- ۰ نظر
- ۱۵ آبان ۹۷ ، ۰۸:۵۳
اولین تصویری که بلاگرهای قدیمی در ذهن دارند همین تصویر است...حالا کمی بیش از پانزده سال گذشته...تیم ایدهپرداز ، نوآور و خلاق و مدیریت اولیه در پرشین بلاگ، موسسان واقعی وبلاگستان فارسی که شامل #بهرنگ_فولادی ، #سهند_قانون و #عطا_خلیقی_سیگارودی بودند به هزار و یک دلیل پس از دورهای شراکت آن را به طور کامل واگذار کردند...سالها گذشت و #پرشینبلاگ با مدل جدیدی مدیریت شد. بارها #فیلتر و سپس رفع فیلتر شد. مدیرانش گاهی به جرایم نا مشخص بازداشت شدند!اگر درست ذهنم یاری دهد اولین و آخرین باری که این لوگوی جدید پرشینبلاگ را دیدم در جشن ۹ یا ۱۰ سالگیاش بود... در آن جشن از لوگو تایپ جدید رونمایی شد و وعدههایی هم از تغییرات گسترده که با تغییر در لوگو آغاز میشد به کاربران داده شد. وعدههایی که در عمل، رنگی از واقعیت و عمل به خود ندید.با وجود حفظ موتور اولیه در این سالها اما ، پرشین بلاگ تغییراتی بسیار جزیی در صفحات داخلیاش داشت. مثل پنل مطالب جدید منتشر شده در صفحه اصلی میز کار که بعدها حذف شد ، یا انتقال مطالب از بلاگر به پرشینبلاگ و ...اکنون که در حال انتشار این پست هستم دلنگران مطالبی هستم که در وبلاگهای قدیمیام بود و حالا دیگر در دسترس نیست... کلا دیگر وبلاگم در دسترس نیست. نمیدانم چرا اما از همان روز اول هم وبلاگ من مشکل داشت! نسخهی پشتیبان نمیداد، آدرس پستها گاهی اشتباه از آب در میآمد و ... حالا هم که دیگر از دسترس خارج شده...محیط این پرشینبلاگ جدید بد نیست ؛ اما نیازمند بررسی دقیقتر و گشت و گذار بیشتر است. محدودیتها خیلی زیاد شده است. مثلا دسته بندی موضوعی یا ساخت صفحات جداگانه به نظر حذف شده است. وبلاگ و وبلاگنویسی به #لینکستان اش معروف بود که آن هم ظاهرا دیگر وجود ندارد.دل نگران کنندهتر اینکه به سبب اجتماعیتر شدن پرشینبلاگ به نظر میآید امکان انتشار پستها روی دامین جداگانه از دسترس خارج شده باشد. البته پیش از این نیز چنین امکانی در پرشینبلاگ مشابه آنچه در دیگر سرویسها شاهدش بودیم وجود نداشت و مستلزم تهیه هاست و دامین برای انتشار وبلاگ روی دامین شخصی بود. حالا اما تصور اینکه پستها با این ورژن جدید چگونه روی هاست و دامین کاربران قدیمی پرشینبلاگ قرار خواهد گرفت را باید دید...همین که امکان کپیبرداری نیست امکان خوبی است اما به کدام بها؟هنوز نمیتوان با قاطعیت از این تغییرات خرسند بود و یا در نقدش بیرحمانه گفت... شاید #زمان لازم است تا بهتر این پرشینبلاگ #نوجوان را بشناسیم...
بهت قول میدم نبینی منوبهت قول میدم سراغت نیامبهت قول میدم عزیز دلمکه چشمت نیفته دیگه تو چشامکه اینقدر اشکام عذابت ندهدیگه قسمت روزگارت نشمبهت قول میدم نمونم برمکه یه لحظه هم بی قرارت نشمیه بارم نیارم دیگه اسمتوبا این بغضی که تو گلوی منهقراره که خوشبخت باشی بروبهت قول میدم دلکم نشکنهبذار نامههاتو بهت پس بدمکه فکرت نمونه دیگه پیش منکه با نامههات خاطراتت رو همبسوزونیشون توی آتیش منبه چشمای من اعتنایی نکندعایی که توی صدای منهخداحافظی کن خداحافظیبهت قول میدم دلم نشکنهیه بارم نیارم دیگه اسمتوبا این بغضی که تو گلوی منهقراره که خوشبخت باشی بروبهت قول میدم دلکم نشکنه
سلام عزیزم. امروز مادر و مادربزرگت رفتن پیش پزشک و شکر خدا خبر رسید که حالت خوبه و بزرگ شدی عزیز دلم از امروز قلبت شروع کرد به تپیدن و قلب من و مادرت به عشق تو خوش نفستر از همیشه میتپه... پینوشت:این شبها قبل از خواب کمی به صدای قلبت گوش میکنم،آروم میشم و میخوابم...دوستت دارممممممم
امروز چهارشنبه ۸/اردیبهشت/۱۳۹۵ روز زیبا و خاطرهانگیزی برای من و بانو هستش. شاید بعد از دوران آشنایی و بعد از اون بلهبرون و عقد و بعدتر هم ازدواج امروز بیادموندنیترین روز زندگی مشترک ما باشه. روزی که خبر رسید تو توی راه هستی و ما باید کمتر از هشت ماه دیگه منتظر رسیدن تو از عرش کبریایی به زمین باشیم...میخوام از همین اولش باهات روـراست باشم! راستش ما اصلاً منتظر شنیدن چنین خبری نبودیم و برای اومدنت هیچ برنامهریزیای نداشتیم! ولی مهم این نیست که ما چی میخوایم. مهم خواست خداست و چون تو خواستهی پروردگار ما هستی هزاران بار برای ما عزیزتری و خاصتر...عزیز دلم...فرزند شیرین من...این رو به یاد داشته باش که توی زندگی خواستهی خدا بر همه چیز ارجحیت داره. چون تنها کسیه که بر همه چیز آگاهه و خیر و صلاح ما رو بهتر از ما میدونه. پس چون تو رو خدا به ما هدیه داده و من دست خدا رو اینقدر نزدیک توی زندگیم حس کردم تو رو بیشتر از جونم دوستت خواهم داشت. میدونم که توی دل مادرت هم چی میگذره... تو دیگه نیمی از وجودش رو تشکیل دادی پس مطمئناً خیلی خیلی بیشتر از من دوستت داره.نمیدونیم هنوز که پسر کاکلزری هستی یا دختر پیرهنپری!! فقط ما هر شب برای سلامتیت دعا میکنیم.ما عاشقتیم و منتظرت.چشم به راه مسافری که در راه داریم. مسافر کوچولوی ما مواظب خودت باش و این راه رو با سلامتی پشت سر بذار و بیا پیش ما که بیصبرانه منتظرت هستیم.
پینوشت:امروز جمعه ۱۰ اردیبهشت ۹۵ ، من و بانو با یک جعبه شیرینی به نیت خبر دادن از تو راهیمون رفتیم خونهی مامان و بابام ؛ و به پیشنهاد بانو نامهای از طرف کوچولومون نوشتیم و داخل جعبهی شیرینی جاسازی کردیم:بابایی و مامانی و عمهجونم سلامراستش من هنوز اسمی ندارم که بخوام خودمو معرفی کنم. من هنوز خیلی کوچولو هستم و هشت ماه دیگه میام پیشتون. فرش قرمز یادتون نره!فعلاً خداحافظ
از طرف نینی محمدنژاد
همه به شدت سورپرایز شده بودند...