Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۲۶۰ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

پرسش و پاسخی درباره فیلترینگ و رابطه حاکمیت با مردم

علیرضا شیرازی ، مدیر محترم سرویس وبلاگ‌دهی بلاگفا ، در نوشته‌ای که در وبلاگ شخصی‌اش با عنوان «فیلترینگ و رابطه حاکمیت با مردم» منتشر کرده ، به نکاتی اشاره کرده که از جنبه‌ای قابل بررسی و شاید از دید من قابل پذیرش نیز باشد؛ اما از سویی دیگر سوالاتی را به ذهنم آورد که اینجا آن‌ها را مطرح خواهم کرد.

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۰۴ ، ۱۵:۰۶
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
خاطرات دور

از آنجایی که آدم خاطره‌بازی هستم و البته در گذشته خیلی به نوشتن خاطرات روزانه علاقه داشتم، طی سالهایی در دهه ۸۰ ، خاطراتم را در #وبلاگ شخصیم منتشر می‌کردم. الان نمیدانم که واقعا چرا این کار را میکردم و چرا فکر میکردم خاطرات من می‌تواند به درد فرد دیگری بخورد یا دست کم جذابیتی داشته باشد! البته آن زمان، موضوعی عادی میان اهالی #وبلاگستان بود! چنانکه این روزها تصویری همگانی از خصوصی‌ترین لحظات زندگی عده‌ای را در #اینستاگرام می‌بینیم! خلاصه که صرفا برای داشتن #یادگاری از آن دوران، یکی دو نسخه قدیمی از وبلاگ را بصورت html ذخیره کرده بودم؛ امشب دنبال فایلی میگشتم و تمام حافظه لپتاپ را زیر و رو کردم که رسیدم به پوشه‌ای خیلی قدیمی با محتواهایی مربوط به وبلاگم. یکی از فایل‌های html را باز کردم؛ روی سربرگ وبلاگ این نوشته را دیدم و جالب این که اصلا به خاطر نمی‌آوردم! چه زود گذشت... چیزی در حدود ۲۰ سال به چشم بر هم زدنی گذشت...

  • ۱ نظر
  • ۱۷ ارديبهشت ۰۴ ، ۲۲:۵۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
ستار صدایش را از دست داد - به بهانه نسلی که ماندگار شدند

خبر از دست دادن صدای عبدالحسن ستارپور با نام هنری #ستار مرا ناراحت کرد.
از جمله هواداران او نبودم ، اگرچه برخی از ترانه‌هایش را دوست می‌داشتم؛ تصور اینکه خوانندگان و هنرمندانی چون #حبیب ، #شاهرخ ، #شهرام_شب‌پره ، #شهرام_صولتی ، #سیاوش_قمیشی ، #شماعی‌زاده ، #معین و... یک به یک از دور خارج شده و یا خواهند شد و جایشان را امثال ساسی مانکن پر خواهند کرد دردآور است!
نسل من خوش‌شانس بوده که گوشش را به ترانه‌های این نسل سپرده و مجبور نبوده خودش را با صداهای ناکوک و یا رپ‌هایی با شعرهای بی سر و ته و فحشها وفق دهد! البته که در آثار خوانندگان جدید،هم صداهای خوب و هم شعرهای خوب میتوان یافت، اما آیا میتوان ترانه‌ای را پیدا کرد که بیش از یک هفته عمر کند؟! نیم قرن ماندگاری پیشکش...
همانطور که عصر دیجیتال باعث شده خیلی از لذتها و شادیهای گذشته تکرار ناپذیر و شاید دمِ دستی شوند، این نسل از هنرمندان هم دیگر تکرار نخواهند شد. هنرمندانی که احتمالا به حد کافی قدر ندیدند و در دوره‌ای مُطرب خوانده شدند،اما ماندند،دور از وطن...
تا ما ساعات خوشی و ناخوشیمان را با ترانه‌های آنها پر کنیم و خاطره‌سازی کنیم...

  • ۱ نظر
  • ۲۵ فروردين ۰۴ ، ۱۵:۵۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
وقتی یک عاشقانه آرام به اتمام رسید

#رمان همانطور که از نامش پیداست هم #عاشقانه است و هم به نظر من ریتمش بسیار آرام است!
تقریبا پس از خواندن دو سوم از #کتاب  انتظار داشتم تمام شود! در حین خواندن از خودم میپرسیدم پس باقی کتاب درباره چیست؟! انگار که دو پایان داشته باشد!
داستان عاشقانه‌اش را تا زمان هجوم مغول‌ها دوست داشتم، اما تقریبا پس از آن ، دیگر خواندن این کتاب به عادتی که گاهی ملال‌آور هم بود تبدیل میشد! دقیقا در نقطه مقابل آنچه نویسنده تلاش میکرد درباره آن سخن بگوید.
به لحاظ ایرانی بودن و عاشقانه بودن، کتاب را دوست داشتم، اما به نظرم میتوانست کوتاه‌‌تر باشد و زودتر تمام شود تا اینچنین آرام نباشد!

