Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۱۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

در همه جای دنیا هر کاری فرهنگ خاص خود را دارد و در آموزش های مربوط به هر کاری ابتدا فرهنگ استفاده آموزش داده می شود و سپس آموزش های کاربردی ارائه می شود. اما در ایران متاسفانه اینگونه نیست و معمولا چیزی به اسم فرهنگ سازی نمی بینیم... شهر نشینی و آپارتمان نشینی هم یکی دیگر از همان کارهایی است که معمولا کما لزومی بر آموزش فرهنگی قبل از ورود به آن نیست ! حال آنکه در برخی کشورها حتی برای خرید خودرو شما باید ابتدا ثابت کنید دارای آپارتمان و یا منزلی با پارکینگ هستید وگرنه از فروش آن به شما خودداری می شود!! معمولا آپارتمان‌ها دارای مدیر ساختمان هستند و کسی که مدیریت را قبول می کند باید بر هزینه های عمومی ساختمان مدیریت داشته باشد و ساکنین موظفند هزینه‌هایی به عنوان شارژ با مبالغی که به تایید اعضا می رسد پرداخت کنند و در صورت تحمیل هزینه های غیر مترقبه با نسبیت مساوی اقدام به پرداخت هزینه ها نمایند. در این میان مدیریت موظف است هزینه های جاری را با فاکتور به اطلاع ساکنین واحد ها برساند... حال سوال اینجاست وقتی یک یا چند تن از ساکنین آپارتمان از پرداخت هزینه ی شارژ به بهانه های مختلف سر باز می زنند باید به کدام مرجع پاسخگو مراجعه کرد؟ اصلا آیا کسی که در واحد های طبقات پایینی ساکن است حق دارد که بگوید : " من از آسانسور استفاده نمی کنم پس شارژ هم نمی دهم! " ؟! پاسخ منفی است ... پس چرا گاهی برخی این اجازه را به خود می دهند؟!!
  • ۰ نظر
  • ۳۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۱۲
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
ای ایران ای مرز پر گوهر ای خاکت سرچشمه ی هنر دور از تو اندیشه ی بدان پاینده مانی و جاودان ...   این ابیاتی بود که با صدایی رسا و یک دست از سوی تماشاگران فیلم سینمایی اخراجی های 2 در سالن ناخود آگاه بر لبها جاری می شد ... اخراجی های 3 که آمد سیاسی بود و سیاسی با آن و سازنده اش برخورد شد. کمتر کسی فهمید که چه گفته ؟ حرف حسابش چیست؟ آنها که سبز بودند آن را تمسخر انقلاب رنگیشان می دانستند و آنها که سبزی نبودند انگ های دیگر چسباندند... اما مهم اینجاست که جدا از همه ی شوخی های فیلم هایش حرفی خاص دارد ... او ... مسعود ده نمکی ... و قبل از او ابراهیم حاتمی کیا ... حاتمی کیا را وقتی بچه بودم شناختم ... وقتی معلم پرورشی مدسه مان ما را به تماشای " بوی پیراهن یوسف " برد ... و یا وقتی اعتراض های نابینای جـــــــــــــــانبازش را در " از کرخه تا راین " فریاد زد ... حاتمی کیا و ده نمکی جا مانده از نسلی هستند که حرفی برای گفتن دارند ... حرفی واحد با زبان مختلف ! یکی تلخ و خشک و دیگری تلخی نهفته در پشت لبخندها ... اساساً نمی نویسم که ستایششان کرده باشم و یا اینکه منتقد سینمایی شده باشم و ادای منتقدان را در بیاورم ... نه ... من خوشحالم ... خوشحالم که در دوره ای زندگی می کنم که هنوز هم کسی هست حرفهایی برای گفتن داشته باشد ... حرفهایی از سر دل و نه از سفره ی فیلم های درجه چندمی غربی ... خوشحالم که قهرمان فیلم هایشان آزاده ها و رزمنده های این مرز و بوم هستند ... نه زیبا رویانِ ... این روزها درگیرم ... ذهنم درگیر است و روح و دلم خدشه دار ... می ترسم ... می ترسم از آینده ی مملکتی که مجلس و دولتش نه برنامه دارند و نه سواد و نه ادب ! می ترسم از دولتی که روزی سقط جنین را باب می کند تا جلوی رشد جمعیت را بگیرد و روزی دیگر مجلسش قانون می گذارد برای ممنوعیت سقط جنین ! اینقدر خانواده ایرانی سخیف و بی ارزش شده که از بیرون برای فرزند آوردنش تصمیم می گیرند! یک روز می گویند نزا و روزی دیگر چند قلو می خواهند!! مملکتی را از شاه ستمگر و فاسد گرفتیم و به درستی انقلاب کردیم تا فاحشه خانه هایش جمع شوند و خدا به خانه ها و دل های مردم باز گردد ... این روزها اما دوباره برگشته اند ... روسپی ها را می گویم ... با قدرت تر و بی حیا تر ... آن موقع اگر برای خود جایی معین داشتند امروز اما نه در نهان که در آشکارِ این شهر، روزها و شبها اطراف ما پرسه می زنند ..!! تویی که می گویی دوران این حرف ها گذشته ... تویی که به فیلم ها و عقایدشان می خندی ... تویی که دم از آزادی می زنی ... تو بدان ... حرف جنگ حرف حساب است ... من هم مثل تو جنگ را نه دیده ام و نه دوست دارم که ببینم ... اما همه با هم ببینیم که برای چه فرزندان و برادران و خواهران ما شهید شدند ؟ اگر قرار بر این بود ای کاش دست هایمان را از همان اول بالا می بردیم ...!! کاش کُشته نمیدادیم ... من هر روزی که مسیر خانه تا دانشگاه و یا خانه تا محل کارم را طی میکنم بیشتر از گذشته می ترسم ... فحشا مثل سیل شده ! چون سیلاب که همه چیز را می شوید و نم نمک به پایین دست می رسد فحشا از بالای شهر نم نمک به سمت پایین شهر سرازیر می شود ... کم کمک ساپورت پوشان بیشتر می شوند ... کم کمک رنگ های ساپورتهایشان از مشکی ای که فقط طرح اندامشان را نمایان می کرد به رنگ پایی در آمده که اصلا معلوم نیست چیزی به پا دارند یا نه !! کم کمک مانتو های رنگ و وارنگشان جای خود را به پیراهن هایی داده اند که دیگر دکمه ای ندارند!!! و حتی گاهی نافشان را هم بیرون می گذارند تا شاید بشود از آنجا تشخیص داد " بچه ی ناف خراب آباد "-َند !! ما خیلی عقبیم ... روزی که سی دی فقر و فحشا را بخاطر جذبه ی اسم و آوازه اش خریدم و هیچ چیز از آن نفهمیدم (!) ندانستم که پیش بینی امروز بود!! کم کم آمار زنانی که به شوهرانشان خیانت می کنند رو به فزونی است ! این فحشا اما نه از فقر مادی که از فقر فرهنگی است ... کم کمک سن دختران باکره کم می شود ... 25 ... 22 ... 18 ... ما فقط به سینما می رویم که بخندیم یا هورا بکشیم و یا هـــــــــو کنیم ... و باز هم بیشتر اوقات بدون اینکه چیزی به داناییمان اضافه شود بر میگردیم ... یک بار هم که شده به حرف هایشان گوش کنیم و دقیق شویم ... شاید فهمیدیم اشکال کارمان از کجاست ... کار ما اشکال دارد ... شک نکن ... من نه می دانم و نه میخوانم ... کاش لااقل اگر کسی حرف هایش را به تصویر کشید چشم ها و گوش هایم باز باشد ... کسانی مثل ده نمکی و حاتمی کیا ... کسانی مثل چمران و آوینی و شریعتی که عکس هایشان را بیشتر از گفته هایشان می شناسم ...!   **** پانویس : دلم گرفته بود از شنیدن خبر خیانت زنی به شوهرش ... رابطه ی نامشروع و حضور شوهر در هنگام ارتکاب ... این دومین خبر در محلمان بود ... کاش کسی بر سر قانون گذار فریاد می زد که قانونش را عوض کند ... که حداقل چنین مردی مجبور نباشد برای تحمل نکردن این لکه ی ننگ و کثافت بخاطر عدم توانایی مالی در پرداخت مهریه پشت میله ها روزهایش را شب کند یا مثل یک جا کلیدی مجبور به وصله شدن با او باشد ...! زنی که خیانت می کند و مهریه هم طلبکار است !! اگر دیدی تلخ نوشتم برای همین بود ... شتابان نتیجه نگیر که این پسرک یا سپاهی است یا بسیجی ! برای عذاب کشیدن از شنیدن این خبر فقط باید " آدم " باشی تا دلت آتش بگیرد ... کاش یک نفر هم پیدا می شد داستان زندگی این مرد ها را به نمایش می کشید که کمتر از رزمندگان کار نکرده اند !! آنان اگر یک دشمن واحد داشتند که توپ و تفنگ داشت ، مردهای امروز ( آنهایی که واقعا مرد هستند! ) در چند جبهه مبارزه میکنند ... هم باید با اقتصاد ضعیف مبارزه کنند هم باید برای حفاظت از بنیان خانواده تلاش کنند و هم باید پدر باشند تا کشور جوان باشد و هم بدون حمایت مسئولان برای فرزندشان کوه باشند و هم برای زنانشان کافی ...!! همین و بس ...
  • ۰ نظر
  • ۲۷ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۲۹
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دوستی میگفت : همیشه مراقب کسی که خیلی به او محبت داری باش ! او اولین کسی است که به دنبال ضربه زدن یا ناراحت کردن توست! راست می گفت انگار ! شاید محبت زیادی موجب توقع میشود ... توقع از این که محبت تو وظیفه ی توست! پس باید محبت کنی و اگر نکنی یعنی توقعی را بر آورده نکردی ! یعنی تو بدی !! دلم از این روزهای تنهایی گرفته ... دلم از آدم های دور و برم - که به هر کدامشان نگاه می کنم یاد ضربه های بی وقفه شان به قلبم میفتم - گرفته . دلم از دست کسانی که روزی برایم عزیز بودند گرفته ... و هنوز هم سوالم اینجاست ... روی میز ... به کدامین جرم قلبم را شکستی ...؟
  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۰۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دلم هوایت را کرده ... دل است دیگر ... یادش رفته که رفته ای ..!!
  • ۰ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۱۳
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
سالهاست منتظر سیصد و اندی بار است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم امروز هر زمانی که اشک ریختیم خوب بود بیاد مهدی زهرا (س) هم می بودیم که هنوز هم تنهاست و یاری نداره ...
  • ۰ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۰۷:۰۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
مدت هاست که دِلَـــــــــــم شروعی دوباره می خواهد ... تــــو بیا ... مَـــــرا دوباره آغـــــاز کن ...
  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۹۳ ، ۰۱:۱۳
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
مدت زیادی بود که سری به گذشته ها نزده بودم ... گاهی مرور خاطرات یک سری چیزهایی رو بیاد آدم میاره که حتی بعضیاشون با وجود اینکه تو زمان خودشون خیلی برات مهم بودن ولی دیگه الان تو ذهنت نیستند! امشب سری زدم به صفحات قدیمی تر وبلاگم... چقدر مطلب نوشتم... چند سال گذشت...  خاطراتم از یادم نرفته بودن ولی نوع نوشتارم رو به کلی فراموش کرده بودم و بعضی جاها به خودم میگفتم : واقعا اینارو من نوشتم؟! چه خوب نوشتم! یادآوری گذشته فایده ای نداره ولی خوبه از برخی اتفاقات که دیگه برگی از خاطراتت شدن درس بگیری و بگی : راستی اینجا رو اشتباه کرده بودم! یادم باشه دیگه تکرارش نکنم!
  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۶
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
هَـمیشه بـاید کَسـی باشدکـــہ  مــَعنی سه نقطه‌های انتهای جمله‌هایَتـــ را بفهمدهَـمیشه باید کسـی باشدتا بُغض‌هایتــ را قبل از لرزیدن چـانه‌ات بفهمدبـاید کسی باشدکـــہ  وقتی صدایَتــ لرزید بفهمدکـــہ  اگر سکوتـــ کردی، بفهمد...کسی بـاشدکـــہ  اگر بهانه‌ گیـر شدی بفهمدکسی بـاشدکـــہ  اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتـن و نبودنبفهمد به توجّهش احتیاج داری بفهمد کـــہ درد داریکـــہ زندگی درد داردبفهمد کـــہ دلت برای چیزهای کوچکش تنگــ شده استــبفهمد کـــہ دِلتــ برای قَدمــ زدن زیرِ باران...برای بوسیـدَنشبرای یک آغوشِ گَرمــ تنگ شده استهمیشه باید کسی باشد ...
  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۳۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
شَـــــــک نکـــــــــن ... آینـــــــده ای خواهم ساخت که گذشته ام جلویش زانو بزند ... قرار نیست من هم دل کسی را بسوزانم ...!! برعکس ... کسی را که وارد زندگی ام می شود را ... آنقدر خوشـــــبخت می کنم که ... به هر روزی که جای او نیستی به خودت لعــــنت بفرستی ..!!
  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۱۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
فراموشی تـــــــــــــــــــــو هنـَـــــــــــر می خواهد و مــــَـــــــــن ... بی هنـــــــــرتریـــــــــن مـَــــــــــــرد عــــــــــــــــــــــــالمم ..!
  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۲:۲۹
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی