گفتگو با موسسان وبلاگ فارسی در ایران
شاید درصد بالایی از جامعه ی امروز وبلاگ نویسان فارسی زبان نمی دانند که وبلاگستان فارسی از کجا آغاز به کار کرد و چگونه فعالیتش را در کشوری بدون حتی اینترنت پر سرعت آن سالها راهش را ادامه داد. در این پست سعی کردم با انتشار مصاحبه ای که تاریخ انجام آن مشخص نیست و نیز باز نشر مقاله ای از نادر جدیدی درباره ی فراز و فرود وبلاگستان فارسی و پرشین بلاگ ، بیاد وبلاگ نویسان امروز بیاورم که راحتی وبلاگ نویسی امروز ما - همچون خیلی از کارهای بار اولی دیگر - مدیون تحمل سختی چه کسانی است؟
اما آنچه که در این پست مهم است توجه به این نکته است که اولین موسسان وبلاگستان فارسی براحتی از جایی که متعلق به آن بودند بیرون رانده شدند . به شخصه با وجود اینکه سالها در پرشین بلاگ وبلاگ نویسی می کردم با خواندن این مصاحبه به شدت از مدیران پرشین بلاگ دلخور شدم. گرچه شاید این مصاحبه تمام ماجرای آن سالها نباشد ...
پس از خواندن متن مصاحبه که در ادمه ی مطلب آمده است ، مقاله ی نادر جدیدی درباره ی فراز و فرود اولین سرویس دهنده ی فارسی یعنی پرشین بلاگ رو براتون قرار دادم که دعوت میکنم حتما بخونیدش.
بنیانگذاران نخستین سرویس وبلاگ فارسی:
عطا خلیقی سیگارودی، مهندسی مکانیک دانشگاه خواجه نصیر، سن: 28 سال - بهرنگ فولادی، مهندسی مکانیک دانشگاه خواجه نصیر، سن: 27 سال - سهند قانون، مهندسی پزشکی دانشگاه آزاد، سن: 25 سال
محمود اروجزاده: یادم هست چند روزی بیشتر از به راه افتادن اولین سرویس وبلاگ فارسی نگذشته بود که توانستیم قراری در دفتر ماهنامه دنیای کامپیوتر و ارتباطات بگذاریم و با سه جوان پایهگذار این سرویس به گپوگفت بپردازیم. دو چیز از همان ابتدا کاملا عیان بود، اول نوعی نگرانی و دلشوره که به وضوح در آنها دیده میشد(و شاید اگر به واسطه دانشگاه مشترکمان نبود هرگز این قرار جور نمیشد) و دومی چیزی که شاید در هیچکدام به چشم نمیآمد: توجه به عمق کاری که انجام شده یعنی نخستین سرویس جدی فارسی و قابل اعتنا در پهنه وب، که به زودی خواهد توانست افزایش شمار وبلاگهای فارسی را روی یک منحنی نمایی بیندازد. شاید میبایست مدتها میگذشت تا همگان بدانیم که داشتن خلاقیت و جسارت در چند نفر، و رفتنشان به کام خطر و سختی، چه میوه شیرینی را نصیب دیگران میکند. حالا و با گذشت چهار سال از این اتفاق، باز هم همانها و به همان بهانه دور هم جمع شدیم تا دوباره از همان روزها بگوییم،(البته سهند قانون در هنگام گفتوگو در دسترس نبود). این گفتوگو را بگذارید به حساب ادای دین به سه جوانی که این قدم شجاعانه را برداشتند. ما به این انگیزهها و شجاعتها بسیار نیازمندیم. (این گفتوگو در شماره آتی ماهنامه دنیای کامپیوتر و ارتباطات منتشر خواهد شد)
- چهار سال از اولین گفتوگوی ما میگذرد که در شماره نهم ماهنامه دنیای کامپیوتر و ارتباطات هم منتشر شد. بیشتر مایلم به چگونگی شروع و انگیزهها و ادامه آن بپردازیم. آن موقع شما که هم دانشگاه بودید چطور با سهند آشنا شدید؟
عطا: در آن زمان بهرنگ درگیر سربازی بود و سهند هم دانشجو بود، قبلا سه نفری با هم پروژه مشترکی نداشتیم ولی من با بهرنگ پروژهای داشتیم که یک سایت برای کنکوریها بود که سوال، درس و آزمون را به دانش آموزان ارائه میداد، آنجا با برادر سهند و سپس با خود سهند آشنا شدیم. پیشنهاد اولیه برای سرویس وبلاگ را سهند داد، در ابتدا چیزی بود مانند Movabletype ، یعنی یک CMS برای نصب و استفاده روی وب سایت شخصی. بعدش پیشنهاد دادم که این ایده به یک سرویس تبدیل شود و با بچهها تقسیم کار شد و هر کسی بررسی چند قسمت را به عهده گرفت.
- کی ایده راهاندازی پرشین بلاگ به ذهنتان رسید؟ وبلاگ مدیران نشان میدهد که اولین پست شما در 21 خرداد 1381 منتشر شده است...
بهرنگ: سایت از اول خرداد آماده بود، ولی کار آمادهسازی سابدامینها در حال انجام بود.
عطا: چند دامنه بود مثل «پرشین وبلاگ» و «فارسی بلاگ» و...
- پیشنهاد دامنه «پرشین بلاگ» از چه کسی بود؟
عطا: از بهرنگ بود، آن نوشته صفحه اول «وبلاگ چیست»(که الآن دیگر نیست) که خیلی جاها به عنوان تعریف وبلاگ استفاده میشد هم نوشته بهرنگ بود، من هنوز طرحها و کاغذهای اولیه و اتودها را دارم. بنر اصلی بالای صفحه کار سهند بود، که البته آخزین نسخه را من با سهند تغییر دادیم تا به تمپلیت صفحه بخورد. تمپلت صفحه را هم من طراحی کرده بودم
- چرا اصلا فکر یک سرویس وبلاگ فارسی و بزرگ بودید؟
عطا: ما آن زمان به یک سرویس بینالمللی فکر نمیکردیم، و قصدمان داخل ایران بود و شاید خیلی به موفقیت در داخل هم امیدوار نبودیم... - فکر نمیکردید که مثلا «بلاگر» با اضافه کردن امکانات فارسی، بتواند به فارسیزبانها سرویس بدهد و دیگر نیازی به سرویس کاملا فارسی نباشد؟ عطا: آن موقع سرویس فارسی در اینترنت نداشتیم، یادم هست فقط یکی دو سرویس ایمیل فارسی داشتیم که بعضی ایمیل فارسی را تصویر میکردند و میفرستادند. آن موقع هم لیستها(مثلا لیست حسین درخشان) نشان میداد که 700 وبلاگ فارسی ثبت شده داریم. ما برای تعدادی از وبلاگهای خیلی معروف هم نام رزرو کردیم و بهشان خبر دادیم مثلا هودر، خورشیدخانم، ندا و... - جواب دادند؟ عطا: این emailها را با کامپیوتر بهرنگ ارسال کردیم که طبق معمول یک ایراد کوچک داشت این که تاریخش یک سال عقب بود، بنابراین ایمیلها با تاریخ غلط میرفت و حتما خیلی ها آن ایمیلها را ندیدند! - اولین خبر شما هم که در گویا منتشر شد... عطا: بله، در خبری سرویس وبلاگ فارسی را معرفی کردیم به گویا و از فردای آن روز هم که هجوم کاربران شروع شد. در آن زمان گویا بسیار پربیننده و در صدر سایتهای خبری بود. به همین دلیل با خبری که منتشر کرد، باعث شد که کاربران هجوم بیاورند. کاربران که با یک سرویس کاملاً فارسی مواجه شده بودند هم شروع به گرفتن وبلاگ کردند. - دامنه و هاستینگ را از کجا تامین کردید؟ عطا: از شرکتهای داخلی نه، مستقیما از یک شرکت خارجی پانصدمگابایت سرور اشتراکی گرفتیم(که آن موقع حجم خیلی زیادی بود) فکر کنم صددلار برای یکسال. یادم هست که بعدا فهمیدیم اگر از طریق CNET رفته بودیم تخفیف حسابی میگرفتیم که از دست دادیم و حالمان گرفته شد! - چقدر با بلاگر و کار آن به عنوان یک سرویس دهنده وبلاگ آشنایی داشتید؟ بهرنگ: کاملا آشنا بودیم، و زیر و بم آن را میشناختیم. در زمان تحلیل سیستم، بلاگر نیز تحلیل شد. - کی سراغ سرور اختصاصی رفتید؟ بهرنگ: پانزده شهریور 1381 ، چون اول ما از دیتابیس اکسس استفاده کرده بودیم که شدیدا کم آورد، بعد تبدیل کردیم به SQL و یک ماه بعد رفتیم سراغ سرور اختصاصی - جایی گفته بودید که هزینه راهاندازی دویست تومان بود... عطا: شاید هم کمتر، ولی با داشتن سرور، دیگر ماهی حدود سیصد تومن هزینه داشتیم. - پس گروه سه نفری موسسین همچنان همکاری داشتید تا اینجا؟ بهرنگ: بله مرداد ماه شرکت «پویاسافت» را تاسیس کردیم و قرار بود سهند هم بیاید که بدلیل مشکلات شخصیاش کمتر وقت میگذاشت. البته تا چند ماه بعد حضور هم داشت، ولی از شهریور دیگر نقش کمتری داشت. و چون سهند به پویاسافت نپیوست، ما هم بهتر دیدیم پویاسافت را به عنوان مالک پرشینبلاگ اعلام نکنیم، چون او همواره جزو موسسین اعلام میشد. شهریور برای گرفتن سرور به چند جا از جمله OURIRAN مراجعه کردیم که برای عقد قرارداد پیشپرداخت 6 ماه طلب میکردند. تامین این مبلغ برای ما مقدور نبود. با رضاهاشمی آشنایی داشتم که البته او را ندیده بودم و فقط تماس داشتم با مبلغ مناسبی به صورت پرداخت ماهانه تفاهم کردیم و سرور را او برای پرشین بلاگ تامین کرد. - یعنی همکاری هاشمی با پرشین بلاگ از این برهه برای تامین سرور شروع شد؟ بله، تا چند ماه همینطور بود، و بنابراین رابطه دیگری مثلا در حد موسسین پرشین بلاگ، وجود نداشت. - از چه زمانی رضا هاشمی هم به جمع مدیران پرشین بلاگ پیوست؟ عطا: چند ماه بعد، از مهر 1381، که دیگر هزینهها افزایش پیدا کرده بود. با آنکه بارها گفته بودیم که سعی خواهیم کرد سرویس تجاری نشود، تصمیم گرفتیم که تبلیغات را راهاندازی کنیم. با رضا هاشمی صحبت کردم و توافق کردیم که ایشان درصدی از تبلیغات را به عنوان حقالزحمه بردارد و سیستم تبلیغات را راهاندازی نماید. بدین ترتیب ایشان با ما شروع به همکاری کرد و نرمافزار و سازوکار را خودش ترتیب داد. رضا هاشمی مدتی(تا مرداد 82) به عنوان مدیر تبلیغات کار میکرد که البته او را در سایت معرفی کرده بودیم و با اکانت مدیر تبلیغات در سایت مینوشت، آن موقع طی با صحبتی که با رضاهاشمی داشتیم، بنا شد او هم به جمع سهامداران پرشین بلاگ بپیوندد، به این ترتیب: عطا 30درصد، بهرنگ30 درصد سهند 20 درصدو رضاهاشمی 20 درصد. - سرور توانست جواب بدهد؟ بهرنگ: بله، البته تا حدود پایان سال که باز هم بار سیستم خیلی سنگین شد. این بار هم سرور و هم سیستم نرمافزاری را تغییر دادیم آن موقع حدود چهل هزار بازدید روزانه داشتیم. - هیچ اسپانسرشیپی و حمایتی از شما بود؟ عطا: نه! از هیچ کجا! -سیستم تبلیغات که به راه افتاد اولین تبلیغ خوب شما چه بود؟ عطا: اولین تبلیغ خوب ما هم که هیچوقت یادمان نمیرود، مال فرارایانه(فراکو) بود، خیلی هم به ما کمک کرد، سه ماه متوالی به ازای هر ماه هفتصدهزارتومان و تمامی آگهیها را در این مدت خریده بود! - پس برای شما را برای چند ماه بیمه کرد آن زمان(خنده جمع) عطا: بله، بعد رضاهاشمی به سربازی رفت که کار آگهی را من دنبال میکردم. - اوایل هم که کاربران خیلی در برابر تبلیغات مقاوت میکردند عطا: بله، هر چند در دنیا استفاده از سرویس رایگان فرهنگ خودش را دارد که اینجا هنوز جا نیفتاده است، البته پرشین بلاگ و دیگر سرویس دهندههای وبلاگ ایرانی از نظر توانایی و قابلیتها خیلی نسبت به بلاگ سرویسهای برتری دارند، در واقع هدف اصلی ما هم در راهاندازی پرشین بلاگ هم فقط و فقط نشان دادن این نکته بود که ایرانی ها هم میتوانند یک سرویس مناسب و معتبر در اینترنت داشته باشند. - کمی از اتفاقات مهم آن زمان برای پرشین بلاگ بگویید... عطا: آن موقع ما مشکل داشتیم، خیلی هم خود را آفتابی نمیکردیم، بنابراین فضا خیلی شفاف نبود، شما مقایسه کنید برخوردی که کاربران خارجی با سرویس دهنده بلاگر میکردند، با برخورد کاربران ایرانی با اولین سرویس دهنده فارسی، که خیلی متاثر از تئوری توطئه بود! آن موقع یک جور فضای نقد و انتقاد و پاسخ با ما و مخالفین درگرفته بود و سایت گویا هم این مجموعه را با عنوان «گفتمان مدنی» منتشر میکرد. - اوضاع هزینهها چطور بود؟ عطا: معمولا مشکل داشتیم، با این که سیستم مدام در حال توسعه بود و ما هم حقوقی - از خودمان - نمیگرفتیم، ولی معمولا هزینه یک ماه آینده را فقط مطمئن بودیم. - بیشتر آگهیهایتان چه بود؟ بهرنگ: بیشتر از آیاسپیها. - چطور به فکر مدل تجاری و همکاری یا گرفتن حامی افتادید؟ عطا: در برههای مشکلات مالی شدید بود، و فکر گرفتن حمایت دولتی و خصوصی بودیم، حتا به رییس جمهور(سیدمحمد خاتمی) هم نامه نوشتیم که به شورای عالی اطلاعرسانی ارجاع شده بود. - متن نامههایتان را دارید؟ عطا: متنش هست. ولی خلاصه مطلب معرفی پرشین بلاگ و حضور فعال فارسی زبانان در این سرویس بود و البته تقاضای حمایت از این سرویس. ایشان هم به نامه پاسخ دادند. نوشتند که چرا «پرشین بلاگ»، بهتر نبود اسمش را «فارسی بلاگ» میگذاشتید و نامه را جهت حمایت به جناب آقای مهندس جهانگرد که مشاور ایشان و دبیر شورای اطلاعرسانی بودند ارجاع داده بودند. در شورا هم آقای جهانگرد سعی خود را جهت حمایت از ما کرد ولی به روال اداری افتادیم و عملا انجام نشد! - ظاهرا در این زمان بود که افزایش بار کاربران و هزینهها شما را به مسیر جدیدی هدایت کرد: بحث جلب همکاری و مشارکت. به خاطر دارم که برای شما شرایط فوقالعاده سختی بود، ولی برای خوانندگان بگویید که سرانجام چطور با شرکت آریاگستر و آقای بوترابی آشنا شدید؟ عطا: از طریق واسطه - توافق شما برای ایجاد یک مشارکت و تداوم و توسعه پرشینبلاگ چگونه بود؟ بهرنگ: اسفند 1382 - توافق اولیه این بود که مدیریت مجموعه همچنان با خود ما باشد. ما حدود عید بود که مجموعه را به آنجا بردیم و مستقر شدیم. بعد قرار شد شرکتی با سرمایه صدمیلیون تومانی به صورت شصت درصد(آقای بوترابی)- چهل درصد(ما سه نفر: عطا و بهرنگ و رضا) ثبت شود - توافق خوب پیش رفت؟ بهرنگ : ثبت شرکت یک سال طول کشید، سرمایهگذاری لازم هم چندان محقق نشد. کمی اختلاف نظر بود، مثلا من بیشتر معتقد بودم که فعالیتهای جانبی ضروری نیست و باید بیشتر بر روی خود پرشین بلاگ متمرکز شد، چون در غیر این صورت بزودی سرویسدهندههای دیگر پیش میافتند. به نظر من دید جدی در باره ادامه کار پرشین بلاگ به صورت محور اصلی کار نبود. این وضع باعث میشد که کار زیادی پیش نرود و نتوان سیستم را بهبود داد. در این زمینه نمیشد به توافق جمعی رسید و امکان خلاقیت نبود، من هم چند ماه بعد ترجیح دادم پرشین بلاگ را ترک کنم(تابستان 83) عطا: من این مدت به عنوان مدیرعامل ولی عملا مدیر اجرایی بودم چون اصلاً شرکتی به صورت حقوقی وجود نداشت. هر چند بعد از مدتی شرایط جوری بود که در عمل کارها پیش نمیرفت و متوقف مانده بود. من هم تا لحظه آخر سعی کردم که بتوانم برای سرویس مفید باشم. ولی نشد. به همین دلیل با آنکه بسیار سخت بود چارهای جز جدا شدن از سیستم نداشتم. حدود تابستان 84 جدا شدم. - به عنوان اولین تجربه جدی در زمینه کار و بیزنس، به نظر شما این مدل همکاری چگونه میتوانست ادامه پیدا کند؟ عطا: به نظر من توضیح آن بسیار راحت است. شما مقایسه کنید همکاری google و بلاگر را و همکاری ما و آریاگستر. مقایسه کنید سرنوشت موسسین بلاگر را با سرنوشت موسسین پرشین بلاگ که هم اکنون هیچ کدامشان در آن سرویس، نه نقشی دارند و نه نظری. در آنجا اینگونه همکاریها بارها و بارها انجام شده و همه میدانند که چه باید بکنند و چه میشود. ولی اینجا نه. خیلی چیزهاست که برای بار اول و دوم انجام میشود. انگار هنوز اختراع نشده. در آنجا شروع این نوع همکاریها تقریباً یک موفقیت و شروع کار است ولی اینجا تقریباً پایان کار. عدم تعریف خط مشی و اهداف کوتاه مدت و بلندمدت مجموعه، جایگاه افراد در سیستم جدید و ناهماهنگی مسئولیتها و اختیارات از موانع اصلی عدم موفقیت این همکاری بود. - به عنوان یکی از موسسین پرشین بلاگ که دیگر در آن نقشی ندارید، نسبت به آن چه حسی دارید؟ عطا: به هر حال پرشین بلاگ مثل بچه ماست(خنده جمع)، مثل فرزند ماست. درست است که هم اکنون سرپرستی آن را مجموعه دیگری به عهده دارد، ولی نمیتوانیم نسبت به آن بیتوجه باشیم. دورادور گاهی اوقات به ملاقاتش میرویم وآرزو داریم بهتر و بزرگتر شود! - وضعیت فعلی آن را چگونه میبینید؟ و همچنین آینده آن؟ عطا: تغییر آنچنانی در آن نمیبینم. بیشتر تغییرات در ظاهر کار بوده. به صورت کلی موتور(engine) کار که اصل ماجراست تغییر نکرده است. در مورد آینده آن هم نمیتوانم نظری بدهم. این را باید از مدیران فعلی آن بپرسید که چه برنامهای دارند. - فکر میکنید تقاضا و بازار ارائه سرویسهای فارسی همگانی و رایگان چطور است؟ عطا: من به این موضوع چند بار در مقالات اخیرم اشاره کردم. بطور خلاصه تا نشود از وب درآمد کسب کرد، سرویسها در همین سطح باقی خواهند ماند، البته اگر افت نکنند. ولی اگر به کاربران وب فارسی نگاه کنیم، رفتار و دانش آنها بسیار بهروز شده است. در زمان کنونی ما تقاضای فراوانی داریم. ولی چیزی که بتوان از آن کسب درآمد کرد، برای عرضه نداریم. این زنجیره ناقص است و علت اصلی آن نبود زیرساخت پول الکترونیکی در کشور است. - یادم هست در فضای و وبلاگها به «سه تفنگدار» معروف شده بودید، حالا این سه تفنگدار چه میکنند؟ عطا: بهرنگ که در یک شرکت امنیت IT ، به عنوان مدیر فنی و متخصص امنیت CISSP، مشغول به کار هست. سهند هم که به انگلیس رفت و فوق لیسانس گرفت. 3 ماه پیش هم به ایران آمد و ازدواج کرد و دوباره در انگلیس مشغول زندگی است. من هم دوباره پویاسافت را راهاندازی کردم. اصطلاحاً PooyaSoft Reloaded!. الان هم دارم سعی میکنم با تجربیات این سالها نرمافزارهای استاندارد و قابل اعتمادی را با همکارانم به بازار عرضه کنم. نوع نرمافزارهایی که هم اکنون به بازار عرضه میشود هم داستان هزار و یک شب است که از موضوع خارج است و به آنها اشاره نمیکنم. کلاً همه چیزمان به همه چیزمان میآید.اولین سرویسوبلاگ فارسی در مسیر فراز و فرودمروری بر تاریخچه سرویس پرشینبلاگنادر جدیدیمروری بر تاریخچه سرویس پرشین بلاگ بیستم خرداد ۸۱، اولین سرویس وبلاگ ایرانی متولد شد. سه جوان گمنام (عطا خلیقی، بهرنگ فولادی و سهند قانون) با ابتکاری که به خرج دادند، تحول مهمی در وبلاگستان فارسی به وجود آوردند. تولد پرشینبلاگ پس از راهنمای وبلاگنویسی درخشان، گام دیگری برای توسعهی وبلاگستان فارسی بود.استقبال از پرشینبلاگ فوقالعاده بود. مؤسسان سایت هم انتظار چنین استقبالی را نداشتند. رویکرد وبلاگنویسان به پرشینبلاگ، گردانندگان آن را با مشکلات زیادی مواجه ساخت. پهنای باند، کم بود و فضای خریداری شده برای میزبانی سایت، جوابگوی مخاطبین نبود. مشکلات مالی هم مانع ارتقای سیستم و خرید سرور اختصاصی شده بود. اتهامات وارده به مؤسسان پرشینبلاگ هم در آن زمان کم نبود. آنها متهم به همکاری با نهادهای امنیتی شده بودند.مؤسسان پرشینبلاگ برای حل مشکلات مالی، به جذب آگهی روی آوردند. در چنین شرایطی بود که فردی به نام رضا هاشمی به عنوان مسئول تبلیغات، وارد جمع مؤسسان شد و سهند قانون کنار رفت.فیلترینگ پرشینبلاگ توسط پارسآنلاین از نکات قابل ذکر تاریخ حیات این سایت است. پس از برطرف شدن فیلتر، اینبار پرشینبلاگ بود که سایت را به روی کاربرانی که از آیاسپی این شرکت اینترنتی استفاده میکردند بسته بود. این تنها مورد مسدود شدن پرشینبلاگ نبود. سایت مذکور در مقاطع مختلف و بنا به دلایل گوناگون، اسیر فیلترینگ شده بود.ایدهی جالبی که مدیران پرشینبلاگ در اوایل کار داشتند، فروش کارتهای اینترنت پرشینبلاگ بود. صدور این کارتها و فروش آن، نشان از دید تجاری این عده داشت. راهاندازی تالارهای گفتوگوی پرشینتاک، اقدام دیگری برای جذب مخاطب بود. اما همانگونه که فروش کارت اینترنت بعد از مدتی به دست فراموشی سپرده شد، سایت پرشینتاک هم از یادها رفت.اوایل سال ۸۳، مهدی بوترابی به عنوان سرمایهگذار پرشینبلاگ، وارد جمع مؤسسان شد. با حضور وی، اختلاف نظرهایی به وجود آمد و بهرنگ فولادی، به همکاری خود با پرشینبلاگ خاتمه داد. یک سال بعد، در تابستان ۸۴، عطا خلیقی نیز با فروش سهم خود به بوترابی، از پرشینبلاگ رفت. حضور بوترابی در رأس پرشینبلاگ، واکنش خیلیها، از جمله درخشان را برانگیخته بود. درخشان در مطلبی کوتاه نوشت:«راستی این بوترابی دیگر کیست که تازگیها به او میگویند مدیر پرشینبلاگ؟ قیافهاش بدجوری حزبل میزند. کسی چیزی نمیداند؟»بوترابی هر که بود، موفق شد در مدت کوتاهی سهام مؤسسان را خریداری کرده و به عنوان نفر اول پرشینبلاگ شناخته شود؛ هر چند در ابتدای کارش با موجی از مخالفتها روبهرو شد. اعتقاد بوترابی حضور فعال در جشنوارهها و نشستهای مختلف بود. فستیوال وبلاگ در سال 83، با همکاری سازمان ملی جوانان، توسط پرشینبلاگ برگزار شد. هدف از برگزاری چنین برنامههایی برقراری ارتباط بیشتر با کاربران بود.نیمهی دوم سال 83 مصادف با تولد سرویسهای وبلاگی جدید بود. همین موضوع باعث کاهش اقبال عمومی به پرشینبلاگ شد. به نظر میرسید مدیران سایت هم تمایل چندانی برای رقابت با سرویسهای دیگر ندارند. دوران طلایی پرشبنبلاگ تمام شده و اختلافات داخلی هم به اوج رسیده بود. خروج رضا هاشمی از پرشینبلاگ به عنوان آخرین بازمانده از تفنگداران پرشینبلاگ، شوک دیگری بود که بر این سایت وارد شد. با همهی اینها، پرشینبلاگ تحت مدیریت گروه سایتهای آریاگستر به حیات خود ادامه داد.تیر 84، مهدی بوترابی با ارائهی آماری، پرشینبلاگ را پربینندهترین سایت ایرانی معرفی کرد. به دنبال آن علیرضا شیرازی مدیر سایت بلاگفا، در وبلاگ آیتی ایران مطلبی نوشت و آمار بلاگفا را بیشتر از پرشینبلاگ عنوان نمود. این مطلب، واکنش تند بوترابی را به دنبال داشت. وی در نوشتهی دیگری با کلماتی تند، پاسخ شیرازی را داد. در این میان رضا هاشمی به عنوان دوست مشترک این دو نفر، طرفین دعوا را به آرامش فراخواند؛ هرچند دیری نپایید که خود رضا هاشمی هم با فروش سهام خود از مجموعه کنار رفت و بعدها با مصاحبههایی جنجالی، پرده از اختلافات خود با دیگر مدیران سایت برداشت.سال 85، سال پرخبری برای پرشینبلاگ نبود. تنها اتفاق آن روزها، رقابت شانهبهشانهی این سایت با بلاگفا بود و بس. خرداد 85، جشن تولد پرشینبلاگ با حضور جمعی از بلاگرها برگزار شد. فعال شدن باشگاه هواداران پرشینبلاگ و گسترش فعالیتهای جنبی، از اتفاقات قابل ذکر در این دوره است. گروهی از وبلاگنویسان فعال پرشینبلاگی به صورت داوطلبانه در برنامههای جنبی پرشینبلاگ شرکت میکردند. به نظر میرسید پرشینبلاگ تلاش دارد از طریق ارتباط مستقیم با مخاطبان، باز هم به صحنهی مدعیان برگردد.اما سال 86، سال سختی برای پرشینبلاگ بود. در حالی که غرفهی این سایت در نخستین نمایشگاه رسانههای دیجیتال، آمادهی پذیرایی از بازدیدکنندگان بود، ناگهان خبر بازداشت مهدی بوترابی، وبلاگستان را در بُهت فرو برد. شایعات در مورد بوترابی و دلایل بازداشت او روزبهروز بیشتر شد. حدود دو ماه بعد، بوترابی آزاد شد؛ اما آزادی او همراه با فاجعهی دیگری بود: سرقت دامنهی پرشینبلاگ!با سرقت دامنهی پرشینبلاگ، وبلاگهای این مجموعه به مدت چند روز از دسترس خارج شد. مدیران سایت مجبور شدند پسوند داتآیآر را جایگزین داتکام کنند. این کار به مذاق عدهای خوش نیامد و موج دیگری از کوچ بلاگرها به وجود آمد و پرشینبلاگ در موقعیت متزلزلی قرار گرفت.کاهش تعداد کاربران پرشینبلاگ محسوس شد. بوترابی و یارانش به فکر چاره افتادند. حسین شرفی وعدهی انتشار نسخهی جدید پرشینبلاگ را داد. آنها امیدوار بودند با این حربه، کاربران را راضی به ماندن کنند. اسفند همان سال، نسخهی جدید سایت، منتشر شد و در دسترس کاربران قرار گرفت. تغییرات آن، نسبتا زیاد و دلچسب بود. پرشینبلاگ گرچه موقعیت گذشته را از دست داد؛ اما به مدد نسخهی جدید، کمی اوضاع خود را بهبود بخشید.سال 87، توسط گروه سایتهای پرشینبلاگ، مسابقهی انتخاب برترین وبلاگهای فارسی و برترین وبلاگهای پرشینبلاگ برگزار شد. به دنبال آن، جشن وبلاگنویسان زن نیز زمینهی گردهمایی وبلاگنویسان را فراهم آورد. این جشنها در ادامهی رویکرد مدیریت سایت در برقراری ارتباط مستقیم با کاربران بود.و این روزها پرشینبلاگ باز هم خبرساز شده است. این بار خبر کنارهگیری بوترابی از مدیریت سایت و معرفی مدیر جدید در جشن شب یلدای پرشینبلاگ، داغترین خبر نخستین سرویس وبلاگنویسی فارسی است.