Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۲۱۴ مطلب با موضوع «عاشقانه» ثبت شده است

آن چنان صبورانه عاشقت شدم و زیر درگاه خانه‌ات، به انتظار گردش چشمانت نشسته‌ام که نسیم هم حسودی می‌کند! پیدا که می‌شوی سرانگشتانم مست می‌شوند سبز می‌شوند من امشب پروانه‌هایی را که از دریچه‌های بارانی چشمانت پرواز کردند، گردهم آوردم تا ببینند که من دیوانه تو هستم و چشم بسته کنار خیالت زندگی می‌کنم تو در وجودم می‌رویی آن چنانکه علف‌های تازه در لابه‌لای سنگفرش‌های مخروبه‌ای می‌روید من می‌آیم تا تو را بر شانه‌ام بگذارم و از میان سایه‌های غلیظ تنهایی و لحظه های عاجز زندگی بدون عشق و سراب خاطره‌ها و روزمرگی لرزان بیرون ببرم آخر می‌دانی جویباریست که به ابدیت می‌ریزد همیشه و به هر شکلی به راه خود خواهد رفت چیزی توان توقف آن را ندارد عشق را می‌گویم عشق... عشق نام دیگر توست... عاشقانه
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
غربت را حتما نباید لای الفبای شهری غریب بیابی و یا جایی پشت لحظه های آشنا...  همین که عزیزت نگاهش را به دیگری تعارف کند کافیست تا تو غریب شوی...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت ...نمی توان گفت ...و حتی نمیتوان سرود ...با تو بودن قصه شیرینی است  ...به وسعت تلخی تنهایی  ...و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی  و...و من همچون غربت زده ای در آغوش بی کران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد...  و تا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز یک مطلبی رو از وبلاگی خوندم که خیلی بهش فکر کردم. کاری ندارم که واقعیت بود یا حاصل یک تخیل زیبا... هرچی که بود زیبا بود و من به این فکر میکردم که چقدر زیبا بود اگر چنین عشقی هم میان ما بود... ما اینچنین عاشق کسی میشدیم و کسی هم اینچنین عاشق ما... دروغ نبود... دو رویی نبود... بی وفایی نبود... همه اش خوبی و بود و سر مستی و خوشبختی... این متن رو در ادامه ی مطلب میذارم به همراه لینک وبلاگ منبع... دوست دارم بخونید و نظرتونو بگید... خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند.تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای کلاس ، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.هم رشته ای داشتم که شیفته ی یکی از دختران هم دوره اش بود.هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت:استاد همه حاضرند!و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!در اواخر دوران تحصیل ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است: هیچ کس زنده نیست ... همه مردند..!! لینک منبع
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش...گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که زندگیت را روشن می کند.... عاشقانه
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
ز چشمت اگر چه دورم هنوزپر از اوج و عشق و غرورم هنوز اگر غصه بارید از ماه و سالبه یاد گذشته صبورم هنوز شکستند اگر قاب یاد مرادل شیشه دارم بلورم هنوز سفر چاره دردهایم نشد پر از فکر راه عبورم هنوز ستاره شدن کار سختی نیستگرشتم ولی غرق نورم هنوز پر از خاطرات قشنگ توامپر از یاد و شوق و مرورم هنوز ترا گم نکردم خودت گم شدیمن شیفته با تو جورم هنوز اگر جنگ با زندگی ساده نیستدر این عرصه مردی جسورم هنوز اگر کوک ماهور با ما نساختپر از نغمه پک و شورم هنوز قبول است عمر خوشی ها کم استولی با توام پس صبورم هنوز   امروز تا میتونستم خوابیدم... الان حالم خوبه.. ریلکسم... زندگی برای منم شیرین میشه مگه نه..؟!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
کاش سری برای عاشقی نبود... لبی از نچیدن گلی نبود... کاش دلت هوای دیگری نبود... چشمهایت فانوس چشم دیگری نبود...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
باران کـه میبـارد ...... دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود ..... راه می افـتم ... بـدون چـتـر ... من بـغض می کنـم ... آسمـان گـریـه ...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی ؛ چه مکانی بهتر از جان که تو در میان آنی...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
از این راهرو یک نفر رد شده... که عطرش همونه که تو میزنی ... برای به زانو در آوردنم... تو از مرگ حتی جلو میزنی ... از این راهرو یک نفر رد شده ... مثل وقتایی که تو ناراحتی... نفس میکشم با تمام وجود... عجب عطر خوبی زده لعنتی... یه جوری دلم تنگ میشه برات ... محاله بتونی تصور کنی... گمونم نمیتونی حتی خودت... جای خالیتو تو دلم پر کنی... صدات میکنم تا همه بشنون... جواب صدام غیر پژواک نیست... من اونقدر شکستم حس میکنم... که هیچ ارتفاعی خطرناک نیست...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی