Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نوستالژی» ثبت شده است

یک وقت‌هایی دلم تنگ می‌شود برای آن آقایی که می‌آمد به کوچه‌ی ما و فریاد می‌زد : " لبو دارم! لبو! "دلم تنگ می‌شود برای منی که با شنیدن صدایش با همان سادگی کودکانه بی آنکه لحظه‌ای از خودم سوال کنم بهای آن لبو چقدر است(؟!) ظرف به دست به کوچه می‌دویدم و چهره‌ی خندان آن آقای لبوفروش را می‌دیدم که به من به چشم یک مشتری همیشگی و خوش‌حساب نگاه می‌کرد! آن موقع‌ها نمی‌دانستم که چرا هربار که آن آقای لبوفروش می‌آمد به کوچه‌یمان و من برای گرفتن لبو به کوچه می‌دویدم ، مادرم دنبالم به کوچه می‌دوید!! لابد نگران من می‌شد!! اما چرا؟! مگر دم در رفتن خظر داشت؟! نه!! مادرم به دنبالم می‌دوید چون من نمی‌دانستم آن آقای خندان لبوفروش در ازای لبوهایی که در ظرف من می‌گذاشت از مادرم پول می‌گرفت!!!!دلم تنگ می‌شود برای آن آقایی که هفته‌ای یکی دوبار به کوچه‌یمان سر می‌زد و فریاد می‌زد : " چرخ و فلکـــه "و من با یک عدد 25 تومانی دو دور سوار چرخ و فلکش می‌شدم!! وقتی چرخ و فلک به نقطه‌ی اوج خود می‌رسید چه هیجانی داشت!!دلم تنگ می‌شود برای آن آقایی که زنگ خانه‌یمان را می‌زد و می‌گفت : "لطفاً ماهیانه‌ی ما را بدهید!!"من حتی دلم برای قطره‌های تلخ واکسن فلج اطفال هم تنگ شده است!!چند وقت پیش رفته بودم به محله‌ی قدیمی که دوران کودکی را در آن گذرانده بودم! هنوز خیلی چیزها را بخاطر می‌آوردم و بعضی چیزها دست نخورده سر جایشان مانده بودند! یاد محله‌ی قدیمی‌مان بخیر! یاد آقا جلال خدا بیامرز بخیر که هربار از مغازه‌اش خرید می‌کردم بدون آنکه از من چیزی بپرسد باقیمانده‌ی پولم را تنقلات و به خصوص اسمارتیس - همین مروارید خودمان! - می‌داد و من چه ساده فکر می‌کردم مجانی است!!این روزها گاهی حس می‌کنم دلم برای خودم هم تنگ شده است..!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

سال 76 یا 77 بود که سریال روزگار جوانی از شبکه‌ی تهران پخش شد. چقدر زود گذشت اون دوران. امشب لابلای کانال عوض کردن‌های بی‌هدفم رسیدم به شبکه‌ی تماشا که تازه میخواست سریال روزگار جوانی رو پخش کنه. قسمت اول بود. با وجود تمام کاستی‌هایی که امروز اینقدر بزرگ توی چشم میاد ، اون زمان چقدر این سریال رو دوست داشتیم و به دیدنش قانع بودیم. همیشه زمانمون رو طوری تنظیم میکردیم که تماشای این سریال رو از دست ندیم... تیتراژ این سریال هم که مثل بقیه‌ی آهنگ‌هایی که از تلویزیون و رادیوی اون زمان پخش میشد خوراک همخوانی من و سردرد گرفتن‌های اطرافیان من بود...!! زمان چقدر زود میگذره. 16 سال گذشت مثل یک چشم بر هم زدن...من همیشه توی مواجهه با نوستالژی‌های این‌چنینی کم میارم و دلم به شدت هوای اون روزها رو میکنه. خیـــــلی زندگی توی اون روزها شیرین‌تر و راحت‌تر بود... نبود؟! پی‌نوشت : الان متوجه شدم که کارگردان فصل اول این سریال که اسمش شاپور قریب بوده سال 91 فوت کرده  روحش شاد. اون زمان اینترنت و ... نبود که بدونیم کی کارگردانه و کی چی کارست. اطلاعات اینقدر سریع و راحت در دسترس نبودند. اینترنت رو کی ابداع کرد؟ دستش مرسی واقعاْ. بی‌ربط‌ نوشت : اگر کسی دوست داشت توی فید وبلاگ من یا بقیه ی دوستانش مشترک بشه و از بروز رسانی وبلاگ هاشون با خبر بشه ، راجع به فید خوان و نرم افزار مربوطه و لینک دانلودش و حتی نحوه ی اشتراک توضیحات مفصلی توی این لینک دادم که خوشحال میشم بخونید و توی فید وبلاگم مشترک بشید.

