امروز توی ایستگاه اتوبوس منتظر بودم که ناخواسته حرفهای چند نفر که آنها هم منتظر بودند را میشنیدم. سن و سالی از آنها گذشته بود و از گذشته برای هم تعریف میکردند و من هم که به لطف ازدواج با بانو گوشهایم به زبان ترکی کمی عادت کرده بود متوجهی حرفهایشان میشدم! البته ناگفته نماند که زبانیکه آنها صحبت میکردند ترکی تهرانی بود! خیلی غلیظ نبود وگرنه هیچ چیزی دستگیرم نمیشد!یکی از آنها بیشتر از بقیه صحبت میکرد و بیشتر به خاطرات زمان جوانی میپرداخت . او برای دوستانش تعریف میکرد که دیپلم ردی زمان شاه است و مدیر مدرسه به خاطر نیم نمره که به او نداده بود موفق نشده بود دیپلمش را بگیرد. ( بر عکس حالا که هر روز سعی میکنند ضعفهای آموزشی را با نمرههای کیلویی بپوشانند تا دانشآموز قبول شود!!) میگفت بعد از مدرسه به خدمت ارتش در آمده و حقوق خوبی هم میگرفته . . .
- ۰ نظر
- ۱۰ مرداد ۹۳ ، ۰۶:۴۹