عاشقی یعنی اسیر دل شدن
با هزاران درد و غم یکی شدن
عاشقی یعنی طلوع زندگی
با صداقت همنشین گل شدن
- ۰ نظر
- ۲۹ آبان ۸۸ ، ۲۲:۵۲
عاشقی یعنی اسیر دل شدن
با هزاران درد و غم یکی شدن
عاشقی یعنی طلوع زندگی
با صداقت همنشین گل شدن
از سکوت آسمانها پرسیدم:
- چه بگویم به آنکه دوستش دارم؟
گفت بگو:
- بی تو فردایی ندارم...
در این تاریخ برای اولین بار به طور رسمی در سرویس پرشین بلاگ شروع به وبلاگنویسی کردم. آن زمان هدف خاصی برای نوشتههایم نداشتم اما به مرور زمان وبلاگم سمت و سوی خودش را پیدا کرد...
و من وبلاگم را دوست میداشتم...
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گرچه در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
در اتاق کوچکم در پاسدارخانه روی تخت دراز کشیدهام و از روی دفتر مسعود اسدی ، دوست و یار دژبانم مینویسم...
اوایل عشقمان سوگند یاد کردی که هرگز مرا ترک نکنی...
من هم سوگند خوردم که هرگز اشک نریزم...
چه آسان تو سوگندت را شکستی...
ولی من با رفتنت باز هم حاضر به پا گذاشتن روی سوگندم نشدم...