Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سینما» ثبت شده است

روزهای نارنجی

دی ماه ۱۴۰۲ فیلمی به نام روزهای نارنجی تماشا کردم و چند خطی را درباره این فیلم نوشته‌ام:

یکی از علایق و شاید تفریحات من تماشای #فیلم و #سریال است.

همانطور که #زندگی پر سرعت،خیلی‌هایمان را از علایقمان دور می‌کند،من هم خیلی وقت‌ها فرصت تماشا پیدا نمیکنم اما با این حال از هر فرصتی که بدست بیاورم، بدم نمی‌آید که آن را به تماشای فیلم بگذرانم.

امشب به تماشای فیلم #سینمایی #روزهای_نارنجی اثر #آرش_لاهوتی و با بازی #هدیه_تهرانی و #علی_مصفا نشستم.راستش را بخواهید،امشب خیلی حال و هوای تماشای یک فیلم #ایرانی را داشتم!به یاد گذشته‌های نه چندان دور که #سینما رونقی داشت و حضور بازیگران و کارگردانان بزرگ آدم را با شوق به سمت خودش می‌کشاند.

خلاصه که با این حال و هوا دنبال یک فیلم ایرانی گشتم که بعد از تماشایش حس و حالم را خراب نکند!!

نام علی مصفا همیشه من را روی فیلم‌ها نگه می‌دارد و نمی‌گذارد از روی فیلم به راحتی بگذرم! بنابراین #روزهای_نارنجی توجهم را جلب کرد. نام هدیه تهرانی نیز توجهم را بیش از پیش جلب کرد،کارگردان اما نام‌آشنا نبود.

امتیاز مخاطبان به فیلم هم کمتر از ۴ بود!خط اصلی داستان را که خواندم،به نظرم برای سینمای سالهای اخیر ایران حرف تازه‌ای به حساب می‌آمد...

لوکیشن داستان در شمال ایران قرار دارد و آبان با بازی هدیه تهرانی، کارفرمایی است که از کارگرانِ زنِ روزمُزد استفاده میکند. با علم بر اینکه من نه منتقد سینما هستم و نه سواد و سررشته‌اش را دارم،در حد یک تماشاگر می‌توانم بگویم که کارگردانی فیلم چندان دلپذیر نبود و گاهی تصاویری با دوربین روی دست، بدجوری توی ذوق می‌زد. به قول آقای #فراستی دوربین در بعضی سکانس‌ها کاملا بی‌جا و بی‌معنی روی دست بود و مشخص نبود علت این نوع فیلمبرداری چه بود و کارگردان قصد داشته چه پیام ویژه‌ای را ضمیمه تصویر کند!

اما در مجموع فیلم را دوست داشتم. هم فیلم‌نامه و هم موضوعش جالب بود و از دریچه‌ای نسبتا نو به موضوع #زن و #خانواده نگاه کرده بود.فیلمی که به موضوع #زن و مشکلاتش در جامعه ایرانی به گونه‌ای پرداخته که هم رگه‌هایی از #فمنیسم را میتوان در آن دید و هم وجه فمینیستی آن دچار شعار زدگی نشده،آنچنان که گل‌درشت‌وار و آزاردهنده شود که در سالهای اخیر،حداقل من فیلمی به دور از #شعار زدگی ندیدم.

اسپویل فیلم نیست،اما شاید نخواهید همین‌قدرش را هم بدانید 😉

روزهای نارنجی طبیعتاً از آن دست فیلم‌ها نیست که بخواهیم مثل #هامون چندین‌بار به تماشایش بنشینیم و خسته و دل‌زده نشویم، با این همه اما یک‌بار تماشایش هم باعث نمی‌شود که حس کنی وقتت را تلف کرده‌ای!

پی‌نوشت:

معمولا بعد از تماشای فیلم‌های سینمایی ایرانی، نقدهایی که برای فیلم نوشته‌اند را هم می‌خوانم. نمیدانم چرا برایم جذابیت دارند. شاید چون میخواهم میزان دریافتم از فیلم را بسنجم! نقدی بر این فیلم را خواندم که منتقد به زعم خودش حتی متوجه نشده که چرا آبان همسرش را با وجود #خیانت بخشیده و آن را یک ضعف دانسته بود! در حالی‌که شخصاً نه تنها خیانتی ندیدم،بلکه دریافتم از روایت کارگردان، عدم‌ وقوع خیانت بود!

سکانس پایانی فیلم هم پیام جذابی داشت:

#با_هم_قوی‌تریم

اگر فیلم را تماشا کرده‌اید،برایم نظرتان راجع به فیلم را بنویسید.

  • ۰ نظر
  • ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۰۰:۲۲
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
حسن جوهرچی بازیگر سینما و تلویزیون ایران درگذشت...مثل همیشه خبر کوتاه بود و بسیار تلخ و باور نکردنی...در این چند مدت گذشته سعی کردم واکنشی نسبت به اخبار تلخ پیرامونم در وبلاگم نشان ندهم... پلاسکو... کاظم افرندنیا... حسن جوهرچی... آخر اصلاً چه می‌توان گفت؟ معروف است که :"سالی که نکوست از بهارش پیداست..."اما بهار ۱۳۹۵ شمسی چندان هم نکو آغاز نشد... سالی که با خبرهای تلخ آغاز شد و تلخی‌اش را حفظ کرد و حالا دارد با خبر تلخ دیگری رو به پایان می‌گذارد...حسن جوهرچی:حسن جوهرچی بازیگر سینما و تلویزیون صبح امروز ۱۵بهمن۹۵ دار فانی را وداع گفت. وی به دلیل بیماری و عارضه کبدی در بخش ICU بستری بود. جوهرچی در سال ۱۳۴۷ در یک خانواده اردبیلی در تهران متولد شد. لیسانس عکاسی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران دارد. بازی در سینما را در سال ۱۳۶۷ با «فیل در تاریکی» که بعد از پانزده سال کامل شد شروع کرد. اولین بازی مطرح او در سینما در سال ۱۳۷۰ با فیلم «برخورد» به کارگردانی سیروس الوند بود.روح تمام عزیزانی که در سال ۹۵ دستشان از دنیا کوتاه ماند شاد باد...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
بعد از مدت‌ها امشب فرصتی دست داد تا به تماشای دو فیلم سینمایی بنشینم. دو فیلم از دو سینمای متفاوت... اولی از سینمای ایران و دومی از سینمای هند...بادیگارد ساخته استاد ابراهیم حاتمی‌کیا ، اولین فیلمی بود که تماشا کردم...طبق انتظار ، فیلم سناریوی جالبی داشت با قهرمانی بازمانده از جنگ و شخصیتی معترض به اوضاع پس از جنگ... معترضی که در اکثر آثار حاتمی‌کیا حضور پررنگی دارد. بادیگارد را دوست داشتم و البته بازی استاد پرویز پرستویی که بازیگر مورد علاقه من هستند.فیلم دوم اما از سینمایی متفاوت ، سینمای بالیوود بود.وزیر...با بازی درخشان آمیتاب باچان. این فیلم را هم دوست داشتم. سناریوی جذاب و بازیگران هنرمند این فیلم از ویژگی‌هایی هستند که موجب می‌شوند تا شما را برای تماشای این فیلم تشویق کنم.اما در نهایت به نظرم میرسد چرخه سینما همچون خیلی چیزهای دیگر راه بسیاری برای اینکه در مسیر پیشرفت و راه درست قرار بگیرد دارد. همه‌ی ما سینمای هند را به تخیل‌گرایی و قهرمان‌هایی با قدرت‌های غیر عادی می‌شناسیم. اما چیزی که در سینمای هند نقطه جذابیت ماجراست تعلیقی است که در بیشتر فیلم‌های این سینما دیده می‌شود و معمولاً فیلم‌ها آن طوری تمام می‌شوند که ما اصلاً انتظارش را ندشتیم. دقیقاً عکس اتفاقی که در بیشتر فیلم‌های ایران اتفاق می‌افتد و معمولاً بیننده از اواسط فیلم قدرت حدس زدن انتهای فیلم را خواهد داشت و گاهی چند حدس می‌زند که یکی از آنها درست از آب در می‌آید. از آنجا که سواد کافی در زمینه‌ی سینما ندارم صحبت بیش از این جایز نیست. نیت فقط معرفی این دو فیلم زیبا از نظر بنده بود.
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

همه‌ی نگاه‌ها به پرده‌ی سینما دوخته شده بود و همه منتظر شروع فیلم بودند...بالاخره فیلم شروع شد...پلان اول : دوربین سقف را نشان می‌داد...یک دقیقه گذشت و همچنان یک سقف روی پرده‌ی سینما نقش بسته بود...دو...سه...چهار...پنج...هشت دقیقه‌ی اول فیلم ، دوربین بدون حرکت همچنان سقف را نشان می‌داد...کم کم صدای حاضران در آمد و تماشاگران در حال ترک سینما بودند...ناگهان دوربین شروع به حرکت کرد و تختی را نشان داد که رویش یک جانباز بود...زیرنویسی روی پرده‌ی سینما نقش بست:این تنها هشت دقیقه از زندگی یک جانباز قطع نخاعی بود و شما طاقتش را نداشتید..!!!پی‌نوشت : این مطلب رو دیروز در مترو خوندم. روم تأثیر گذاشت و تصمیم گرفتم اینجا منتشرش کنم.

  • ۰ نظر
  • ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۹
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دیشب خواب جالبی دیدم!!خواب دیدم سینما توسکا دوباره باز شده و من و بانو دست در دست در حال قدم زدن بودیم که از دیدن بازگشایی سینما توسکا متعجب شده بودیم و با ذوق و شوق رفتیم ببنیم چه فیلمی رو اکران می‌کنه که بریم بلیط بخریم و جزو اولین نفرهایی باشیم که توی بازگشایی این سینما بلیطش رو خریدن و واردش شدن!
  • ۰ نظر
  • ۲۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۴۵
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
سالها پیش که سینما ابهت و رونقی داشت ، جوادیه 3 سینما داشت ؛ اولی در خیابان بیست متری جنب آموزشگاه رانندگی تدین (کنونی) قرار داشت و دو سینما هم به نام‌های توسکا و شیرین در خیابان (بلوار امروزی) دشت آزادگان، پل جوادیه واقع بودند. درست به یاد ندارم که چه زمانی سینمای واقع در خیابان بیست متری تعطیل شد اما دو سینمای دیگر را به خوبی به یاد دارم . سینما توسکا و سینما شیرین که سالها فیلم‌های زیادی را به همراه برادرهای بزرگتر از خودم در آنها تماشا کرده بودم ...البته به شخصه سینما توسکا را بیشتر دوست داشتم چون امکانات بهتری داشت. بوفه‌ی فعال و یک ساندویچی در داخل محوطه‌ی سینما توسکا وجود داشت که خیلی وقت‌ها بعد از سینما با برادرانم به آنجا می‌رفتیم. کیفیت سینما ،صدا و صندلی‌هایش کمی بهتر از سینما شیرین بود.سینما توسکا - پل جوادیهحدود 10 - 12 سال پیش سینما توسکا - آنطور که به اهالی جوادیه گفته شده بود - جهت بازسازی به بخش خصوصی واگذار شده بود . مدتی بعد اعلام کردند که بخش خصوصی از بازسازی صرف نظر کرده و نهادهای دولتی مسئول بازسازی این سینما هستند. در آن زمان تنها سینمای جوادیه سینما شیرین بود. بعد از یکی دو سال بی خبری و عدم کوچکترین تغییر در ظاهر و باطن سینما توسکا ، سینما شیرین هم بسته شد ...