خاطرات دور
از آنجایی که آدم خاطرهبازی هستم و البته در گذشته خیلی به نوشتن خاطرات روزانه علاقه داشتم، طی سالهایی در دهه ۸۰ ، خاطراتم را در #وبلاگ شخصیم منتشر میکردم. الان نمیدانم که واقعا چرا این کار را میکردم و چرا فکر میکردم خاطرات من میتواند به درد فرد دیگری بخورد یا دست کم جذابیتی داشته باشد! البته آن زمان، موضوعی عادی میان اهالی #وبلاگستان بود! چنانکه این روزها تصویری همگانی از خصوصیترین لحظات زندگی عدهای را در #اینستاگرام میبینیم! خلاصه که صرفا برای داشتن #یادگاری از آن دوران، یکی دو نسخه قدیمی از وبلاگ را بصورت html ذخیره کرده بودم؛ امشب دنبال فایلی میگشتم و تمام حافظه لپتاپ را زیر و رو کردم که رسیدم به پوشهای خیلی قدیمی با محتواهایی مربوط به وبلاگم. یکی از فایلهای html را باز کردم؛ روی سربرگ وبلاگ این نوشته را دیدم و جالب این که اصلا به خاطر نمیآوردم! چه زود گذشت... چیزی در حدود ۲۰ سال به چشم بر هم زدنی گذشت...
وای واقعا چقدر زود گذشت... چقدر از نوشتن لذت میبردیم... شاید به امید اینکه خونده بشیم فقط... و یه سری نوشته هامون موندگار بشن... مهم اون بعد روانیش بود...