من و اتاق و تنهایی و سوگند
دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۸۷، ۱۰:۱۰ ق.ظ
در اتاق کوچکم در پاسدارخانه روی تخت دراز کشیدهام و از روی دفتر مسعود اسدی ، دوست و یار دژبانم مینویسم...
اوایل عشقمان سوگند یاد کردی که هرگز مرا ترک نکنی...
من هم سوگند خوردم که هرگز اشک نریزم...
چه آسان تو سوگندت را شکستی...
ولی من با رفتنت باز هم حاضر به پا گذاشتن روی سوگندم نشدم...