خواستگاری عجیب و غریب !
جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۷:۲۸ ق.ظ
دیشب قرار بود بریم خواستگاری ! مادر جان که پریروز سرما خورده بود سرماخوردگیش رو به من و خواهرجان منتقل کرد و اینگونه بود که من دیروز صبح دچار علائم سرماخوردگی شدم. اهمیت ندادم و سعی کردم با یک چای نبات و کمی استراحت قضیه رو هم بیارم! ولی قضیه به همین جا ختم نشد!بعد از خریدن گل و شیرینی ، رفتم آرایشگاه و کمی تیپ زدم! ولی تو آرایشگاه دچار تب و لرز شدم. همونجا که نشسته بودم فشارم پایین اومده بود و بدنم شروع کرد به لرزیدن. کارم که تموم شد برگشتم خونه. ولی خیلی حالم بد شد. بدنم به شدت درد میکرد. حالت تهوع داشتم و سرگیجه اجازه نمیداد از جام بلند شم. مامان و آبجی هم همینطور. ولی خب اونا سعی کردن خودشونو سرپا نگه دارن اما من دیدم اینجوری پاشیم بریم خواستگاری بدجوری آبروریزی میشه. من حال خودمو میشناسم آخه. دو سه سال یه بار دچار چنین حالی میشم و اونم تا سرم نزنم و گلاب به روتون به حالت تنوع (!) دست ندم حالم خوب نمیشه. حدسمم درست بود. بعد از کلی جر و بحث سر اینکه بالاخره بریم یا نریم حریف من نشدن و زنگ زدن گفتن نمیایم ! حالا اینکه اونا چه فکرایی میکنن بماند!
ولی حدس من درست از آب در اومد و اون شب هر سه تاییمون ... !
- ۹۱/۱۱/۰۶