دل

دل ... این واژه ی بی نقطه ... گاه به وسعت یک دریا برایت تنگ می شود ...

معرفی و دریافت نرم افزار Skype

Skype نرم افزاری جهت برقراری ارتباط صوتی با دیگران از طریق اینترنت است که همانند تلفن عمل کرده و دو طرفی که قصد ارتباط با یکدیگر را دارند باید آن را بر روی رایانه ی خود نصب نمایند. این نرم افزار از کیفیت بالایی در انتقال صدا برخوردار بوده و در صورت استفاده از یک اتصال اینترنتی مناسب تاخیر و Noise در صدا وجود نداشته و حتی با دورترین مناطق جهان می توانید با وضوح و کیفیت بالا تماس بگیرید. همچنین در این برنامه امکان برقراری ارتباط تصویری به وسیله دوربین و گفتگوی متنی و حتی انتقال فایل نیز وجود دارد. این سرویس دهنده از WebCam ها نیز پشتیبانی نموده و می توان از این طریق بصورت زنده به صحبت یا دوستان پرداخت...کنفرانس های بسیاری نیز با موضوعات متنوع در این سرویس دهنده برگزار می شود و به آسانی می توان در این کنفرانس ها ثبت نام نمود. تماس نامحدود و رایگان با هر نقطه از دنیا و دیگر استفاده کنندگان Skype ، قابلیت ارسال پیامک به دیگر دوستان خود ، امکان تعیین تصویر دلخواه برای اشتراک خود و نمایش آن به مخاطبین از کاربردهای این نرم افزار کارآمد است. اما در نهایت تفاوت چشمگیر میان استفاده از یاهو مسنجر و اسکایپ در سبک تر و راحت تر اجرا شدن اسکایپ نسبت به یاهو مسنجر ، کیفیت بالا و بدون تاخیر در ارتباط صوتی و تصویری و حتی متنی از جمله ی ویژگی هایی است که اسکایپ را به مراتب از رقیبش یاهو مسنجر در مقام بالاتری قرار می دهد. تنها محدودیت استفاده از اسکایپ آن است که هر دو طرف متقاضی برقراری ارتباط می بایست اسکایپ را در رایانه ی خود نصب کرده باشند که با توجه به فراگیر تر بودن یاهو مسنجر و کم اطلاع بودن افراد از برتری های اسکایپ ، می بایست ابتدا از دوستانتان دعوت به استفاده از اسکایپ نمایید و سپس موفق به برقراری ارتباط با آنها شوید.   دریافت نرم افزار اسکایپ

بازی های کودکانه

تازه حکمت بازیهای کودکی را می فهمم... زووووووووو تمرین این روزهای نفس گیر بود...!!!

فریبکاران

از فریب انسانها دلگیر نشو ، اینان روی زمینی زندگی می کنند که روزی یک بار خودش را دور می زند!!!

یار دیروزی

برای ما همین کافیست اگر روزی بدین خط و بدین دفتر نظر دوزی ، بخندی و به دل گویی :  کجایی یار دیروزی..؟! برای ما همین کافیست...

من عاشق وبلاگمم

گاهی وقتا که فکر میکنم می بینم چقدر من وبلاگمو دوست دارم... چقدر حرفهای قشنگ ، جملات عاشقانه ... برای اونایی که هستن... و برای اونی که تو راهه!! من عاشق وبلاگم هستم و خواهم بود... دهمین جشن آغاز فعالیت پرشین بلاگ هم نزدیکه ، امیدوارم شما رو امسال هم ببینم ... و اینکه پرشین بلاگ من تو رو هم دوست دارم که وبلاگ به این خوبی رو تو در اختیارم قرار دادی!!  پرشین بلاگ زنده است تا وبلاگ فارسی زنده است...

دروغگو دشمن خداست

دیروز پشت یک کامیون جمله ی زیبایی نوشته بود :   می گویند دروغگو دشمن خداست... خدایا چقدر دشمن داری..؟!!

کلنجار

دیروز بعد از یه مدت طولانی با مهدی ( دوستم ) رفتم بازار رضا و یک کیت رنگی برای کارتریج پرینترم گرفتم. ولی خب دستم به کار نمی رفت ! چون حدسش خیلی سخت نبود که به این روز بیفتم! به کدوم روز؟! الان میگم!دفعات قبلی که کارتیج مشکی پرینترم رو شارژ می کردم سر و دست و پا نداشتم و می تونستی یک موجود خال خالی مشکی که شباهت زیادی به انسان هم داره جلو روت ببینی!!  واسه همین گفتم اگه الان به کارتریج رنگی دست بزنم و قصد کنم شارژش کنم مکافاته بازم! از طرفی چون مدت زیادی بود شارژش نکرده بودم می دونستم که به احتمال زیاد باید یه کارتریج جدید بخرم!! متاسفانه همینم شد و امشب هر چقدر با کارتریجم کلنجار رفتم نشد که نشد... رنگش به راه نیفتاد و منم الان افسرده نشستم به کارتریج نگاه میکنم و میگم الان 24000 تومنم کجا بود برات کارتریج رنگی بخرم؟؟

برای تو که میدانی...

بی تو واژه هایم بارانی می شود... زیر باران واژه ها انتظارت می کشم... تو چون خورشید باش... پر صلابت بر من و  واژه هایم بتاب...  اسماعیل محمدنژاد

خط خطی های ناخوانا

شب قبل از نیمه ی شعبان و میلاد حضرت مهدی ( عج ) با دوستم که هم اسم آقا هم هست و اسمش مهدی هستش طبق روال هر ساله شربت و شیرینی تهیه کردیم و ایستگاه صلواتی راه انداختیم. البته امسال توی تهیه ی وسایل من نبودم چون امتحانا بود و... و مهدی و دوستاش زحمتشو کشیده بودن. من سینی ها رو می گرفتم لیوان می چیدم و شربت پر میکردم و دوستان می بردن. مهدی هم طبق عادت معهود! همه فن حریف بود و یه دقیقه پیش من بود یه دقیقه بعد سینی به دست می چرخید و ... جاتون خالی شب خوبی بود. بعد از تموم شدن شربت ها و شیرینی ها رفتیم یه سری هم به مهدیه ی تهران زدیم و قدم زنان و صحبت کنان برگشتیم و اون شب هم اونطوری تموم شد. روز میلاد حضرت، من و پسردایی جان ( که کمی از من کوچکتره و در شرف ازدواج ) رفتیم و به کارهای خونه ای که تازه خریده و داده بود دست گچ کار که سفید کاری کنه رسیدگی کردیم. برگشتنی یهو پسردایی جان آهی کشید و گفت ببین چنین روزی چه حالی میداد بریم جمکران.... منم تا تنور داغ بود و حرفش رو زمین نیفتاده بود به حرفش پر و بال دادم و گفتم همین الان بریم! ساعت 17:35 بود که با موتور!! راه افتادیم رفتیم قم!! ساعت نزدیک 20 بود که رسیدیم. وقتی رسیدیم همه رفتن نماز جماعت و در نیتجه ما که نمازمون شکسته بود نماز رو خوندیم به فرادا و به راحتی حرم حضرت معصومه زیارت کردیم. بلافاصله رفتیم مسجد جمکران ، به قول پسردایی جان! اونی که ما رو  برد تا اونجا خودش شاممون رو هم داد! وقتی رسیدیم یه صف دیدیم طویل!!! طویل که میگم یعنی تصور کنید چقدر طولانی بود! ایستگاه صلواتی  مسجد جمکران بود که داشت شام میداد. ما تو صف ایستادیم اما اون صف به اون جمعیت کلا 5 دقیقه انتظار هم برای ما نداشت! غذا رو که گرفتیم جاتون خالی نوش جان کردیم و دو رکعت نماز تحیت هم تو مسجد خوندیم و بعد از چند دقیقه چرخ زدن برگشتیم خونه. ساعت حدود 2 نیمه شب بود که رسیدیم. از فرط خستگی دیگه حسی نداشتیم ولی خودمونیم خیلی حال داد اون شبم...