رشتههایی که پنبه شد
پنجشنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۳، ۰۱:۴۸ ق.ظ
خیلی راجع بهش فکر کرده بودم و براش برنامهریزی کردم . توی پستهای قبلیم راجع به یک انتخاب گفته بودم. من گشتم و به دوست و همکار گذشتم - میلاد - برای همکاری رسیدم . مطمئن بودم که اگه میلاد به من اضافه بشه حتما گروه موفقی میشیم.
کلی باهاش صحبت کردم تا راضی شد دیروز برام وقت بذاره و از نزدیک همدیگه رو ببینیم . از صبح کلی هیجان داشتم . هم دلم براش تنگ شده بود و هم فکر کردم میتونم راضیش کنم ...
اما میلاد راضی شدنی نبود . اون با یه طرح جدید برای خود اشتغالی خودش اومده بود و اساساً اعتقادی به پیشنهاد من نداشت ...
اینجوری شد که منم رشتههام پنبه شد ... کمی مأیوس شدم ... خیلی دلم میخواست با میلاد باشم ... نشد ...