  • ۰ نظر
  • ۲۴ فروردين ۰۴ ، ۰۰:۳۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
خاک آمریکا

خط اصلی این #رمان درباره یک #مهاجرت اجباری است.مهاجرانی که هر یک به دلایلی مشابه چون ترس از #تجاوز و #قتل و غارت، آواره شده‌اند و به امید رهایی، از مرزهای #مکزیک به سمت #خاک_آمریکا مهاجرتی غیرقانونی را در پیش گرفته‌اند.هرکدام داستان #زندگی خود را دارند و در مسیر این مهاجرت به هم پیوسته‌اند.
اما همانطور که انتظار می‌رفت در این مسیر و پیش از رسیدن به #آزادی مورد انتظارشان، اتفاقاتی  برایشان رخ می‌دهد...

من این کتاب را با ترجمه هاجر شُکری و امان‌ا... ارغوان از نشر دُر قلم که ناشری از شهر بجنورد است را خواندم.ترجمه بسیار شیوا بود ولی اشتباه‌های تایپی در آن دیده می‌شد. در انتهای کتاب یادداشت نویسنده را پای این کتابش خواندم. آن هم برایم بسیار جذاب بود. تمام سوالاتی که در خصوص نویسنده کتاب در طول خواندن رمانش به ذهنم رسیده بود را پاسخ داد! اینکه خودش مهاجر نبوده و اقامت آمریکا را هم داشته اما رفتارهای تبعیض‌آمیز و نژادپرستانه آمریکایی‌ها با مهاجران او را به این فکر وا داشته که داستانش را در این‌باره بسازد. اینکه چند سال برای نوشتن این رمان زمان گذاشته و تحقیق کرده است. 
بعد از خواندن کتاب به این فکر میکنم که رفتار ما با مهاجران چگونه است؟! به عبارتی رفتار ما با افغان‌ها چگونه است؟! آنها که هم رنگ پوستشان همچون رنگ پوست ماست و هم زبان و فرهنگشان تشابهات زیادی با ما دارد که حتی بیشتر از این! زمانی که خط مرزهایمان به شکل امروزی نبود، از ما بودند! 
اغلب مهاجران دزد و متجاوز و قاتل نیستند! هر کدامشان به روزنه امید زندگی بهتر، شهر و دیار و خانواده‌شان را رها کرده‌اند و احتمالاً سختی های بسیاری تحمل کرده‌اند. 
سنگینی نگاهمان را از رویشان برداریم...

رمان بسیار جذابی بود و خواندنش را حتماً پیشنهاد می‌کنم.

  • ۰ نظر
  • ۰۱ شهریور ۰۳ ، ۱۷:۲۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
نگاهی به شبکه اجتماعی بوم‌گپ

شبکه اجتماعی بوم‌گپ به تازگی فعالیت خود را آغاز کرده است. این شبکه اجتماعی فضایی شبیه به توییتر را برای کاربران فراهم آورده با این تفاوت که تعداد نویسه‌ها در هر فرسته میتواند ۱۰۰۰ کارکتر باشد که مزیت جذابی به حساب می‌آید. پایداری سرویس و سرعت بالای دانلود و آپلود فایلها از جمله مزایای بوم‌گپ به شمار می‌آید. کاربران در هر فرسته یا پست امکان ارسال تصویر، فیلم، فایل صوتی، لینک، پیوست فایل جهت دانلود و نیز نظرسنجی را در اختیار دارند تا در مجموع امکانات نسبتا کاملی برای یک شبکه اجتماعی متن‌محور در دسترس داشته باشند.

این شبکه اجتماعی نوپا امکانی شبیه استاتوس یا وضعیت هم دارد و چیزی شبیه رادیوی اینترنتی با قابلیت پخش آنلاین موزیک را در کنار فعالیت اصلی برای کاربران فراهم کرده است.

در حال حاضر بوم‌گپ تنها از طریق این صفحه https://myket.ir/app/www.boomgap.ir در فروشگاه نرم‌افزارهای اندرویدی مایکت و یا از طریق نسخه وب آن به آدرس

https://BoomGap.ir

در دسترس است. 

