Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۱۳۴ مطلب با موضوع «خاطرات شخصی» ثبت شده است

امروز خیلی اتفاقی ترانه ای رو شنیدم از شروین سهرابیان. یادش بخیر چه سالهایی بود... انگار اون سالها یک رنگ و بوی دیگه ای داشت. چقدر لذت بخش بود همه چیز. چقدر زندگی کردن ساده تر بود و چقدر عاشقانه ها لذت بخش تر و شنیدنی تر بودند ... اوایل دهه ی هشتاد رو میگم ... خیلی از ترانه های موندگار مربوط به همون دوران میشن ... یکی از اون ترانه های بیاد موندنی آهنگ Rain از آلبوم فرزند حوا بود که یکی از آخرین کارهای شادمهر عقیلی بعنوان گیتاریست قبل از هجرتش به آمریکا محسوب میشد. اون موقع ها هنوز هم آلبوم ها بیشتر به صورت کاست پخش می شدند و سی دی خیلی طرفدار نداشت...قیمت هر آلبوم در حد 500 تومن یا 600 تومن بود. کاور روی جلد این آلبوم رو هم بیاد دارم. و یکی از چیزهایی که همیشه دوست داشتم راجع بهش بدونم این بود که " محمد رضا احمدیان " کی بود؟! اون سالها اکثر آلبوم ها این تیتر رو داشتند : " به اهتمام محمد رضا احمدیان " دوست دارم این ترانه رو با هم بشنویم...   ساخت فلش مدیا پلیر
  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۱۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دوستی میگفت : همیشه مراقب کسی که خیلی به او محبت داری باش ! او اولین کسی است که به دنبال ضربه زدن یا ناراحت کردن توست! راست می گفت انگار ! شاید محبت زیادی موجب توقع میشود ... توقع از این که محبت تو وظیفه ی توست! پس باید محبت کنی و اگر نکنی یعنی توقعی را بر آورده نکردی ! یعنی تو بدی !! دلم از این روزهای تنهایی گرفته ... دلم از آدم های دور و برم - که به هر کدامشان نگاه می کنم یاد ضربه های بی وقفه شان به قلبم میفتم - گرفته . دلم از دست کسانی که روزی برایم عزیز بودند گرفته ... و هنوز هم سوالم اینجاست ... روی میز ... به کدامین جرم قلبم را شکستی ...؟
  • ۰ نظر
  • ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۰۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
مدت زیادی بود که سری به گذشته ها نزده بودم ... گاهی مرور خاطرات یک سری چیزهایی رو بیاد آدم میاره که حتی بعضیاشون با وجود اینکه تو زمان خودشون خیلی برات مهم بودن ولی دیگه الان تو ذهنت نیستند! امشب سری زدم به صفحات قدیمی تر وبلاگم... چقدر مطلب نوشتم... چند سال گذشت...  خاطراتم از یادم نرفته بودن ولی نوع نوشتارم رو به کلی فراموش کرده بودم و بعضی جاها به خودم میگفتم : واقعا اینارو من نوشتم؟! چه خوب نوشتم! یادآوری گذشته فایده ای نداره ولی خوبه از برخی اتفاقات که دیگه برگی از خاطراتت شدن درس بگیری و بگی : راستی اینجا رو اشتباه کرده بودم! یادم باشه دیگه تکرارش نکنم!
