برای تو که میدانی...

بی تو واژه هایم بارانی می شود... زیر باران واژه ها انتظارت می کشم... تو چون خورشید باش... پر صلابت بر من و  واژه هایم بتاب...  اسماعیل محمدنژاد

ببار بارون...

ببار بارون که اینجا شکل زندونه ببار بارون دل بی طاقتم خونه ببار بارون یکی عشقش رو گم کرده ببار بارون قراره گریه برگرده  از این بهتر نمیـــــــــــــــشه فکر من باشی تو هم انگار قراره دیگه تنها شی نمیدونم چرا بد شد..؟! چرا از خوبیام رد شد؟ شاید بازم بیاد خونه بگه بی من نمیتونه... نمیــــــــــــــــــــــــــــــــتونه...   اونو یادم میاری تو باید بازم بباری تو ببار بارون تو با نــــــــاز منو یاد چشاش بنداز... ببار بارون...   ببار بارون من اینجا گیج و داغونم... ببار بارون که بی عشقش نمی تونم...    چقدر این بارون زیباست... من همیشه بارون رو دوست داشتم... چشمامو می بندمو  به صدای شُرشُرِ بارون گوش میدم...

غنچه ی زندگی

هرگز برای عاشق شدن دنبال باران و بابونه نباش...گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که زندگیت را روشن می کند.... عاشقانه

من و بارون ...

باران کـه میبـارد ...... دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود ..... راه می افـتم ... بـدون چـتـر ... من بـغض می کنـم ... آسمـان گـریـه ...

همه عاشق هستیم ...!!

ناگاه صداى خیس رعدى پیچید...باران که بیاید همه عاشق هستند...

دل تنگی

شیشه‌ى پنجره را باران شست...

از دل تنگ من اما چه کسى نقش تو را خواهد شست..؟!