حساب کاربری من در بوم‌گپ:

https://boomgap.ir/Just_Smile

  • ۱ نظر
  • ۱۳ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۴۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
روزهای نارنجی

دی ماه ۱۴۰۲ فیلمی به نام روزهای نارنجی تماشا کردم و چند خطی را درباره این فیلم نوشته‌ام:

یکی از علایق و شاید تفریحات من تماشای #فیلم و #سریال است.

همانطور که #زندگی پر سرعت،خیلی‌هایمان را از علایقمان دور می‌کند،من هم خیلی وقت‌ها فرصت تماشا پیدا نمیکنم اما با این حال از هر فرصتی که بدست بیاورم، بدم نمی‌آید که آن را به تماشای فیلم بگذرانم.

امشب به تماشای فیلم #سینمایی #روزهای_نارنجی اثر #آرش_لاهوتی و با بازی #هدیه_تهرانی و #علی_مصفا نشستم.راستش را بخواهید،امشب خیلی حال و هوای تماشای یک فیلم #ایرانی را داشتم!به یاد گذشته‌های نه چندان دور که #سینما رونقی داشت و حضور بازیگران و کارگردانان بزرگ آدم را با شوق به سمت خودش می‌کشاند.

خلاصه که با این حال و هوا دنبال یک فیلم ایرانی گشتم که بعد از تماشایش حس و حالم را خراب نکند!!

نام علی مصفا همیشه من را روی فیلم‌ها نگه می‌دارد و نمی‌گذارد از روی فیلم به راحتی بگذرم! بنابراین #روزهای_نارنجی توجهم را جلب کرد. نام هدیه تهرانی نیز توجهم را بیش از پیش جلب کرد،کارگردان اما نام‌آشنا نبود.

امتیاز مخاطبان به فیلم هم کمتر از ۴ بود!خط اصلی داستان را که خواندم،به نظرم برای سینمای سالهای اخیر ایران حرف تازه‌ای به حساب می‌آمد...

لوکیشن داستان در شمال ایران قرار دارد و آبان با بازی هدیه تهرانی، کارفرمایی است که از کارگرانِ زنِ روزمُزد استفاده میکند. با علم بر اینکه من نه منتقد سینما هستم و نه سواد و سررشته‌اش را دارم،در حد یک تماشاگر می‌توانم بگویم که کارگردانی فیلم چندان دلپذیر نبود و گاهی تصاویری با دوربین روی دست، بدجوری توی ذوق می‌زد. به قول آقای #فراستی دوربین در بعضی سکانس‌ها کاملا بی‌جا و بی‌معنی روی دست بود و مشخص نبود علت این نوع فیلمبرداری چه بود و کارگردان قصد داشته چه پیام ویژه‌ای را ضمیمه تصویر کند!

اما در مجموع فیلم را دوست داشتم. هم فیلم‌نامه و هم موضوعش جالب بود و از دریچه‌ای نسبتا نو به موضوع #زن و #خانواده نگاه کرده بود.فیلمی که به موضوع #زن و مشکلاتش در جامعه ایرانی به گونه‌ای پرداخته که هم رگه‌هایی از #فمنیسم را میتوان در آن دید و هم وجه فمینیستی آن دچار شعار زدگی نشده،آنچنان که گل‌درشت‌وار و آزاردهنده شود که در سالهای اخیر،حداقل من فیلمی به دور از #شعار زدگی ندیدم.

اسپویل فیلم نیست،اما شاید نخواهید همین‌قدرش را هم بدانید 😉

روزهای نارنجی طبیعتاً از آن دست فیلم‌ها نیست که بخواهیم مثل #هامون چندین‌بار به تماشایش بنشینیم و خسته و دل‌زده نشویم، با این همه اما یک‌بار تماشایش هم باعث نمی‌شود که حس کنی وقتت را تلف کرده‌ای!

پی‌نوشت:

معمولا بعد از تماشای فیلم‌های سینمایی ایرانی، نقدهایی که برای فیلم نوشته‌اند را هم می‌خوانم. نمیدانم چرا برایم جذابیت دارند. شاید چون میخواهم میزان دریافتم از فیلم را بسنجم! نقدی بر این فیلم را خواندم که منتقد به زعم خودش حتی متوجه نشده که چرا آبان همسرش را با وجود #خیانت بخشیده و آن را یک ضعف دانسته بود! در حالی‌که شخصاً نه تنها خیانتی ندیدم،بلکه دریافتم از روایت کارگردان، عدم‌ وقوع خیانت بود!

سکانس پایانی فیلم هم پیام جذابی داشت:

#با_هم_قوی‌تریم

اگر فیلم را تماشا کرده‌اید،برایم نظرتان راجع به فیلم را بنویسید.

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۰۰:۲۲
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
چند خطی درباره سریال پوآرو - Agatha christie's Poirot

همیشه به ژانر پلیسی ، معمایی ، رازآلود ، جنایی و یا هر عنوان دیگری که رویش بگذارند علاقمند بوده‌ام! خواه فیلم باشد یا کتاب!

خاطرم هست که همیشه هنگام پخش سریال پوآرو از شبکه یک سیما، جلوی تلویزیون میخ‌کوب میشدم و با علاقه این سریال و حتی تکرارش را تماشا می‌کردم.

چندی قبل دلم می‌خواست یک فیلم در همین ژانر را تماشا کنم اما هرچه گشتم چیزی که مرا به وجد بیاورد پیدا نکردم! ناخودآگاه یاد این سریال افتادم و از آنجا که خیلی هم آدم نوستالژی‌بازی هستم تصمیم گرفتم سریال پوآرو را تماشا کنم. ابتدا قصد داشتم فصل‌های آخر را تماشا کنم که پیشتر از تلویزیون پخش نشده بود. اما بعد تصمیمم تغییر کرد و از اولین قسمت به تماشای آن نشستم! راستش خیلی از قسمت‌ها را اصلا به یاد نمی‌آوردم! به هر حال تماشایشان خالی از لطف نبود و مرا به حال و هوای همان سالهای قبل میبرد و من از این موضوع راضی بودم! از طرفی در تماشای سریال و یا خواندن کتاب، از آن دسته افرادی هستم که تحت هر شرایطی کنجکاوی خودم را برای اینکه به یکباره به سراغ انتهای ماجرا بروم و «بالاخره ببینم تهش چه می‌شود!» سرکوب می‌کنم و سعی میکنم از همه لحظاتش لذت ببرم تا به پایان آن برسم!

امشب به پایانش رسیدم...

آخرین قسمت سریال پوآرو...

سریالی نوستالژیک با داستان و شخصیت‌هایی دوست‌داشتنی...

فصل آخر را هرگز ندیده بودم... به همین دلیل جذابیتش چندین برابر بود. اما اتفاقی را که دوست داشتم در آخرین قسمت رخ دهد، در قسمت دوم فصل آخر دیدم. دوست داشتم تمام آن شخصیت‌های نوستالژیک و دوست‌داشتنی در آخرین قسمت یک‌بار دیگر به دور هم جمع شوند؛ سروان هیستینگز،سربازرس جپ و خانم لمون! اما این اتفاق زودتر رخ داد و البته تا قسمت آخر هم ماندگار نبودند. تنها این سروان هستینگز بود که در کنار پوآرو و در آخرین قسمت حضور داشت.

و اما پوآرو...

پوآرویی که دیوید ساچت برای ما به یادگار گذاشت! اقتباس‌ها و فیلم‌های متعددی از روی رمان‌های پوآروی آگاتا کریستی ساخته شده‌اند، اما راستش را بخواهید هیچ‌کدامشان حداقل برای من به اندازه پوآرویی که دیوید ساچت به آن روح و شخصیت بخشید ، دلنشین و دوست‌داشتنی نبود! اصلا انگار آگاتا کریستی هم زمانی که رمانش را می‌نوشت چنین پوآرویی در ذهنش بود...

هر چه که بود پوآرو تمام شد..!

برای خیلی‌ها همان سال ۲۰۱۳ تمام شد اما برای من تازه امشب به پایان رسید...

آنچه که جذاب‌ترش می‌کند عمر این سریال است. سریالی که در ژانویه ۱۹۸۹ آغاز شد-آن زمان من تنها یک سال داشتم!- و در سال ۲۰۱۳ آخرین قسمت آن ساخته و پخش شد.

خیلی وقت‌ها زمانی که رمانی میخوانم ناخودآگاه شخصیت‌هایش را در ذهنم تجسم می‌کنم و گاهی که از روی آن رمان‌ها فیلمی ساخته می‌شود و تماشایش می‌کنم از دیدنش پشیمان می‌شوم! چرا که همه تصورات مرا که هنگام خواندن کتاب در ذهنم پرورانده بودم خراب می‌کند! اما با اینکه رمان‌های پوآروی آگاتا کریستی را نخوانده‌ام، به نظرم نمیتوانستم به زیبایی پوآرویی که دیوید ساچت آن را بازی کرد در ذهنم تجسم کنم.