  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۶
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
برای عید امسال من خیلی دلم میخواست بانو رو به چند جای تفریحی و فرهنگی که تا حالا نرفتیم ببرم . برای همین چندین جای مختلف رو از اینور و اونور و از اینترنت جستجو کردم . یکی از جاهایی که قرار بود بریم و قسمت نشد موزه ی رضا عباسی بود که از طریق یکی از دوستان که از اونجا بازدید کرده بود و کلی هم تعریفش رو می کرد باهاش آشنا شدم . اما به دلایلی کنسل شد و افتاد برای بعد. جمعه هم قرار بود صبح زود بریم دربند اما اون هم بدلیل کسالت و سرفه های خشک و شدید من کنسل شد ! اما امروز عزمم رو جزم کردم که به هر طریقی هست این نوار کنسلی رو از بین ببرم و هر طوری شده با بانو بریم به دیدن یکی دیگه از نقاط جذاب و دیدنی و فرهنگی تهران ، موزه جواهرات ملی .این موزه توی خیابون فردوسی ( نزدیک به میدان امام خمینی ) مقابل سفارت ترکیه قرار داشت. من و بانو و برادرش سه تایی رفتیم اونجا ! وقتی رسیدیم با صف نسبتاً طویلی روبرو شدیم اما کمی که گذشت و توی صف موندیم دیدیم چه به موقع اومدیم و چه صف طویلی پشت سر ما تشکیل شده و کلی جلوییم ! خلاصه طبق معمول ما ایرانی ها توی یکی دیگه از صف هایی که معمولا در طول زندگیمون باهاشاون بطور روزانه مواجه میشیم منتظر موندیم و در عین ناباوری عزیزان خارجی خیلی راحت و بدون صف تشریف میبردن داخل که احتمالا ما هم برای اینکه خودمون رو قانع کنیم اکثراً تو دلمون گفتیم "" خب البته رسم مهمان نوزای همینه !!! "" از صف اول که نوبت به ما رسید رفتیم سراغ صف دوم که تحویل امانات بود. بعد از اون صف سوم که صف ورود به خزانه ی جواهرات ملی بود و در نهایت صف چهارم که باید داخل خزانه ی موزه  پشت درب منتظر می موندیم تا گروه های قبلی بازدیدشون تموم بشه و خارج بشن تا ما بتونیم وارد بشیم!! یعنی ببین چه همتی داشتیم ما با این همه صف ایستادن!! وارد موزه که شدیم آقای راهنما شروع به صحبت کردن و خیلی زیبا و گیرا ما رو به ویترین های مختلف هدایت کردند و برامون از جواهراتی که توی اون ویترین ها بود صحبت کردند. جواهرات بیشتر مربوط به دوره ی قاجار و پهلوی بود. از تفاوت های لعل و یاقوت گفتند و از نمونه های نادر " الماس قرمز و صورتی " ، الماس دریای نور و ...همون ابتدا راهنمای گرامی یک جمله ی جالب گفت :" اینجا هرچی که می بینید خیلی بزرگ و تک هستش مربوط به مرد قد کوتاهی به اسم فتحعلی شاه بوده !! "جدا هم همینطور بود اکثر تاج های بزرگ ، شمشیر های بزرگ و الماس های نادر مربوط به همون دوره بودند.به من که خوش گذشت و بانو و برادرش هم همین نظر رو داشتند. امیدوارم شما هم فرصت کنید و از دیدن جواهرات این موزه و کسب اطلاعاتی در مورد اونها لذت ببرید. بهای بلیط ورودی برای هر نفر ایرانی 2000 تومان هستش و مسیر دسترسی هم اینه که از طریق BRT و یا مترو به میدان امام خمینی تشریف ببرید و وارد خ فردوسی بشید از اونجا تاکسی سوار میشید به اندازه ی دوتا چهار راه که نفری 500 تومن هم کرایشه! بگید سفارت ترکیه همونجا پیادتون می کنن.اون دست خیابون رو که نگاه کنید بانک مرکزی رو می بینید و باید از همونجا سراغ درب ورودی رو از نگهبانش بگیرید. این عکس اگر اشتباه نکنم مربوط به دوره ی ناصر الدین شاه میشه که دستور داد از روی نمونه ی کوچکی ، این کره ی عظیم و پر از سنگ های گرانبها رو براش ساختند. این هم نشان و الماس معروف دریای نور هست . کوه نور هم در موزه ی لندن هستش. این یکی هم فکر میکنم جزو زیباترین تاج های مجموعه و مربوط به فتحعلی شاه بوده که با سنگهای گرانبهایی مثل برلیان ، زمرد ، لعل و ... تزئین شده : بقیش رو هم خودتون تشریف ببرید ببینید . ضمنا برای اینکه اذیت نشید لطفا کودکان رو همراه خودتون به موزه نبرید چون راه نمیدن و مجبور میشید نوبتی بیرون کنار بچه ها بمونید که اونجوری دیگه لذتی نداره بازدید از موزه. خوش باشید و مانا . . .
