Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دروغ» ثبت شده است

یکی از دوستان در تلگرام پیامی فرستاد که باز نشرش خالی از لطف نیست:در کشور دانمارک با قطار سفر میکردم. بچه‌ای بسیار شلوغ می‌کرد ؛خواستم او را آرام کنم به او گفتم اگر آرام باشد برای او شکلات خواهم خرید. آن بچه قبول کرد و آرام شد. قطار به مقصد رسید و من هم خیلی عادی از قطار پیاده شده و راهم را کشیدم و رفتم. ناگهان پلیس مرا خواند و اعلام نمود شکایتی از شما شده مبنی بر اینکه به این بچه دروغ گفته ای، به او گفته‌ای شکلات میخرم ولی نخریدی ...!با کمال تعجب بازداشت شدم! در آنجا چند مجرم دیگر بودند مثل دزد و قاچاقچی! آنها با نظر عجیبی به من می‌نگریستند که تو دروغ گفته ای آن هم به یک بچه! به هر حال جریمه شده و شکلات را خریدم و عبارتی بر روی گذرنامه ام ثبت کردند که پاک نمودن آن برایم بسیار گران تمام شد ...!.آنها گدای یک بسته شکلات نبودند، آنها نگران بدآموزی بچه شان بودند و اینکه اعتمادش را نسبت به بزرگترها از دست بدهد و فردا اگر پدر و مادرش حرفی به او زدند او باور نکند! اما در کشور ما، گول زدن به عنوان روش تربیتی استفاده می شود ...وقتی بچه زمین می‌خورد و والدین زمین را کتک می‌زنند تا کودک آرام شود (کار تربیتی بسیار اشتباه)، وقتی می‌گویند اگر فلان کارو بکنی لولو میاد، اگر با غریبه حرف بزنی می‌دزدنت، اگر فلان کارو کنی کلاغِ به بابات خبر میده ...یک طفل معصوم باید در ایران گول بخورد تا یاد بگیرد چگونه گول بزند یا گول نخورد ... دکتر محمدعلی ایزدی
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امشب طی یک مسیری سوار تاکسی شده بودم. کنار راننده یک خانم میان‌سالی نشسته بود و مشغول صحبت بودند. خانومه داشت از اوضاع بد جامعه تعریف میکرد و میگفت پسرم سی سالشه دنبال یک دختر خوب میگرده اما نمیتونیم پیدا بکنیم براش!! راننده ناگهان از جا پرید و گفت نه خانوم!! این همه دختر خوب!! دخترای ایرانی خیلی خوبن!!نگاه به مانتوشون نکن دلشون صافه و ...!! بعد بحث رسید به اینجا که راننده گفت منم یه دختر دارم عاشقشم! میاد میگه بابا این مانتو رو بپوشم؟ منم میگم خودت ببین مناسبت هست یا نه؟؟ من کاری ندارم!! بعد کلی تعریف و تمجید که دختر من هزارتا خواستگار داره پاشنه‌ی درمون رو از جا کندن! (نمیدونم تو این دوره زمونه اینجوری هم میشه واقعا آیا؟!) منتظریم صفر تموم بشه بگیم بیان دیگه خستمون کردن!! دخترم مهندسه ماهی دو میلیون درآمد داره و...این رو که گفت این بار خانومه از جا پرید و یک تکونی به خودش داد و گفت : احسنت خیلی خوبه که دستش توی جیب خودشه! پسر منم مهندسه ماهی سه میلیون تومن حقوقشه!!! (این حقوق‌های میلیونی رو کجا میدن ما هم بریم وایسیم تو صف والله!! ) خلاصه یکی این گفت و یکی اون جواب داد! منم تو دلم داشتم میگفتم بابا میخواید دختر و پسرتون رو به همدیگه بندازین روتون هم نمیشه!! آخه راننده 4 تایی اومده بود که بین این همه خواستگار یه خواستگار خیلی خوب داره دخترش که فوقش دیپلم داره -شما بخوانید فوق دیپلم!- و ماهی یک میلیون و پانصد هزار تومان درآمد داره -من موندم لیسانسه‌هاش بیکارن یا دارن برای دو زار پول همه کاری انجام میدن چجوری به فوق دیپلم این حقوق رو میدن؟!