نه تو می مانینه اندوهو نه ، هیچ یک از مردم این آبادیبه حباب نگران لب یک رود ، قسمو به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشتغصه هم ، خواهد رفتآن چنانی که فقط ، خاطره ای خواهد ماندلحظه ها عریانندبه تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگزتو به آیینهنهآیینه به تو ، خیره شده استتو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندیدو اگر بغض کنیآه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کردگنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیفبسته های فردا ، همه ای کاش ای کاشظرف این لحظه ، ولیکن خالی استساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بودغم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکنتا خدا ، یک رگ گردن باقی استتا خدا مانده، به غم وعده این خانه مدهشاعر : کیوان شاهبداغ خانپینوشت:این شعر بسیار زیبا در تلگرام برای من ارسال شد و البته با نام سهراب سپهری بزرگوار! از آنجایی که عموماً اشعار و مطالبی که به نام بزرگان در فضاهای مجازی منتشر میشود خلاف واقع است و آن بزرگواران هرگز آن شعر را نسروده و یا آن سخن را نفرمودهاند -مثال تکه سخنان زیبایی که بنام مرحوم حسین پناهی عزیز و یا خسرو شکیبایی مهربان و... منتشر میشود- کنجکاو شدم که ببینم واقعاً این شعر سروده سهراب است یا خیر؟! البته از لحاظ فنی که تفاوتها را متوجه نمیشوم اما حال و هوای شعر شبیه حال و هوای اشعار سهراب است... در نهایت اما ، با جستجوی کوچکی متوجه شدم شاعر این شعر زیبا نامش کیوان شاهبداغ است. خوب است که قبل از بازنشر و لمس کلید Forward فکر کنیم که آیا مطلبی که در انتشارش سهیم میشویم درست است یا نه؟!بعدتر نوشت:دو مصرع آخر بسیار دلنشین و پرمعناست:تا خدا ، یک رگ گردن باقی استتا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده
- ۰ نظر
- ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۰۶:۱۵