هَـمیشه بـاید کَسـی باشدکـــہ مــَعنی سه نقطههای انتهای جملههایَتـــ را بفهمدهَـمیشه باید کسـی باشدتا بُغضهایتــ را قبل از لرزیدن چـانهات بفهمدبـاید کسی باشدکـــہ وقتی صدایَتــ لرزید بفهمدکـــہ اگر سکوتـــ کردی، بفهمد...کسی بـاشدکـــہ اگر بهانه گیـر شدی بفهمدکسی بـاشدکـــہ اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتـن و نبودنبفهمد به توجّهش احتیاج داری بفهمد کـــہ درد داریکـــہ زندگی درد داردبفهمد کـــہ دلت برای چیزهای کوچکش تنگــ شده استــبفهمد کـــہ دِلتــ برای قَدمــ زدن زیرِ باران...برای بوسیـدَنشبرای یک آغوشِ گَرمــ تنگ شده استهمیشه باید کسی باشد ...
- ۰ نظر
- ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۳۸