عطر بارون ، بوی آتش ، بوی سیگار
دوشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۳، ۰۴:۳۰ ق.ظ
امروز بارون زیبایی توی تهران بارید و من و همسرجان توی این بارون قدم میزدیم و لذت میبردیم. شاید بعد از مدتها بود که یک سری صحنههای عاشقانه و رمانتیک رو توی تهران میدیدم!! زن و شوهرها یا دوستان با هم قدم میزدن ، توی پارک مینشستن و صبحت میکردن و بارون با بارش نمنمش براشون موسیقی لایت اجرا میکرد!!به جرأت میتونم بگم که خیلی وقت بود این صحنهها رو ندیده بودم و به جاش یک سری صحنههای عجیب و قریب میدیدم!! چون همتون میدونین چجور صحنههایی از گفتنش صرف نظر میکنم!! اما به هر حال راحت میشد فهمید که اون سبک رابطهها انتهای عاشقانهای نخواهد داشت و حتماً منجر به ازدواج نمیشه!!بگذریم. به هر حال ما داشتیم از این قدم زدن لذت میبردیم و کمی هم توی پارک نشستیم و صحبت کردیم. اما تصور کن چه چیزی میتونست این لذت رو خراب کنه؟؟! وقتی زیر نم نم بارون قدم میزدیم و هوا کاملاً دو نفره شده بود(!) گهگاهی آدمهایی از کنارمون رد میشدن که ظاهراً هنوز برای گازسوز شدن به سازمان مربوطه مراجعه نکرده بودن و شدیداً از خودشون تولید دود و دم از نوع سیگار میکردن!! من از سیگار و بو و دودش متنفرم بخصوص زمانی که مجبورم پشت سر کسی توی پیاده رو راه برم که یه سیگار توی دستشه و بدون اهمیت دادن به اینکه یک نفر داره پشت سرش از این دود خفه میشه ، دود سیگارش رو میده بیرون. توی بعضی کشورها اگر توی مکانهای عمومی سیگار بکشی جریمهی نقدی میشی! اما اینجا چی؟ هیچی!
بعدترش هم زمان برگشت در حالی که هنوز سعی میکردم اوقاتم رو با
تحمل بوی سیگار اطرافیانی که مشغول پیادهروی بودند تلخ نکنم و لذتم رو
ببرم ، دیدن یک صحنهای کاملاً زهر مارم کرد این قدم زدن زیر بارون رو!!راستش
من و امثال من وقتی که توی خونههای گرم و نرممون نشستیم ، گله میکنیم که
خدایا چرا یه بارون نمیاد. اینم شد هوا؟ اینم شد زندگی ؟ چقدر گرمه؟ چقدر
زندگی شهری بدون اینکه سال تا سال یه بارون درست و حسابی بیاد سخت شده! اما
یادم نبود که وقتی من آرزوی یه هوایی میکنم که بفهمم پاییز شده و لذت برم
خیلیها توی همین شهر بزرگ تهران هستند که دست به دعا میشن که خدایا کاش
امشب هم بارون نیاد...بوی آتش میومد... سرم رو که چرخوندم مردی رو دیدم
که گوشهی دیوار توی یه حلبی چندتا تیکه چوب و کارتن و... ریخته بود و با
آتش زدنش خودش رو گرم نگه میداشت...اونهایی که میگن این رژیم وظیفه
داره مردم رو بفرسته بهشت ، آیا خودشون رو در قبال اینجور آدمها و آسیبهای
اجتماعیش هم مسئول میدونن؟؟ اتفاقاً چند روز پیش توی برنامهی خندوانه ،
حجت آلاسلام شهاب مرادی هم حرفی مشابه این رو زد. آفرین به شهامتش. به هر حال حالمو گرفت...
صبح حین پیاده روی به سمت ایستگاه مترو صدای جیغ ترمز یک ماشین رو
شنیدم و پشتبندش هم یه صدایی مثل بــــوم!!! سرم رو چرخوندم و دیدم یه
بنده خدایی که حدود ۴۰ تا ۵۰ سال سن داشت مشغول عبور از خط عابر پیاده بوده
که یه ماشین بهش زده ؛ البته شکر خدا طوریش نشد و بلند شد از روی زمین اما
دلم براش خیلی سوخت. عموماً ما ایرانیها هیچ چیزمون درست و رو قاعده
نیست!! آخه به این میگن رانندگی؟؟ چند نفر از رانندگان ایرانی طبق اونچه که
توی قانون آورده شده عمل میکنه و پشت خط عابر پیاده لحظهای ایست کامل
میکنه و بعد به راهش ادامه میده؟؟ واقعاً چند نفر..؟؟