  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۰۹
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

تصمیم گرفتم هر از گاهی برخی از خاطرات دوران سربازیم رو بنویسم. بعضیاشون رو وقتی بیاد میارم برام حس نوستالژیک داره . . . سه شنبه 1 / مرداد / 1387 امروز ساعت 6:30 صبح اتوبوس در قسمتی از جاده ی بیابانی منتهی به بیرجند ایستاد . من کنار اصغر نشسته بودم . وقتی به بیرون نگاه کردیم دیدیم وسط بیابان پادگانی هست. به هم نگاه کردیم و گفتیم بیچاره اینهایی که وسط این بیابان خدمت می کنند!! ساعت 9 بود که به بیرجند رسیدیم . اصغر و جاوید رفتند تا ببیند که پادگانی که باید خودمان را معرفی کنیم کجاست... اما وقتی برگشتند متوجه شدیم که دقیقا همان پادگان وسط بیابان جایی بود که باید پیاده می شدیم!! تصمیم گرفتیم نهار را در شهر بمانیم و آخرین چرخمان را در لباس شخصی و در شهری جدید به اسم بیرجند بگذرانیم!! ساعت حدود 4 بعد از ظهر بود که رسیدیم جلوی در پادگان نیروی هوایی ارتش!! بعد از عوض کردن لباس و ... وقتی بالاخره مشخص شدیم که باید خودمان را به قرارگاه معرفی کنیم همگی با هم پیاده راه افتادیم به سمت قرارگاه. اما هر چه می رفتیم نمی رسیدیم! نزدیک 30 الی 45 دقیقه پیاده روی کردیم تا رسیدیم به قرارگاه! انگار تا هر جا که فنس داشتند بیابان خدا را تبدیل به پادگان کرده بودند!! زمانی که رسیدیم با صحنه ای بسیار غم انگیز و البته شوک برانگیز روبرو شدیم! عده‌ی زیادی در حالی که هر کدامشان یک بطری آب در دست داشتند به این طرف و آن طرف می رفتند و ما 18 نفر بهت زده به این فکر می‌کردیم که یعنی در این بیابان حتی آب برای استحمام و سرویس بهداشتی نیست که اینها هر کدام بطری به دست پشت یک خاکریز می روند!! کمی که جلوتر رفتیم و دقیقا وارد قرارگاه شدیم متوجه شدیم که آب ها را همراه داشتند تا به نهال های درختانی که به تازگی کاشته بودند آب دهند و نفسی راحت کشیدیم!!

  • ۰ نظر
  • ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۳۱
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
بنیامین بهادری هفته ی پیش آلبوم جدیدش رو به بازار عرضه کرد. این آلبوم که پس از فوت همسر بنیامین به بازار عرضه شده توجه بسیاری از علاقمندان بنیامین رو به خودش جلب کرده ! این آلبوم که 93 نام داره هم از کیفیت موسیقیایی خوبی برخورداره و هم کیفیت خوبی در بسته بندی داره. عکس های موجود در این آلبوم و عکس روی جلد آلبوم جدید بنیامین همگی مربوط به حضور بنیامین و دخترش بارانا در کنار هم است . مثل همیشه ترانه های این آلبوم متعلق به فرید احمدی است و بنیامین ملودی ساز و نیما وارسته نیز تنظیم کننده ی این آلبوم هستند. ترانه های این آلبوم همگی عاشقانه است و روی کاور داخلی نوشته شده : تمام این ترانه ها دلتنگ تواند ... مثل خود من که بیشتر از همیشه دلم برایت تنگ شده است . . . همچنین بنیامین روی سایت شخصیش که عملکرد بسیار ضعیفی هم داره و بیشتر به یک خبرنامه ی روز با یک تیتر شباهت داره ، تصویر روی جلد این آلبوم رو منتشر کرده و زیرش نوشته : تقدیم به نسیم جان # با عشق و امید
  • ۰ نظر
  • ۲۰ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۳۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
زمانی که سرباز بودم دفتری داشتم که توش بعضی اشعار عاشقانه ، گاهی خاطره های اون دوران و ... رو می نوشتم... روی اولین برگ این دفترم نوشته بودم : تو را روی گلبرگها می نویسم در آغاز در انتها می نویسم در آغاز دفترچه ی مشق هایم تو را اگرچه مــــن بود مــا می نویسم! شهیار قنبری
  • ۰ نظر
  • ۲۰ اسفند ۹۲ ، ۰۷:۴۲
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

گاهی چشمانم اشک آلود است . . .می گویند حساسیت فصلی است . . .آری من به فصل فصلِ دنیای بی تو حساسیت دارم !!!

  • ۰ نظر
  • ۱۱ اسفند ۹۲ ، ۰۰:۰۲
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
من در مدتی که نبودم تغییر خاصی نکردم! زندگیم هم دستخوش تغییرات خاصی نبود و نمیدونم که این موضوع یعنی خوب یا بد؟!۲۷ بهمن ماه اولین سالگرد ازدواج (عقد) من و خانومی بود. نمیدونم تا چه حدی تونستم خوشحالش کنم یا اصلا تونستم خوشحالش کنم یا نه. ولی سعی کردم کاری رو که در توانم هست رو انجام بدم.مدتی که نبودم به اینترنت دسترسی نداشتم و الان هم که این مطلب رو می نویسم به لطف وایمکس خانومی هستش که بهم قرض داده.----------------------توی زندگی یه وقتایی آدم یه تصمیماتی میگیره که بعضی وقتا ممکنه از اون تصمیمات پشیمون بشه بعضی وقتا هم ممکنه رضایت بخش باشه. خیلی از این تصمیمات نتایجشون ممکنه برامون مهم باشند و برخی هم کم اهمیت ؛ گاهی بعضی از تصمیمات هستند که جبران‌پذیرند و باعث کسب تجربه میشن ؛ اما یک سری از تصمیمات مهم توی زندگی آدم هستند که اگر توی اتخاذشون اشتباه کنی و بخصوص اگه روی اشتباهت هم پافشاری کنی ممکنه نتایج تلخی به بار بیاد که اثراتش یا جبران‌پذیر نباشند و یا اگر هم سخت نگیریم  و جبران‌پذیر تصورشون کنیم بالاخره برای مدتی نسبتا طولانی می تونند زندگی ما رو دستخوش فشارها و تغییراتی کنند. مثلا یکیش همین ازدواجه! من خیلی وقت‌ها شده که با همسرم حرفم میشه و یا توی یک سری مسائل اختلاف نظر داریم ولی اینقدر همسرم خوب و مهربونه که خیلی سریع میتونیم به یک تفاهم و نتیجه مطلوب برسیم. جدای از همه ی این سبک مسائل یک سری قوائد هست که هر انسانی ممکنه برای خودش قائم به یک سری از اونها باشه! مثلا من روی نوع لباس پوشیدن همسرم حساسم ، برام مهمه که پوشش مناسب باشه نه به این معنی که حتما چادر باشه ولی دوست ندارم مثلا مانتوش کوتاه باشه و یا... قوانینی از این قبیل که برای خیلی هامون مهمه گاهی جزو همون مسائلی قرار می‌گیرند که اگر درست و به موقع راجع بهشون تصمیم نگیری و یا تصور کنی که بعدا درست میشه ممکنه شدیداً به مشکل برخورد کنی! همه ی اینها رو گفتم که بگم من با همسرم اگرچه توی یک سری مسائل ممکنه اختلاف نظر داشته باشیم ولی اینقدر با گذشت هر روز به انتخاب درستم ایمان میارم که گاهی خودمم ناراحت میشم که چرا سر یک مسئله‌ی جزئی توقع دارم همسرم کوتاه بیاد! گاهی شاید لازمه این من باشم که بگم من اشتباه میکنم!امشب از اون شب‌هایی بود که مطمئن شدم که در انتخابم اشتباه نکردم و از صمیم قلب و با تمام وجود حس کردم خداوند اینقدر دوستم داره که...........................................................هدیه‌ی بزرگی بهم داد . . .من همسرم رو عاشقانه دوست دارم . . .تا همیــــــــــــــــــــشه . . .تا ابــــــــــــــــــــــــــــد . . .
  • ۰ نظر
  • ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۱۳
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دوستـــ ــــــ ــــــت دارم هایت را باور می کنمگذشته ام را می دهم به باد و به تو دل مـــــــی سپارمچقــــــــدر این با تو بودن ها را دوست دارمچقدر لبخنــــــــد ها و قهقهه های از ته دلت را ذوست دارمدلم برای لحظه های با تو بودن پر می زندمن هنوز منتظرم....که باز هم مهربانــــــــی هایت را ببینممی خواهم عاشقی کنم...می خواهم زنـــــــــدگی کنممی خواهم تمام دچـــــــــار بودنم را جار بزنمدلم چقدر هـــــــوایت را کردهحیف که پیشـــــــــــم نیستی....
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
Sourire

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی