امروز صبح با شور و شوق خاصی از خواب بیدار شدم! دلیلش این بود که صبح تو دانشگاه کلاس داشتم و از اونجایی که ترم پیش همهی واحدهامو خودخوان برداشته بودم ، دلم برای دانشگاه خیلی تنگ شده بود. هفتهی پیش هم که به دلیل تعمیرات و افزایش عددی و محیطی کلاسها ، حداقل کلاسهای من برگذار نشد و در نتیجه کیفش رو نبردم! این هفته هم که یکی از کلاسهام دیروز عصر بود که به دلیل عید قربان تعطیل بود. از خونه تا ایستگاه مترو حدود 15 دقیقهای پیادهروی داره و من همیشه این مسیر رو پیاده طی میکنم. تو این تابستونی که گذشت به دلیل شدت گرما و اینکه بارندگی امسال خیلی کم بود ، درختهای کنارگذر خیابانهای تهران عموماً دچار شته شده بودند به حدی که تا همین هفتهی پیش که بیرون میرفتی ، موقع خمیازه کشیدن باید مواظب میبودی که سیل این مگسهای سفیدِ ریز وارد دهانت نشه!! و خب این موضوع آدم رو از پیادهروی تا حدّی پشیمون میکرد. اما شکر خدا با بارونی که چند شب پیش بارید این وضعیت یه کوچولو بهتر شده گرچه از بین نرفته ؛ فقط از شدتش کاسته شده.* * *نزدیکیهای میدان راهآهن رسیده بودم که توجّــهم به فردی جلب شد که یه گوشی تلفن همراه دست راستش گرفته بود و سرش تو گوشیش بود ؛ در عین حال دست چپش رو به حالت قائم و رو به جلو گرفته بود و در همون حالت که چشمش رو از گوشیش نمیدزدید بلند بلند میگفت : " آقا از راست!! آقا از راست " یعنی بزنید کنار دارم میام!! * * *نزدیک دانشگاه یک پل عابر پیاده هست که همیشه ازش عبور میکنم و البته مدتهاست که جای گرم و نرمی برای کارتنخوابها شده؛چرا شهرداری اقدامی نمیکنه.امروز واقعاً حالم بد شد از بس که اطراف این کارتن خوابها بوی بد پیچیده بود. این آدمها به هر دلیلی که کارتنخواب شده باشن باز هم انسان هستند و دولت باید از محل درآمد مالیاتهایی که از همین مردم بدست میاره هزینهی جمع آوری،بازپروری و حتی اشتغال اینجور آدمها رو تأمین کنه. این همه شهروند افغانی چرا تو کشور ما باید توی بخشهای مختلف شهرداری مثل آبیاری فضای سبز و حتی گاهی پارکبان مشغول کار باشند اما این کارتن خوابها بیکار و بیپول ول بچرخن؟ هرچقدر هم که توانایی کمی داشته باشند دیگه اینجور کارها که ازشون بر میاد! آبیاری یا جمعاوری زبالهها یا حتی شستشوی خیابانها که نیاز به تخصص ویژه و یا حتی بنیه و زور آنچنانی نداره که! اگر شهرداری کارتنخوابها رو به درستی جمعاوری کنه و بهشون اسکان عمومی مناسب بده و این سبک کارهای خدمات شهری رو بهشون محول کنه هم شهرداری ، هم مردم و به خصوص همین کارتنخوابها سود میبرند. نه؟!* * *امروز با استاد بهنام جبلی کلاس داشتم. به نظر آدم با سوادی میاد. البته میشه گفت که کلاس امروز رسماً شروع نشد! چرا که بیشتر به صحبت کردن و یادآوری روابط گذشت که البته چون سطح عمومی کلاس بسیــــــــار بالا بود اصلا نیازی به این کار نبود!!!!! از یه چیز استاد جبلی خوشم اومد اونم اینکه گفت حل تمرین اجباریه و همیشه بهمون تمرین میده حل کنیم. اینجوری آدم مزهی واقعی دانشگاه رفتن رو میچشه!!
- ۰ نظر
- ۱۳ مهر ۹۳ ، ۲۱:۳۷