- میخوایم بدیمش به اون!! اما بعد که شنید خانومه پسر مهندس داره و درآمد 3 میلیونی (مثلاً) هی داشت گرا میداد که حیف دیگه من دختر ندارم بدم به شما و هی این جمله رو تکرار میکرد که خانومه در بیاد بگه شما که هنوز دخترتو ندادی شمارتونو بدید بعد از صفر بیایم ما هم ببینیم!! کاملاً این موضوع تابلو بود. اما خب خانومه هم که به نظر میومد راجع به نیکی‌ها و درآمد پسرش 4تایی که چه عرض کنم 6تایی اومده روش نمیشد این تعارف رو بزنه چون اگر میرفتن احتمالاً تابلو میشد که همچین درآمدی نداره پسرش و صاحب همچین کمالاتی هم نیست احتمالاً!!البته خدا عالمه که حرف‌هاشون چقدر صحت داشت اما گمون نکنم حتی 5 درصدش درست باشه . به خصوص اینکه بعد از پیاده شدن خانومه از میانه‌ی راه راننده در اومد و گفت اصلا من از عاشورا و محرم و صفر متنفرم و هیچ چیزی رو قبول ندارم و همش دروغه و ... در حالیکه چند دقیقه قبلش گفته بود منتظریم صفر تموم بشه!! کسی که اعتقاد نداره بدون شک منتظر تموم شدن صفر نمیشه که خواستگارهای سمج رو راه بده خونش!!من که هر چقدر سعی کردم فکر کنم 4تایی نیومدن نشد! به هر حال لحظات شادی رو برای من بوجود آوردن دستشون درد نکنه!!!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

خیلی اتفاقی به یک مطلبی بر خوردم که واقعاً جالب بود. این مطلب رو براتون میذارم تا بخونید و اگر دوست داشتید لینک منبع در انتهای همین پست آورده شده بهش سر بزنید.پرستوی سرزمین موجهای زلال - یکی از کانالها یه برنامه مستند حیات وحش رو پخش میکرد. نشون میداد یه گروه محقق یه سری لاشه مرغ رو داخل یه توری گذاشته بودن و چند گودال به فاصله های 10-20 متر از هم حفر کرده بودن!بعد از مدتی یه روباه اومد و کمی بو کشید و یه مقدار این لاشه مرغا رو جابجا کرد و رفت؛ کارشناس تیم رو به دوربین کرد و گفت این الان میره و بقیه گله و دوستاش رو میاره؛ و با استفاده از یه ربات جرثقیل توری رو جابجا کردن و اوردن تو گودال دوم و استتارش کردن و با یه مایعی که اسپری کردن اثر بو رو از مسیر از بین بردن!تقریبا نیم ساعت بعد روباه و 7-8 تا روباه دیگه اومدن سر گودال اول و هرچی گشتند مرغها رو پیدا نکردن هر چی زمین رو بو کردن فایده نداشت و اون 7-8 تا رفتن و این روباه اولی دوباره شروع به گشتن کرد! جالبیش اینجا بود که هی با سرعت میگشت و بعد سرشو بالا میاورد و به دوستاش که داشتن دور میشدن نگاه میکرد دوباره بو میکشید!اینها با استفاده از سیم کمی روی گودال دوم رو باز کردن تا حدی که روباه دید مرغا رو!این دفعه خیلی جالب بود! روباه یکی از مرغا رو با دندون گرفت و با خودش برد!این تیم کارشناس اومدن و دوباره همون کار رو تکرار کردن و توری رو به گودال سوم بردند!روباهها وقتی رسیدن هرچی گودالها رو گشتن و هر چی زمین رو بو کشیدن چیزی نبود و دوباره رفتن!روباه اول رو نشون داد که این بار دیگه جست و جو نکرد و رفت داخل گودال دوم دراز کشید و به حالت خوابیده موند یه چند دقیقه صبر کردن و دیدن خبری نیست نزدیکش رفتند و چک کردنش دیدن کاملا مرده!!جالب این بود که لاشه روباه رو به مرکز دامپزشکی بردن و کلی ازمایش کردن دیدن دقیقا عکسها و ازمایشات نشون میده این حیوون براثر یک شوک عصبی سکته کرده و مرده!! و.... داشتم فکر میکردم وقتی قرآن میگه: "اولئک کلانعام بل هم اضل!"روباه که نماد مکر و حیله گری در حیوانات هست وقتی احساس میکنه صداقتش بین دوستاش از بین رفته سکته میزنه و میمیره!! ار خجالت میمیره!!!ولی بعضی آدما هستن روزی هزاران دروغ به زبون میارن؛ پشت تریبون، سر کلاس، بین دوستاشون و ... بعد جالبیش اینه حتی وقتی دروغاشون اشکار میشه راست راست میگردن و اصلا و ابدا هم خم به ابرو نمیارن و اسفناک تر اینکه باز هم تکرار تکرار تکرار!!!چقدر زشته که انسان به جایی برسه که حیوانات ازش در کرامت اخلاقی پیشی بگیرن!!!

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

" سیاست بی پدر و مادر است!!! " این جمله‌ای معروف است که همگی زیاد از دهان بزرگان شنیده ایم . سیاست سال‌هاست که بر روزگار ما ایرانی ها خیمه‌ی سنگینی زده است . روزگاری که سیاست بازی سرگرمی هر روزه‌ی ایرانی ها شده است. ورای اینکه همیشه عادت داریم کارشناس هر رشته‌ای باشیم و خود را عالم دهر آن بدانیم ، وارد دنیایی می شویم به اسم سیاست! سیاستی که آنگونه تعریفش می‌کنند و ورود به آن جز بازی خوردنمان نتیجه ای در پی ندارد! روزگاری که والاتر از است! و اینک این سوال مطرح می شود که در میان این همه سیاسی بازی و تلاش برای ماندن چه کسی دغدغه‌ی فرهنگی ایرانِ‌مان را دارد؟زندگی بدون دلخوشی ، با این همه دروغ و ریا ، چه کسی را شادمان نگه میدارد؟ نه یک دور همی ، نه یک قرار و مدار درست و حسابی ، نه یک محفل بزم و شادی. دیروز از دانشگاه که بر می‌گشتم یک محفل دور همی از دوستان دانشگاهی‌مان را البته دیدم! در پارک نزدیک دانشگاه دور همی جالبی داشتند!! باید بودید و می‌دیدید که جوانان دهه‌ی هفتاد ایران چه دور همی‌ای با دود سیگار و پیپ و قلیان راه انداخته بودند!! دهه‌ی پنجاهی ها با آن همه نجابت و پاکی بیش نبودند! نسلی که سوخت مثل جنگلی که به شعله ای گُر می‌گیرد و سالیانِ سال طول می کشد تا جنگلی جایش را بگیرد. حال این نسل جوان ماست! محفل هایی که دیگر عمومی شدنشان موجب عادی شدن و روزمرگیشان برای ما شده! دیدن سیگار و قلیان و چند دختر و پسر که چیک در چیکِ هم لم داده‌اند و سرگرم دود کردن عمرشان هستند! اینها جوانانی هستند که پدر و مادرهایشان یا درگیر سیاست بازی‌هایشان هستند یا با پنجه‌ی سفت و زمخت بی‌پولی دست و پنجه نرم می‌کنند و از تربیت درست و حسابی فرزندانشان عاجز شده‌اند! نسلی که نه سواد دارد ، نه علاقه‌ای به خواندن ، نه شعوری برای درک کردن و نه اعصابی برای گوش سپردن و صبر کردن. نسلی که زورکی به دانشگاه فرستاده می‌شوند تا چند سالی سرگرم باشند و معترض بی‌کاری و بی‌پولی نباشند!! اینجا ایران است و ما در قرن بیست و یکم ، بیست و یک قرن عقب-رفت داشته‌ایم! شاید هم مردمان آن زمان از بعضی جهات سرتر از ما بودند! مثلاً آنها آزاده بودند و ما اسیر من و ماییم هنوز!! اینجا ایران است و ما در قرن بیست و یکم هنوز یک چسب بزرگ بر دست داریم و به دهان هر کسی که مخالف ماست می زنیم تا صدایش در نیاید! تا کسی وجود بی وجود واقعی ما را نشناسد! قلم قرمزی به دست عده ای نادان به اصطلاح داده ایم و تا با ممیزی خطمان بزنند! این است که دیگر این روزها اشعار فردوسی هم سانسور می شود! این است که هنرمند در زیرزمینی محبوس است و نابلدان مطرب ساز دالامب و دیمبول به دست گرفته اند و گند می زنند به هر چیزی که زمانی نام فرهنگ ایرانی بر خود داشتند. کو کتابی پر محتوا که نصفش حذف و دستکاری نشده باشد؟ کو موسیقی‌ای که گوش آدم درد نیاید از صداهای پر حجم و غلطش؟ کو ترانه ای که آزاد باشد؟ کو نفسی که رها باشد؟ کو عشقی که مقدس باشد؟ کو دختری که نفسش و نه جسمش باکره باشد؟ کو پسری که وجودش مرد باشد؟ اینجا ایران است و همه ی این نبود ها حاصل سهل انگاری خود ماست که " از ماست که بر ماست " . > اما این روزها معنای متفاوتی دارد! یعنی اینجا هیچ کس آنجایی که باید نیست! اینجا نه سیاست‌مَـدارش سَـیّـاس است ، نه مدیرش مدبر ، نه متولی فرهنگش از جنس فرهنگیان ، نه متولی ورزشش از جنس ورزشکاران! اینجا همه دلالند (!) با لباس‌هایی شیک که به گوشه لبخندی فریبمان می‌دهند! وقتی این همه بی لیاقتی یک جا جمع شود حاصلش افول جامعه است . فارغ از هر حزب و دسته و توده و رژیمی ، باید به اعتلای یک چیز تفکر کرد و در راستایش تلاش نمود : فرهنگ . . . واژه ای که سالهاست از زندگی و خلق و خوی ما ایرانی ها رخت بر بسته . . . همین و بس.

