعه خواهد بود؟! پیام‌رسان ارسال کننده یا پیام‌رسان دریافت‌کننده؟! یا دولت؟

جالب اینجاست که مدیرعامل پیام‌رسان آی‌گپ چندی قبل درباره موضوع احتمال و بررسی چنین امکانی ، قویا آن را رد کرده بود و امیدوارم اگر دولت مصمم به انجام چنین کاری بود، آی‌گپ به آن نپیوندد!!

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی