عصرانه ای به طعم دل تنگی
يكشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ق.ظ
هر دورانی از زندگی زیبایی های خاص خودش را داره. وقتی که به مدرسه می رویم و یا زمانی که سربازیم ، دانشگاه میریم و ...یک دورانی تو زندگی هست که آدم ها نیاز به حضور فردی دارند تا خلاء عاطفی رو براشون پر کنه . تصمیم میگیرن که این خلاء رو پر کنند و برای همین به دنبال جفتشون میگردند . البته بماند که دیگه این روزها آشنایی ها بیشتر بوی شهوت میده تا عشق ! امابعضی آشنایی ها هست که عاشقانه ، با یک نگاه ، با یک اتفاق ساده ، یک رویداد و یا هر چیز ساده و غیر منتظره ای اتفاق میفته و مسیر زندگی آدم ها رو تغییر میده.مسیر زندگی من زمانی که با همسرم آشنا شدم تغییر کرد. شاید اون روزها هیچ وقت تصور نمی کردم که اینجوری عاشق کسی بشم ولی من واقعا با تمام وجود امروز دوستش دارم. توی همون دورانی که غیر رسمی ( در واقع بدون اطلاع خانواده ها ) با هم آشنا شده بودیم و رفت و آمد می کردیم ، قرار میذاشتیم و همدیگه رو میدیدیم و با هم صحبت می کردیم زندگی من رنگ و بوی جدیدی به خودش گرفته بود.این روزها هم که دیگه نامزدیم زندگیم رنگ و بوی خاص خودش رو داره . یه وقتایی هست که دیگه دلم تاب دوریش رو نمیاره ! چند دقیقه پیش باهاش تماس گرفتم و کلی با هم حرف زدیم . دلم براش تنگ شده بود. با اینکه همین دیروز پیش هم بودیم دلم براش تنگ شد . . . این دلتنگی اسمش همون عشقه . . .
- ۹۲/۱۰/۱۵