Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

رفتی

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۱۱ ق.ظ
به روی گونه تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی  تمام هستی ام نیلوفری بود  تو هستی مرا چیدی و رفتی  کنار انتظارت تا سحر گاه  شبی همپای پیچک ها نشستم  تو از راه آمدی با ناز و آن وقت تمنای مرا دیدی و رفتی  شبی از عشق تو با پونه گفتم دل او هم برای قصه ام سوخت  غم انگیزست توشیداییم را  به چشم خویش فهمیدی و رفتی چه باید کرد این هم سرنوشتی ست  ولی دل رابه چشمت هدیه کردم  سر راهت که می رفتی تو آن را  به یک پروانه بخشیدی و رفتی صدایت کردم از ژرفای یک یاس  به لحن آب نمنک باران  نمی دانم شنیدی برنگشتی  و یا این بار نشنیدی و رفتی  نسیم از جاده های دور آمد  نگاهش کردم و چیزی به من نگفت  توو هم در انتظار یک بهانه  از این رفتار رنجیدی و رفتی عجب دریای غمنکی ست این عشق  ببین با سرنوشت من چها کرد تو هم این رنجش خکستری را  میان یاد پیچیدی و رفتی  تمام غصه هایم مثل باران  فضای خاطرم را شستشو داد  و تو به احترام این تلاطم  فقط یک لحظه باریدی و رفتی دلم پرسید از پروانه یک شب  چرا عاشق شدی در عجیبی ست  و یادم هست تو یک بار این را  ز یک دیوانه پرسیدی و رفتی تو را به جان گل سوگند دادم  فقط یک شب نیازم را ببینی ولی در پاسخ این خواهش من  تو مثل غنچه خندید و رفتی ?دلم گلدان شب بو های رویا ست پر است از اطلسی های نگاهت  تو مثل یک گل سرخ وفادار  کنار خانه روییدی و رفتی تمام بغض هایم مثل یک رنج  شکست و قصه ام در کوچه پیچید  ولی تو از صدای این شکستن  به جای غصه ترسیدی و رفتی ?غروب کوچه های بی قراری  حضور روشنی را از تو می خواست  تو یک آن آمدی این روشنی را  بروی کوچه پاشیدی و رفتی  کنار من نشستی تا سپیده  ولی چشمان تو جای دگر بود  و من می دانم آن شب تا سحرگاه نگارن را پرستیدی و رفتی  نمی دانم چه می گویند گل ها  خدا می داند و نیلوفر و عشق  به من گفتند گل ها تا همیشه  تو از این شهر کوچیدی و رفتی  جنون در امتداد کوچه عشق  مرا تا آسمان با خودش برد  و تو در آخرین بن بست این راه  مرا دیوانه نامیدی و رفتی شبی گفتی نداری دوست من را  ?نمی دانی که من ن شب چه کردم  خوشا بر حال آن چشمی که آن را به زیبایی پسندیدی و رفتی  هوای آسمان دیده ابریست  پر از تنهایی نمنک هجرت  تو تا بیراهه های بی قراری  دل من را کشانیدی و رفتی پریشان کردی و شیدا نمودی  تمام جاده های شعر من را  رها کردی شکستی خرد گشتم  تو پایان مرا دیدی و رفتی?؟
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی