Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جنگ» ثبت شده است

منبع عکس: فارسامشب آخرین قسمت سریال دولت مخفی از شبکه‌ی دو سیما پخش شد ؛ توی این سریال یک بخش‌هایی بود که از محبت بعضی افسران عراقی نسبت به اسرای ایرانی به نمایش در اومده بود ؛ راستش نمی‌دونم این موضوع واقعیت بود یا نیاز سیاسی امروز این رو می‌طلبه که بگیم همه‌ی عراقی‌ها بد نبودند!! در حالی که از زمانی که به یاد دارم از بد رفتاری عراقی‌ها با اسرای ایرانی صحبت می‌شد...از این که بگذریم اما به تصویر کشیدن صحنه‌هایی از آزادی اسیران ایرانی بعد از جنگ واقعاً منو تحت تأثیر قرار داد. به این فکر می‌کردم که این همه اسیر ایرانی بعد از جنگ چی شدند؟ الان کجان؟ به این فکر می‌کردم که اینقدر به زور جنگ و اسارت رو تو گوشمون خوندن که از این مفاهیم زده شدیم! اینقدر گفتند که حتی شاید خود من یک بار ننشستم و به این موضوع فکر کنم که چه زندگی‌هایی که بخاطر همین اسارت به هم نریخت؟ چه جدایی‌ها و چه سختی‌هایی که خانواده و اسرا نکشیدند. کم نیست... اگر کسی ابتدای جنگ اسیر شده باشه و جزو سری‌های آخری باشه که آزاد شده حداقل چیزی در حدود 12 یا 13 سال توی اسارت بوده. بیش از نیمی از عمرش رو از دست داده... کدوم یکی از ما حاضریم یک روز زندگیمون رو از دست بدیم و در کنار عزیزانمون نباشیم؟؟راستش جامعه و بعضی مسئولین کاری کردند که تا اسم جانباز و آزاده و شهید میاد یاد بنیاد شهید و کوپن و قبولی بدون کنکور و پست و مقام و... میفتیم!! اما واقعیت جنگ همین بوده؟ چند نفر از این اسیران به یه مقامی دست پیدا کردند؟ چند تا خانواده‌ی شهید از مزایای بنیاد شهید استفاده کردند؟ خانواده‌ای که دیگه سرپرستی نداشت، محبت پدری و همسری نداشت، زن جوانی که دیگه همسری نداشت... جای همه‌ی این‌ها رو پول می‌گیره؟فکر می‌کنم در حق به هر نحوی توی جنگ بودن خیلی جفا شده باشه. نمیشه به همین راحتی از کنارش گذشت. دیشب یکی از دوستان می‌گفت : "این‌ها هم دیگه تمومش نمی‌کنن! تا 40 سال دیگه می‌خوان شهید بیارن و جنگ جنگ راه بندازن! تمومش کنید دیگه 30 سال گذشت! "  در نگاه اول خیلی‌هامون می‌گیم راست می‌گه دیگه خسته شدیم هر جا چشم می‌اندازیم اسم جنگ و جبهه و خونریزی و ... است. اما اگر خودمون رو برای یک لحظه بگذاریم جای اسیران و جانبازان می‌بینیم که هر کدوممون جای اونها باشیم انتظار بیشتری از مسئولین و از اون مهمتر از جامعمون داریم...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
صورت سوال بالا به اندازه ی کافی روشن هست و حتماً برای خیلی ها جواب این پرسش مسئله بوده و هست. برای خود من مدتهاست که این سوال مطرحه چرا جنگ رو خاتمه ندادیم تا این همه کشور زیر فشار نره و شهید ندیم؟! البته برای من هم پاسخ این پرسش از زمانی مطرح شد که از دهان دیگران شنیدم و چون اطلاعاتی نداشتم ( و هنوز هم ندارم ) می گشتم تا پاسخ درستی برای این قضیه پیدا کنم. معمولاً هر جایی که مطلبی در این باره نوشته شده بطور کلی با جبهه گرفتن مقابل کسانی که این پرسش رو مطرح میکردن و پاسخ این سوال رو با سوالی دیگر که " چرا این پرسش رو دارید؟ " میدادند و مثل یک تابو عمل می کردند.گویی این مسئله هرگز نباید تکرار شود و اصلاّ نباید مطرح باشد. بی تعارف باید بگم این سبک پاسخ ها باعث میشد من بیشتر به منطقِ بی منطقِ پشت جنگ شک کنم!!پاک کردن صورت مسئله نشان از ناتوانی پاسخ دهنده داشته و داره ؛ و این رو به ذهن مخاطب متراتب می کنه که شاید پاسخ منطقی پشت قضیه نیست. اما امشب برای اولین بار توی برنامه ی تلویوزیونی بنام " سطر ناخوانده " آقای شمعخانی (نمیدونم چرا به دلم نمیشینه اصلا!!  ) به این سوال پاسخ قشنگی داد که بد ندیدم اینجا بنویسم:" ما در زمان جنگ 3 درخواست داشتیم تا جنگ رو خاتمه بدیم. اول اینکه متجاوز معرفی و تنبیه بشه. دوم اینکه زمینهای اشغالی تخلیه بشه. سوم اینکه تضمینی وجود داشته باشه که عراق مجدداً حمله نکنه. در طول جنگ تحمیلی بارها قطعنامه صادر شد و ما نپذیرفتیم چون توی تمام اونها فقط فرمان آتش بس بود و مشخص نمیکرد که متجاوز کیه و تکلیف زمین های اشغالی معلوم نبود. بعد از آزادسازی خرمشهر قطعنامه ای صادر نشد تا ایران اون رو بپذیره! قطعنامه های قبلی هم که ایراد بهشون وارد بود و ما قبول نداشتیم. به علاوه ما زمانی که دشمن رو شکست دادیم و دشمن در جبهه ی ضعف بود ، نمیتونستیم بهش مجال بدیم و بگیم آتش بس! چرا که همین مجال ممکن بود باعث بشه اونها نفسی تازه کنند و با نقشه های جدیدتر و تقویت قوا مجدد به ما حمله کنند که در اون صورت ضربه های جبران ناپذیری به کشور و نظام وارد می شد. بعلاوه امروز که سی سال از جنگ میگذره این سوال مطرح می شد که چرا آن زمان که دشمن تازه شکست خورده بود و ما می توانستیم پیروز بشیم دشمن رو به حال خودش رها کردیم تا نفس تازه کنه و مجدد به کشور حمله کنه؟!"نمیخوام بگم که این همون پاسخیه که دنبالش بودم اما حداقل مثل آبی بود روی آتش. به خصوص وقتی که بیشتر فکر می کنم می بینم پر بیراه هم نیست.چه اینکه در همین جنگ اخیر اسرائیل و حزب الله ، اسرائیل چندین بار پای میز مذاکره اومد و آتش بس چند روزه اعلام کرد اما در همون مدت زمان مذاکره اسرائیل به غزه حمله کرد و  در واقع از این زمان برای نفس تازه کردن استفاده می کرد.شاید این پاسخ ، دقیقاً پاسخ صحیح این سوال نباشه اما قطعاً برای من تا امروز این بهترین پاسخی بود که من دریافت کرده بودم.مسئله ی جنگ یک مسئله ی سیاسی نیست. اتفاقاً دقیقاً یک مسئله ی ایرانی ، ملی و اجتماعی هستش. پس اگر کسی به دنبال پاسخ سوالهاش درباره ی جنگ رفت بهش برچسبهای مختلف نچسبونید! تبعات اجتماعی و حتی ملی میهنی همون جنگ هنوز هم در جامعه ی ایران ما حس میشه و خدا میدونه که اگر ما این شهدا رو نداشتیم وضعیت امروز ما مثل عراق می شد یا مثل سوریه؟! و یا شاید هم بدتر از هر دو ...همین و بس...***پی نوشت : در حال تدوین یک کلیپی هستم برای شهدای روستای پهمدان و از صدای رضا روح پور روی این کلیپ استفاده کردم. امروز و فردا توی وبلاگم منتشرش میکنم.
  • ۰ نظر
  • ۳۱ شهریور ۹۳ ، ۲۳:۳۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی