می خواهم بروم!
آنجا که هیچ نیست!
آنجا که روسریها را حراج نمی کنند!
آنجا که دختران سرد و بی جان را پشت شیشه ی مغازه ها اسیر نمی کنند!
آنجا که حجاب را قیمت نمی زنند!
می خواهم بروم!
آنجا که هیچ دیواری نیست!
آنجا که ادمها مثل روز سیزده بدر ، روی یک حصیر در کنار هم هندوانه می خورند!
آنجا که برای پنهان کردن هندوانه دور خود دیوار نمی کشند...
می خواهم بروم!
(از کتاب پس کوچه های سکوت اثری خواندنی از ماندا معینی)
- ۰ نظر
- ۰۸ بهمن ۸۸ ، ۱۳:۴۴