زندگی من و بانو در ۱۳۹۴/۶/۶ شروع شد...از یک صبح دلانگیز با همراهی دوست عزیزم میلاد و پر از انرژیهای مثبت از گروه فیلمبرداری گل یاس به مدیریت آقای قبادی...این چند روز حس و حال عجیبی داشتیم...هر دومون...خیلی خوشحالیم از اینکه با همیم و خیلی خوشحالتریم که زندگی مشترکمون رو زیر سقفی شروع کردیم که گرچه قسطی اما مال خودمونه... میلاد دیروز زنگ زده بود و میگفت : حس و حالت رو میخرم...!! فقط بگو چـــــنــــــد؟! برای مادر زن سلام ، من و بانو یک ربع سکه بهار آزادی خریدیم و به دلیل هشدار میلاد کفشم رو پنهان کردم که پادزهری باشه برای کسی که قصد داره با پیچوندن کفشهام ازم پول بگیره و ازم قول گرفت که اگر حدسش درست بود نصف پولی رو که باید به دزد میدادم رو به میلاد بدم !! اما خب حدسش اشتباه بود و اصلاً کسی یادش نبود که کفشهام رو بدزده پریشب یعنی هشتم شهریور ماه تولدم همسرم بود که و من و مادرزنجان با یک کاسه کردن پولهامون یک النگوی خوشکل خریدیم و به همراه خانوادهها و خالم و داییم توی بوستان ولایت یک تولد سورپرایزی برای همسرجان تدارک دیدیم. همسرجان از صبح پکر بود و معلوم بود از اینکه کسی بهش تبریک نگفته بدجوری حالش گرفته شده اما نمیدونست که براش چه نقشهای کشیدیم دیشب هم رفتیم خونهی مادرزنم و امشب هم خانوم شامی ترتبی داد و زنگ زدیم به مادرم اینا و گفتیم امشب شام درست میکنیم و میایم خونشون...الان هم دارم از خونهی پدری این پست رو ارسال میکنم. از آسیاتک بستهی DSL-BOX خریدم که امروز به دستم رسید و حالا باید منتظر بمونم و ببینم چقدر طول میشکه تا به دنیای مجازی برگردم...تا دفعهی بعدی فعلا بای....
- ۰ نظر
- ۱۰ شهریور ۹۴ ، ۰۶:۲۱