Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احترام به حقوق مشتری» ثبت شده است

امروز برای واریز یک مبلغ خیلی جزیی به حساب کسی به بانک صادرات رفتم. شعبه‌ای که من رفتم توی بهاران خیابان سعادت معروف به خیابان آذربایجان بود. منزل پدر خانومم توی این محله هستش و من قبلاْ یک بار دیگه به این شعبه مراجعه کرده بودم و کلی وقت صرف کرده بودم و انتظار کشیده بودم تا نوبتم بشه. دفعه‌ی قبلی بانک خیلی شلوغ بود و متصدیان هم خیلی با سستی کار رو راه می‌انداختند. با این وجود چون توی ساعت شلوغی بود من تأمل کردم و ترجیح دادم اعتراضی نکنم. تجربه‌ی اون روز ، باعث شد تا امروز صبح زمان مناسب‌تری به اون شعبه مراجعه کنم. ساعت حدود 8:40 دقیقه بود که من وارد بانک شدم. طبق شماره من دومین نفر توی صف بودم! سه تا باجه مشغول کار بودن اما چه کاری معلوم نبود!! به هر حال من همچنان منتظر نشستم. چند نفر جلو رفتند و کارشون رو انجام دادند! گفتم احتمالاً شماره‌های قبلی هستند و منتظر موندم. من دومین نفر بودم اما ساعت 9 یا 9:5 دقیقه تازه نوبت به من رسید!! فکرش رو بکنید که چقدر زمان میبره کارهای بانکی که سه تا باجه دارند کار میکنند اما هنوز نوبت به منی که دومین نفر توی صف بودم نرسیده بود!!! وقتی نوبتم شد گفتم بازم خدا رو شکر بیشتر معطل نشدم. وقتی بانک خلوته و هیچکس نیست اما باز هم منتظر میشینی کمی رو اعصاب آدم راه میره . بگذریم. نوبتم که شد فیش واریز و مبلغ رو به متصدی که اونجا نشسته بود دادم ، فکر میکنم فامیلیش رحیمی بود. کمی به دور و برم نگاه کردم ، این پا و اون پا کردم ... دو سه دقیقه بعد دیدم هنوز این آقای رحیمی سرش پایینه! ایستادم روی نوک انگشتای پاهام و نگاه کردم ببینم ایشون چکار میکنه که یه پرفراژ برگه و دریافت وجه و واریز به حسابش اینقدر طول کشیده؟!! دیدم به‌به!! آقا سرش توی گوشیه! حالا هر کاری که میکرد. پیامک میداد ، توی لاین بود ، وی‌چت بود ، تماس‌هاش رو چک می‌کرد... هرچی!! به هر حال کار منو انجام نمی‌داد!! منم خیلی محترمانه بهش گفتم : " آقا ممکنه کار منو راه بندازین می‌خوام برم کار دارم! "کار منو انجام داد و انتهاش با وقاحت تمام گفت :" برای همین چند ثانیه‌ای که عجله کردی آخر وقت امروز ببین چی میشه؟!! "خواستم داد بزنم بگم این خراب شده مدیر نداره که این متصدی بی شعورش بجای اینکه عذرخواهی کنه بگه کاری داشتم که کارتون عقب افتاده با پررویی منو تهدید هم میکنه؟؟!!! بازم یه صلوات فرستادم و گفتم لعنت بر شیطون...آقا انگار نه انگار که اونجا نشسته کار ما رو انجام بده! حقوقی که می‌گیری حلاله؟! برای همه کار پیش میاد ، کار داری بگو آقا شرمنده یه لحظه کارم رو انجام بدم کار شما رو هم انجام میدم ؛ نه که اینجوری با وقاحت جواب مشتری رو بدی. این همون بانکیه که شعارشه بانک صادرات بانک همه‌ی مردم ایران!! من توی بانک ملت و پاسارگاد حساب دارم ؛ اینقدر با سرعت کار رو انجام میدن که اگر یک زمانی بخاطر شلوغی یا هر عامل دیگه‌ای که به ندرت حداقل برای من این اتفاق افتاده ، یک ساعت هم معطل بشی حداقل می‌بینی که در حال انجام کار هستن و کارشون طول کشیده نه اینکه با دمشون گردو بشکنن و تو هم از کار و زندگیت بیفتی آخر سر هم تهدیدت هم بکنن.همین دیگه حرفی ندارم..!!پی نوشت : یک دور از روی این پستم خوندم دیدم یکمی غیر منصفانه نوشتم. همه‌ی کارمندان این بانک و همه‌ی شعبش اینجوری نیستند. ولی واقعاً این شعبه با این کارمندش دیگه شورش رو در آورده بود! وظیفم بود که مطلبی که مینویسم صادقانه باشه. همین و بس...پی نوشت 2 : من اهل خود سانسوری نیستم ! یک دوست عزیزی که اسمش رو هم ننوشته حرف قشنگی زد. گفت شاید داشته با گوشی کار بانکی انجام میداده ؛ گرچه احتمالش خیلی کمه اما ذهنم رو مشغول کرد که شاید زود قضاوت کرده باشم. حذف مطالبی که بالا نوشتم رو اصلاً نمی پسندم چون میشه خود سانسوری و اینکه چیزهایی که اول نوشتم احساس همون لحظه ی من بود که در قالب کلمات فرو ریخت ؛ اما پوزش خواستن چیزی از آدم کم نمیکنه. چون من از این زاویه به قضیه نگاه نکرده بودم ، همین جا در قالب جملات به اون متصدی اعتراض کردم و همین جا در همون قالب ازش عذرخواهی میکنم! فرقی هم نمیکنه که داشته همین کار رو میکرده یا نه. من زود قضاوت کردم...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی