Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باران» ثبت شده است

یک وقت‌هایی آدم یک کارهایی میکنه که دست خودش نیست...یک وقت‌هایی یک حرفی میزنه که نباید زده میشد...اتفاقی میفته که نباید میفتاد...اونوقت نمی‌دونی که چه گسی رو باید مقصر بدونی..؟امروز از اون روزها بود که حرفی زدم که نباید میزدم و کاری کردم که نباید انجام میدادم...دلم از دست خودم گرفته...چه بارون قشنگی داره میاد...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
نمی‌دونم چرا بعضی ها از خیس شدن زیر بارون می‌ترسن!! امروز برای دومین روز متوالی بود که بارون زیبایی توی تهران بارید و البته کمی تا قسمتی پراکنده ، شدت بارون کم و زیاد میشد. حین قدم زدن به دور و برم که نگاه می‌کردم اکثراً یه چتر گرفته بودن دستشون! آخه این بارون که سالی یه بار میباره حیف نیست زیرش خیس نشی و چتر بگیری دستت؟؟پاییزه و لذت پیاده‌روی زیر بارون و بعدش برگشتن به خونه و خوردن یه قهوه و یا نسکافه..!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز بارون زیبایی توی تهران بارید و من و همسرجان توی این بارون قدم می‌زدیم و لذت می‌بردیم. شاید بعد از مدت‌ها بود که یک سری صحنه‌های عاشقانه و رمانتیک رو توی تهران می‌دیدم!! زن و شوهرها یا دوستان با هم قدم می‌زدن ، توی پارک می‌نشستن و صبحت میکردن و بارون با بارش نم‌نمش براشون موسیقی لایت اجرا می‌کرد!!به جرأت می‌تونم بگم که خیلی وقت بود این صحنه‌ها رو ندیده بودم و به جاش یک سری صحنه‌های عجیب و قریب می‌دیدم!! چون همتون می‌دونین چجور صحنه‌هایی از گفتنش صرف نظر می‌کنم!! اما به هر حال راحت می‌شد فهمید که اون سبک رابطه‌ها انتهای عاشقانه‌ای نخواهد داشت و حتماً منجر به ازدواج نمیشه!!بگذریم. به هر حال ما داشتیم از این قدم زدن لذت میبردیم و کمی هم توی پارک نشستیم و صحبت کردیم. اما تصور کن چه چیزی میتونست این لذت رو خراب کنه؟؟! وقتی زیر نم نم بارون قدم می‌زدیم و هوا کاملاً دو نفره شده بود(!) گهگاهی آدمهایی از کنارمون رد می‌شدن که ظاهراً هنوز برای گازسوز شدن به سازمان مربوطه مراجعه نکرده بودن و شدیداً از خودشون تولید دود و دم از نوع سیگار می‌کردن!! من از سیگار و بو و دودش متنفرم بخصوص زمانی که مجبورم پشت سر کسی توی پیاده رو راه برم که یه سیگار توی دستشه و بدون اهمیت دادن به اینکه یک نفر داره پشت سرش از این دود خفه میشه ، دود سیگارش رو میده بیرون. توی بعضی کشورها اگر توی مکان‌های عمومی سیگار بکشی جریمه‌ی نقدی میشی! اما اینجا چی؟ هیچی!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دیشب بعد از مدت‌ها خدا نعمت بارونش رو به ما عطا کرد. چه شب دل‌انگیزی بود. من خیلی بارون رو دوست دارم. گرچه خیلی‌ها هستن که بارون رو دوست دارن اما هستند کسانی که از بارون فراری‌اند.دیشب آسمون تهران دیدنی بود و بعد از مدت‌ها میشد یه نفسی کشید و کمی اکسیژن به این ریه‌های اکسیژن ندیده فرو داد!!کاش که بازم بارون بیاد؛ اصلا پاییزه و همین بارون‌ها و هوای دو نفرش ...!!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
♥ اولین تو بودی ♥♥ آخرین هم تو خواهی بود ♥♥ نمی خواهم طعم چشم دیگری را بنوشم ♥♥ انتظار بارانت سخت هم باشد ♥♥ فقط به خیال آمدنت ♥ ♥ خیسِ خیسم ♥
  • ۰ نظر
  • ۰۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۱:۴۱
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
این عادت همیشگی اش بود ... زیر باران راه می رفت ... امسال راه رفتن او را با دیگری زیر باران اشک هایم دیدم ... شاید پارسال هم اشک های دیگری بود ...!!!
  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۷:۱۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

ای تو بوی خاک و بارونای جدا از این و از اونای هوای سبز احساسآه رو لبامو بشناستا که عمری مونده باقیتا نفس داره اقاقیمث خواب گل پونهیاد من باش عاشقونهفریبا وکیلی

  • ۰ نظر
  • ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۵۹
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
بارانی که روزهابالای شهر ایستاده بودعاقبت باریدتو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی...  تکلیفِ رنگ موهاتدر چشم هام روشن نبودتکلیفِ مهربانی ، اندوه ، خشم  و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم تکلیفِ شمع های روی میز  روشن نبود من و تو بارهازمان را در  کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیمو حالا زمان داشت  از ما انتقام می گرفت در زدیباز کردمسلام کردیاما صدا نداشتیبه آغوشم کشیدیاماسایه ات را دیدم    که دست هایش توی جیبش بود به اتاق آمدیمشمع ها را روشن کردمولیهیچ چیز روشن نشدنورتاریکی را  پنهان کرده بود...   بعدبر مبل نشستیدر مبل فرو رفتیدر مبل لرزیدیدر مبل عرق کردی پنهانی،بر گوشه ی تقویم نوشتم:نهنگی که در ساحل تقلا می کندبرای دیدن هیچ کس نیامده است  از : گروس عبدالملکیان منبع:temenna.blogfa.com
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
بهانه ی سفر روز یکشنبه ظهر وقتی به خونه برگشتم خیلی ناگهانی تصمیم گرفتم برم شمال و هوایی تازه کنم. سفر خوبی بود و خوش گذشت. گرچه کوتاه بود اما این هوا عوض کردن خیلی خوب بود و درگیری‌های ذهنیم رو برای یکی دو روزی کنار زد.   در جریان سفر آب و هوای گیلان خیلی جالب و غیر منتظرست! همیشه شوکه میکنه آدمو ! هوا شرجیه ؛ اما ناگهان تو یه روز گرم و آفتابی و البته شرجی ، بارش باران آغاز میشه و خیلی ناگهانی هوا خنک و دلنشین میشه! ازون هوا دو نفره‌ها هستش؟! ازونا! همراهان من تو این سفر خواهرم و همسر عزیزم بودن. یکی از نکات خوب این سفر که واقعا برام لذت بخش بود واکنش همسرم نسبت به دیدن روستای پدری و محصولات کشاورزی و ... بود. آنچنان با دیدن بعضی چیزا ذوق می کرد و بالا و پایین می‌پرید که منم با دیدنش سر ذوق میومدم. سفر کوتاه بود و یک روزه اما به من خوش گذشت و جای همگی خالی . . .
  • ۰ نظر
  • ۱۳ شهریور ۹۲ ، ۰۲:۰۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
باز باران با ترانه میخورد بربام خانهخانه ام کو ؟خانه ات کو؟روزهای کودکی کو؟فصل خوب سادگی کو؟یادت آید روز باران ...؟گردش یک روز دیرین ...؟پس چه شد دیگر , کجا رفت خاطرات خوب و رنگین ...؟کودک خوشحال دیروز , غرق در غم های امروز ...یاد باران رفته از یاد , آرزوها رفته بر بادباز باران ... باز باران ...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی