آمریکا و توافق ایران با چین - ایران در موضع قدرت یا ضعف؟
چند روز قبل سرمقالهای با عنوان آمریکا و توافق ایران با چین در روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر علیرضا اسماعیلی مازگر منتشر شد که به بررسی زوایایی از توافق راهبردی ۲۵ ساله دو کشور و علت نگرانی غربیها از این موضوع پرداخته است. همین اول باید بگویم بنده با دانش کمی که از دنیای سیاست و یا حتی تاریخ دارم، صلاحیت نقد و بررسی دقیق موضوعی را ندارم؛ اما به عنوان یک شهروند ایرانی، پیشتر از این نوشته و در زمان انتشار خبر توافق ایران و چین سوالاتی برایم مطرح شد که اتفاقا با خواندن سرمقاله دکتر اسماعیلی نیز پاسخی برای آنها نیافتم! بنابراین در چند طبقه مختلف پرسشهایم را مطرح خواهم کرد، تا شاید پاسخی روشنگرایانه برای آنها دریافت کنم!
نظم نوین جهانی و برخورد تمدنها
نظم نوین جهانی تئوری جدیدی در دیدگاه سیاسی آمریکا نسبت به جهان نیست؛ اما نگرانی ساموئلهانتینگتون، استاد برجسته دانشگاه هاروارد و نظریهپرداز مشهور آمریکایی، از تناقضات «فرهنگی-تمدنی» در سطح بینالمللی با رویکرد سیاسی آمریکا بود. شاید تنها فعل مناسب برای جمله پیشین همان «بود» باشد!! چرا که به گذشته تعلق دارد و در گذر زمان شاهد تهاجم شدید فرهنگی-تمدنی (حداقل) در ایران هستیم و غرب از همان زمان برای کاهش سطح اصطکاکی دیگر کشورها با تئوری نظم نوین جهانی اقدامات موثری کرد! اکنون سطح فرهنگی-تمدنی (مردم) ایران به مراتب تفاوتهای فاحشی با سی سال گذشته دارد. -برداشت روند نزولی یا صعودی این سطح برای عموم آزاد است!- بنابراین تصور میکنم در حال حاضر نگرانی احتمالی غرب از روابط ایران با چین یا هر کشور دیگری نسبت به زمان بیان نظریه هانتینگتون کمتر تئوریک باشد!
نخست : ایران در پیمان اخیر و بطور کلی سیاست خارجیاش تمایل به حضور در کدام دسته را دارد و آنچه که حداقل در ظاهر به نظر میرسد، در کدام دسته قرار میگیرد؟
قاعدتا ایران بنا به همان تناقضات «فرهنگی-تمدنی» چه بخواهد و چه نخواهد هرگز نمیتواند در دسته کشورهایی منزوی مانند کره شمالی قرار بگیرد. اما تصور میکنم ایران در طول سالهای پس از انقلاب -و یا حتی پیش از آن- همیشه در بین دو راهی قرار داشته و در دورههایی شاید سعی شده که از تمدنهای غربی به بهانه پیشرفت در سطح بینالمللی الگوبرداری کند و در عین حال حفظ ظاهر را هم مد نظر داشته باشد! به نظر میرسد ایران مایل است کشوری باشد که « ترجیح میدهند تا به توازن معینی بین خود و غرب دست یابند و هدف آنها، این خواهد بود که به پتانسیل نظامی و اقتصادی بیفزایند و با دیگر کشورهای غیر غربی بر ضد غرب همکاری کنند و ارزشها و نهادهای محلی خود را حفظ کنند. به عبارت دیگر، مدرنیزه شدن را میپذیرند؛ ولی غربی شدن را نه. »
آنچه که در ظاهر به نظر میرسد اما، شاید مخالف این ایده باشد! به نظر میرسد ایران برای فرار از دامان غرب به دامان چین و روسیه افتاده باشد! و این سیاستی است که در طول سالیان مختلف از عهد قدیم تاکنون و در دورههای مختلف سلطنتی و نظامی رواج داشته و اگرچه نخنما به نظر میرسد اما همچنان ریسمانیست که سیاست ایران به آن آویخته شده است!!
دوم: احیای راه ابریشم که ابتکار مقامات چینی بوده و هست، موجب ارتقای بیش از پیش جایگاه ایران در منطقه و جهان خواهد بود که به خودیِ خود موجبات نگرانی هر سیاست انحصارطلبی چون سیاست کدخدامنشانه آمریکا را در پی خواهد داشت. بهای رسیدن به این ارتقای جایگاه چقدر است؟ آیا در نقطه سر به سر قرار خواهیم گرفت یا با قراردادی ترکمانچایگونه همه چیز را فدای یک چیز خواهیم کرد؟ شاید هم در پیمانی برد-برد قرار داریم؟!
جواب به سوال فوق را شاید فقط باید در شفافیت کامل مفاد پیمان راهبردی ۲۵ ساله ایران با چین بتوان یافت!
در صورت تحقق راهبرد فوق، ایران در مقام قدرت و از در چانهزنی برای کسب امتیازات بیشتر وارد مذاکرات خواهد شد. اما قطعا نباید به سادگی از نقش ایران در کسب جایگاه چین در آینده گذشت! قطعا چین منافع امروز و چشمانداز ربع قرن آیندهاش را در همکاری با ایران دیده است؛ آنها از این پیمان بطور مستقیم -جدا از منافع مشتق شده بینالمللی از پیمان راهبردی ایران و چین- از ایران چه امتیازاتی میگیرند؟ همین چند وقت اخیر بود که خبر صید گسترده کشتیهای چینی زنگ خطر نابودی اکوسیستم زیستمحیطی در خلیج همیشه فارس ایران را به صدا در آورده بود! نابودی منابع ملی و در اختیار گذاشتن آنها به هر قدرتی ، به دریافت هیچ امتیازی نخواهد ارزید چرا که آن امتیاز فقط تا زمان دارا بودن ایران از آن منابع معتبر خواهد بود! بسانِ فردی که گروگان باشد و میداند که تا زمانی زنده خواهد بود که اطلاعات به درد بخوری برای عرضه داشته باشد و اگر اطلاعاتش را بازگو کند حکم مرگش را امضا کرده است!
آیا باید برای تقابل با یک هژمونی سیاسی ، در پدیداری یک هژمونی دیگر نقشی پررنگ داشت؟
جایگاه کنونی ایران در احیای راه ابریشم -بخوانید پدیداری سلطه سیاسی اقتصادی چین بر جهان- کجاست؟
مثال خودمانیتَرَش شاید این باشد که ایران مثل ملکی است که خریداری دارد و این خریدار املاک دو طرف آن ملک را خریده و آماده ساخت و ساز گسترده است!! و تنها نیاز به جلب رضایت مالک آن را دارد تا بتواند برای تخریب و تجمیع اقدام کند تا بنایی بسیار ارزنده را بسازد و در عین حال اگر در جلب رضایت مالک ناموفق باشد آنگاه املاکی که در اطراف آن خریده به پشیزی نخواهند ارزید! حال که ایران از چنین جایگاهی برخوردار است مستحق دریافت امتیازات به مراتب بیشتری از طرف چینی نیست...؟