سر میز شام به یادت می افتم ... بغض می کنم ... اشک در چشمانم حلقه می زند ... همه با تعجب نگاهم می کنند ... لبخند تلخی میزنم و می گویم : چقدر داغ بود ...!!!
- ۰ نظر
- ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۲۲:۳۰
سر میز شام به یادت می افتم ... بغض می کنم ... اشک در چشمانم حلقه می زند ... همه با تعجب نگاهم می کنند ... لبخند تلخی میزنم و می گویم : چقدر داغ بود ...!!!
" شادی " پروانه ایست که هر چه تقلا کنی نمی توانی آن را شکار کنی . . . باید آرام باشی تا روی شانه ات بنشیند ، پس زندگیت سرشار از آرامش و شانه هایت پر از پروانه ...!
ماهیگیر دلش سوخت . . . این بار ماهی بود که از تنهایی قلاب را رها نمی کرد . . .