مدت زیادی بود که وبلاگم رو بروز نکرده بودم. طبیعتا هجوم انواع شبکههای اجتماعی از یک سو و مشکلات عدیده زندگی از سوی دیگه ، لذت وبلاگنویسی رو در این مدت از من گرفته بود. اما خوشحالم که الان این فرصت رو دارم. وبلاگ فارسی تا همیشه زنده است...در طول این مدت زندگی روزهای خوب و گاهی سخت رو به ما نشون داد. ما یعنی من ، همسرم و عزیز دل بابایی آقا مهراد. آقا مهراد دیگه توی ۲۱ ماهگی هستش و کم کم داره تلاش میکنه با ما ارتباط کلامی قویتری برقرار کنه. بابا ، آبا ، ماما ، توپ ، آبه ، طوطی ، چطوری (البته به سبک خودش!) ، یا الله ، سلام ، پیشی ، هامه و کلماتی از این دست رو میگه.یه وقتهایی به این فکر میکنم که واقعا قدیمیا راست میگفتند که "بچه شیرینی زندگیه!" . توی خیلی از لحظات زندگی مشترکمون ، من و همسرم بارها و بارها به این جمله رسیدیم و واقعا از داشتن فرزند لذت بردیم! و شخصا خیلی حس کردم این کوچولوی دوست داشتنی ما شدیدا به یک خواهر یا برادر نیاز داره. اما واقعیت اینه که در روزگاری که زندگی میکنیم حتی تصور فرزند دوم بدون یک پشتوانه مالی قوی حتی تا حدودی تمسخر آمیزه! و باز در کنار این لذت بیپایان همیشه برای من به عنوان پدر یه نگرانی وجود داشته و اون اینکه آیا توانایی تأمین آینده فرزندم رو دارم؟ البته که خدا بزرگه و روزی رسونه اما گاهی می ترسم از آیندهای که در انتظار پسر من و فرزندان این مرز و بومه. شیطان از همیشه به ما نزدیکتره...کاش از خدامون غافل نشیم....کاش به خودمون و به همدیگه وفادار بمونیم...
- ۰ نظر
- ۲۱ مرداد ۹۷ ، ۰۲:۰۱