  • ۰ نظر
  • ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۲۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
" به عقیده ی من بزرگترین افتخاری که ملت ما در طول تاریخ خویش می تواند بدان ببالد - افتخاری مظهر گویا و درخشان نبوغ و هوشیاری اوست و نیز نشانه تشخیص درست و اندیشه ی عمیق و مقاومت در برابر زور و ظلم و باز شناختن فریب و دروغ و باز کردن مشت نیرومند خیانتکار غاصب غالب ، و عصیان در برابر نظام حاکم و تحت تأثیر قرار نگرفتن در برابر هجوم پیوسته ی امواج فریبنده ی تبلیغاتی مذهب و روحانیت وابسته به دستگاه امپراطوری خلافت و بازیافتن «حقیقت مجهول و غریب و ضعیف و پنهان در پس پرده های ضخیم و سیاه باطل مشهور و رایج و قوی » - این است که این ملت در لحظه ی هولناک و سیاه و دشواری از تاریخ ، « علی » را انتخاب کرد...!. . . بی شک چنین تصمیمی و تشخیصی در دشوارترین و هولناک ترین و تیره ترین لحظات تاریخ برای ملت ما به آسانی به چنگ نیامده است. نبوغ و هوشیاری و استقلال شخصیا و عشق به فضیلت و آشنایی و درک زیبایی های انسانی و شکوه و جلالت روح شناخت ارزشهای متعالی و استعداد فرو رفتن در اعماق و فرا رفتن به اوج و صید حقیقت در طوفان و ظلمت و وحشت ، همه در این « نژاد چند پهلوی پر ملکات » بود که توانست علی رغم قضاوت تاریخ ، خود حکمی دیگر صادر کند و در پاسخ همه ی مناره ها و محرابها و منبرها و در برابر همه ی اصحاب کبار و علما و قضات و ائمه ی رسمی دین ، علیه فریاد همه ی شمشیرهای خون آشام قدرت شکن که در شرق و غرب ، شب و روز ، همه یک صدا می گفتند «آری!» بگوید : «نه!» . . . بر خلاف آنچه امروز دشمن و دوست می پندارد ، « شیعه سنی ترین مذاهب اسلام است!» اصولاً اختلاف اصلی بر  سر این است که علی (ع) و شیعیان راستین و آگاهش از آغاز کوشیدند تا در برابر بدعتها سنی بمانند؛ سنت را نگه دارند. فاطمه فاطمه است ، اثر استاد شهید دکتر علی شریعتی *** امروز شروع کردم به خوندن کتاب «فاطمه فاطمه است» . بخش هایی از کتاب رو خوندم و ما بقی رو هم تو برنامه ریزی هر روزم میذارم که کتاب رو تموم کنم. فلسفه و دید عمیقی نسبت به اتفاقات و روایات گذشته و کنونی داره و پیشنهاد می کنم شما هم حتما بخونید...
  • ۰ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۲۳:۴۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز یک مطلبی رو از وبلاگی خوندم که خیلی بهش فکر کردم. کاری ندارم که واقعیت بود یا حاصل یک تخیل زیبا... هرچی که بود زیبا بود و من به این فکر میکردم که چقدر زیبا بود اگر چنین عشقی هم میان ما بود... ما اینچنین عاشق کسی میشدیم و کسی هم اینچنین عاشق ما... دروغ نبود... دو رویی نبود... بی وفایی نبود... همه اش خوبی و بود و سر مستی و خوشبختی... این متن رو در ادامه ی مطلب میذارم به همراه لینک وبلاگ منبع... دوست دارم بخونید و نظرتونو بگید... خیلی سال پیش که دانشجو بودم، بعضی از اساتید عادت به حضور و غیاب داشتند.تعدادی هم برای محکم کاری دو بار این کار را انجام میدادند، ابتدا و انتهای کلاس ، که مجبور باشی تمام ساعت را سر کلاس بنشینی.هم رشته ای داشتم که شیفته ی یکی از دختران هم دوره اش بود.هر وقت این خانم سر کلاس حاضربود، حتی اگر نصف کلاس غایب بودند، جناب مجنون می گفت:استاد همه حاضرند!و بالعکس، اگر تنها غایب کلاس این خانم بود و بس، می گفت:استاد امروز همه غایبند، هیچ کس نیامده!در اواخر دوران تحصیل ازدواج کردند و دورادور می شنیدم که بسیار خوب و خوش هستند.امروز خبردار شدم که آگهی ترحیم بانو را با این مضمون چاپ کرده است: هیچ کس زنده نیست ... همه مردند..!! لینک منبع
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی