این من خجالتی!
يكشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۶:۲۹ ق.ظ
دیشب که شب عید بود همراه خانواده رفتیم خونهی نامزدم. گرچه از نظر سنی پدر و مادر من خیلی بزرگتر هستن اما به لحاظ اینکه بابا و مامان خانوادهی داماد بودن و معمولا خانوادهی داماد میرن خونهی خانوادهی عروس به من لطف کردند و شب عید رفتیم اونجا عید دیدنی.خدا رو شکر هر وقت میرم اونجا خیلی راحتم و این موضوع برمیگرده به شرایط مناسبی که خانوادهی همسرم برام محیا کردن . اما خب نمیدونم چرا معمولا وقتی همراه خانواده میرم اونجا خجالتی میشم!! اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید! بی سر و صدا میشینم و به حرفهای بقیه گوش میکنم در حالیکه تو حالت طبیعی اینجوری نیستمها!! اصلا این شرم و حیا کشته منو! خلاصه اینکه دیشب یکی از اون شبای نامزد بازی و ازین حرفا بود!! البته خیلی هم نموندیم.فکر کنم شاید نیمساعت یا 45 دقیقهای بیشتر نشد.آخه بابا خسته بودن.راستش آخر شبی داشتم به این فکر میکردم که کی این مشکلات ما تموم میشه با خیال راحت میریم سر خونه و زندگیمون...؟!پی نوشت : دوستای خوبم عید قربان به همتون مبارک. هر روز زندگیتون پر از شادی و نشاط باشه انشالله.