پوآرویی شیک‌پوش،منظم، با قدم‌های کوچک و تند،وسواسی و بسیار مغرور و صدالبته باهوش که هوشش را مدیون سلول‌های خاکستری مغزش بود...

پوآرویی دوست داشتنی...

  • ۰ نظر
  • ۰۷ فروردين ۰۳ ، ۰۵:۵۳
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
در ستایش آزادی - برای جادی
روزهایی را پشت سر می‌گذاریم که سخت می‌گذرند. حال ایرانمان خوب نیست و دشمنان این خاک همچون کفتارهایی اطراف ما می‌چرخند، دسیسه و بعد تماشا می‌کنند. بارها گفته‌ام که سران مملکت باید هرچه زودتر مشکلات مردم را حل کنند. به خواسته‌های مردم گوش کنند... گوش کنند... چقدر این واژه غریب است! کجاست گوش شنوا؟!
انگار در داخل هم عده‌ای عامدانه سعی دارند در این آتش بدمند! روزی نیست که خبر ضبط پاسپورت اهالی هنر و ورزش را نشنویم! آخر این چه کاریست؟ آبروی مملکت را با این کارها برده‌اید و نمی‌فهمید...
حدودا ۱۴ روز پیش جادی میرمیرانی از فعالان حوزه فناوری اطلاعات و امنیت شبکه ایران به همراه چند نفر دیگر از فعالان این حوزه دستگیر و خبرش در خبرگزاری‌ها منتشر شد. خبری که اولین و آخرین خبر درباره آنها بود و از وضعیت فعلی و علت دستگیری آنها هنوز خبری منتشر نشده است.
بهانه انتشار اپیزود نهم پادکست رادیو ترافیک خبر دستگیری مردی است که همیشه پر انرژی و پر امید از آزادی گفت.
از مسئولان تقاضا می‌کنم هرچه سریعتر به وضعیت جادی میرمیرانی رسیدگی کنند تا هرچه زودتر خبر آزادی‌اش را بشنویم. جای کسی که همیشه فریاد آزادی بر لب دارد در بند نیست...
 
اگر برای شنیدن اپیزود نهم پادکست رادیو ترافیک از طریق فید Acast و روی پلتفرم‌های خارجی مشکل دارید، پیشنهاد می‌کنم از فید ناملیک استفاده کنید.
همچنان توی RadioPublic ، Acast ، CastBox ، Spotify و سایر پلتفرم‌های پادکچر میتونید رادیو ترافیک رو از طریق این لینک دنبال کنید.
به توصیه همیشگی جادی گوش کنیم! پر انرژی باشیم و امید رو از دست ندیم!

 

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

خواستم چند خطی درباره اتفاقات اخیر در کشور بنویسم اما... بگذریم... 

 

گزارش‌هایی در سایت‌های مختلف درج شده و گمانه‌زنی‌ها درباره زمان رفع فیلتر اینستاگرام و واتس‌اپ ، آن را موکول به گذر از شرایط فعلی و آرام شدن شرایط و احتمالا تا پایان همین هفته دانسته‌اند. 

اما به شخصه تصور می‌کنم باید اینستاگرام و واتس‌اپ را به جمع فیسبوک و توییتر و تلگرام و... اضافه کنیم! در چند روز اخیر که دسترسی به اینترنت بین‌الملل مختل شده اما سرویس‌های ایرانی در دسترس قرار دارند، با دستور نهادهای بالادستی، فایلهای نصبی دو نرم افزار یاد شده از فروشگاه‌های نرم‌افزاری ایرانی نظیر مایکت و کافه‌بازار حذف شده‌اند! در چنین شرایطی به نظر نمی‌رسد رفع فیلترینگ اینستاگرام و واتس‌اپ به همین زودی‌ها رخ دهد! اتفاقی که برای مردم ایران تازگی ندارد و برای تصمیم‌گیران و تصمیم‌سازان حکومتی هم هرگز درس عبرتی نشد که فیلترینگ چاره کار نیست! 

به هر روی، اگر در شرایطی قرار گرفتید که ترجیح دادید از پیام‌رسان‌های ایرانی برای رفع نیازهای روزمره استفاده کنید، امتحان کردن آی‌گپ را پیشنهاد میکنم که قابلیت خواندن متون با دستیار صوتی و استوری و تماس صوتی و تصویری و... دارد. 

 

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی