عجب زمونه ای شده ها!
شنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۸:۳۲ ق.ظ
طرف شمارش رو تو کامنت گذاشته که من فلانی ام! بیا با هم دوست بشیم! اگه من دوست دختر میخواستم که الان اینجا نبودم...
واقعا گاهی یه چیزایی می بینم و میشنوم که بدجوری حالم گرفته میشه! اصلا نا امید میشه آدم! اینم شد زندگی آخه؟ آخه تو که میگی 22 سالته! فرض کن زنگم زدم به چه شناختی چنین اعتمادی کردی؟
چند شب پیشا یکی نصف شبی زنگ زده ...
خواب آلود میگم بله؟ هی فوت میکنه. فکر کردم پسر خاله ی گرام اس ام اس بازیش! تموم شده خوابش نمیبره باز هوس کرده بهم تک بزنه اذیت کنه! ( البته هیچوقت اذیت نمیکنه ها! ولی خیلی وقتا تک میزنه به این معنی که بیادتم! حالا میخواد 2 باشه ، 3 باشه ، 4 باشه..! ) گفتم سجاد خواب بودم بابا! باز فوت کرد ... ( مثل اون تلفن ندیده های 10 سال پیش! ) یه چشم باز و یه چشم بسته نگاه به شماره کردم دیدم آشنا نیست! گفتم :
" مرض داری نصف شبی؟ "
قطع کردم باز زنگ زد. حالا همش میذارم رو سایلنتا! اون شب از بیرون اومده بودم خوابیدم دیگه سایلنت نبود. حالا هی زنگ میزنه و صدای زنگمم بلنده منم سریع رد میدم که کسی بیدار نشه. دیدم ول کن نیست گوشی رو هی میخواستم بذارم رو سایلنت اینقدر سریع میزنگید نمیشد. بعد چند بار منم وصل کردم گرفتم خوابیدم گفتم بذار اینقدر فوت کنه شارژش تموم شه!
ولی بعد از چند بار وصل کردن دیدم دست بردار نیست ، خطمو دایورت کردم رو 119!! دیگه راحت گرفتم خوابیدم!!
بعد از اون شب یه شب دیگه ای چند تا دختر هی زنگ میزدن میخندیدن ، هنو ساعت 11 بود گوشی و دفعه آخر دادم به آجیم یه جواب درست حسابی بهشون داد و دیگه مزاحمت رفع شد!
یه زمانی دخترا همش مزاحم داشتنا! الان انگار برعکس شده! دوره آخر الزمان که میگن همینه ها!