سینما شیرین - پل جوادیهگمان می‌کنم این روزها سالن‌های این دو سینما به مکان خوبی برای زندگی انواع جانوران موزی و غیر موزی تبدیل شده باشد..!!و این بود که سالهاست جوادیه دیگر سینما ندارد ؛ سینمایی که به عنوان یکی از نمادها و نهادهای فرهنگی از آن یاد می‌کنند ، جای خالی‌اش در جوادیه به شدت حس می‌شود و هیچکس نیست که پاسخگو باشد. شاید فکر می‌کنند اهالی جوادیه نیازی به سینما ندارند... البته اصولاً شاید کسی هم نباشد که به نیازهای فرهنگی و اجتماعی مردم جنوب شهر تهران اهمیت دهد...فراموش نکنیم که در کنار مسائل فرهنگی ، تعطیلی این سینماها  جنبه‌های دیگری هم دارد. مثلاً اینکه این سینماها سالها محل کسب درآمد برای خیلی‌ها بوده است ؛ آپارتچی‌ها ، بوفه داران و حتی مغازه‌های اطراف این سینماها که به لطف رفت و آمدهای مردم روزگاری درآمد خوبی داشتند و روزی حلال کسب می‌کردند. گاهی مسئولین فکر می‌کنند که ایجاد اشتغال یعنی ایجاد کار دولتی! و بعد می‌گویند بودجه‌ی کافی برای پرداخت حقوق کارمندان نداریم و در نتیجه نمی‌توانیم اتغال دولتی ایجاد کنیم..! نه!! گاهی تصمیم‌گیری‌های صحیح و به جا موجب ایجاد شغل‌های اصلی و بسیاری شغل‌های فرعی می‌شود که زنجیره‌وار ادامه پیدا می‌کنند. اما خیلی وقت‌ها ما فقط شاهد تصمیم‌گیری‌های هیجانی و سلیقه‌ای مسئولین هستیم که نه تنها دردی از ما دوا نمی‌کند بلکه دردی نیز به باقی دردها اضافه می‌کند...باشد که برخی مسئولین به راست هدایت یابند و برای حل مشکلات مردم قدمی مثبت بردارند. کمبود سینماهای استاندارد و در شأن مردم این سرزمین تنها یکی از مشکلات فرهنگی مردم است...همین و بس...
  • ۲ نظر
  • ۱۱ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۰۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

من واقعا متوجه نمیشم چرا صدا و سیما بجای این همه شبکه که فقط برنامه‌ی تکراری پخش میکنن یک شبکه‌ی تخصصی درست و حسابی که از مدیر تا کارکنان و برنامه‌سازان و تهیه‌کنندگانش و دست‌اندرکارانش متخصص همون بخش باشن راه‌اندازی نمی‌کنه؟ مثلا شبکه‌ی سینما و تئاتر ، شبکه‌ی موسیقی که سی ساله جاش توی سیما خالیه .بهتر نیست بجای پاک کردن صورت مسئله اون چیزی رو به مخاطب ارائه بدیم که بهش نیاز داره تا خلاء ناشی از اون ، مخاطب رو بسوی شبکه‌های بیگانه سوق نده؟چه نیازی هست که شبکه‌ی آی فیلم ، نمایش ، تماشا و جام جم بطور مکرر فیلم‌های تکراری پخش کنند؟ این فیلم‌های تکراری رو که همیشه از شبکه‌های آنالوگمون هم تماشا می‌کردیم! نیازی به خرج اضافه و راه‌اندازی شبکه‌ی جدید بود؟ چند درصد از مردم مخاطب واقعی شبکه‌های جدید سیما هستند؟

  • ۰ نظر
  • ۲۷ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۰۹
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی