روزی ملانصرالدین الاغ خود را با زحمت فراوان به پشت بام برد ؛بعداز مدتی خواست او را پایین بیاوردولی الاغ پایین نمی آمد. ملا نمیدانست الاغ بالا میرودولی پایین نمی آید.
پس از مدتی تلاش ملا خسته شد و پایین آمد ولی الاغ رویپشت بام به شدت جفتک میانداخت و بالا و پایین می پرید تا اینکه سقف فرو ریخت والاغ جان باخت!
ملا که به فکر فرو رفته بود ، باخود گفت : لعنت بر من که ندانستم اگر خری را به جایگاه رفیعی برسانم هم آن جایگاه را خراب میکند و هم خود راهلاک مینماید!!!
- ۰ نظر
- ۲۹ آذر ۹۶ ، ۰۱:۵۳