در گذر لحظه ها...
شنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۰۸ ب.ظ
وقتی دل ارزش خودش را از دست بدهد و چشمهایت دیگر اشکی برای ریختن نداشته باشد...
وقتی دیگر قدرت فریاد زدن را هم نداشته باشی...
وقتی دیگر هر چه دل تنگت خواسته باشد گفته باشی...
وقتی دیگر دفتر و قلم هم تنهایت گذاشته باشند...
وقتی از درون تمام وجودت یخ بزند،وقتی چشم از دنیا ببندی و آرزوی مرگ بکنی...
وقتی احساس کنی تنهاترین هستی...
چشمهایت را ببند و از ته دل بخند که با هر لبخند روحی خاموش جان میگیرد و درخت پیر جوان میشود...
منبع : میعادگاه