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
اوین باری که با وبلاگش آشنا شدم از طریق یک پستی بود به اسم مریخی‌ها! سعی میکردم هر از گاهی به وبلاگش سری بزنم. نوشته های جالبی داشت و گیرایی بالایی! این را فقط من نمیگویم ... تقریبا همه‌ی کسانی که با وبلاگش آشنا شده بودند همین نظر را داشتند. نوشته هایش مثل آهنربا بود ... می‌کشید! جذب می‌کرد...این دختر اسمش میرا بود...کمی بعدتر از جریان آشنایی من با وبلاگش با یک سطر ساده خداحافظی کرد بدون اینکه اهمیتی بدهد که آیا کسی وبلاگش را میخواند ؟ کسی از رفتنش ناراحت می شود ؟ خیلی ساده خداحافظ ...چند روز پیش وقتی از محل کارم به سمت منزل می‌رفتم  در نزدیکی میدان انقلاب یه کافه دیدم به اسم : " کافه میــــرا  "نمیدونم چرا اما ناگهان ذهنم رفت به این سمت که نکند این همان میرای بی‌معرفت  باشد ...؟ خواستم بروم تو و از صاحب آنجا پرس و جو کنم و ببینم مالک کیست؟! یا دلیل انتخاب این اسمش چه بود؟! ولی کمی خجالت کشیدم و موکول کردم به زمانی که شاید با همسرم به این کافه رفتیم و یک قهوه خوردیم! به این بهانه شاید بشود بهتر پرس و جو کرد!! مطمئناً صدها میرای با ربط و بی ربط به میرا راد وجود دارند اما نمیدانم چرا ناگهان اسم این کافه مرا به یاد همان میرا انداخت!!داشتم فکر می‌کردم اگر واقعاً این میرا همان میرا باشد که شاید با کاوه آمده و کافه ای در آنجا راه انداخته چه حرفی به او خواهم گفت؟! احتمالاً ..." خیلی بی معرفتی!!  "البته امیدی نیست! این ها که گفتم بیشتر به توهم نزدیک تر است تا واقعیت!! درصد رویارویی با میرای واقعی کمتر از صفر است !! اما بهانه ای شد تا دوباره به یاد همان میرا بیفتم ... میرا راد ...جایت بین وبلاگ نویسان خیلی خالیست ... پی‌نوشت : در روایات آمده است که این کافه نامش را از کتابی به همین نام نوشته کریستوفر فرانک گرفته است ؛ اما هنوز من اطلاع دقیقی از این موضوع ندارم!!
  • ۰ نظر
  • ۰۸ مرداد ۹۳ ، ۰۷:۴۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

امروز وقتی برای سحری بیدار شدم با شنیدن صدای دعایی که از تلویزیون در حال پخش بود حس نوستالژیکی بهم دست داد... داشتم فکر میکردم چرا دیگه هیچ چیزی بوی گذشته رو نمیده؟ چرا هیچ چیزی لذت نمیده؟ یاد اون ماه رمضان ها بخیر که همیشه گوشمون به رادیو بود و دعاهاش تا زمان اذان ... یاد اون ماه رمضان هایی که با ربنای استاد شجریان آماده ی افطار کردن میشدیم!

نمیدونم آیا حذف افراد بدلیل تفکرات سیاسیشون درسته یا نه؟ من که با شنیدن این ربنا حس نوستالژی بهم دست میده ...

http://www.aparat.com/v/DPbk0

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی