Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

نتیجه‌ی فشارهای بی منطق

چهارشنبه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۳، ۰۵:۳۸ ق.ظ
روزگاری بود که بیرون رفتن برای  " زن " گناهی بزرگ محسوب می‌شد ؛ اما با گذشت زمان و تغییر طرز فکر و سطح سواد زنان موجب شد تا این قشر از جامعه‌ی ایرانی حق مسلم خود را مطالبه کند. طبیعی بود که حضور در جامعه مستلزم رعایت هنجارهای اجتماعی بود ؛ بنابراین زنان می‌بایست برای حضور در جامعه حتماً از پوشش چادر برای حجاب خود استفاده می‌کردند ؛ دیری نپایید که زنان پوشش مانتو را بعنوان حجاب دوم اما تحت هنجار برای خود انتخاب کردند .فشارهای بی‌منطق مقامات بر روی مردم و به خصوص جوانان که گناهشان ملاقات با هم‌نوع از جنس مخالفشان آن هم در مکان‌های سر باز و عمومی و یا بیرون گذاشتن قسمتی از مو و یا ابراز تمایلات به حق سیاسی_اجتماعی در دانشگاه - که در زمان انقلاب از حقوق مسلم دانشجویان به حساب می‌آمد ، چه اینکه بخش اعظم وظیفه‌ی اطلاع‌رسانی در انقلاب بزرگ جمهوری اسلامی بر دوش جوانان و دانشجویان قرار داشت - بود ، چندین اثر بد و بدون بازگشت را بر روی جامعه بر جای گذاشت. نخست اینکه فشار بر روی جوانان و توبیخ آنها به جرم هم‌صحبتی با جنس مخالف(!) و تحقیر شخصیت آنها نزد خانواده‌ی متدین - و به شدت خشک و اصولگرای آن دوره - موجب رواج بی‌عفتی و روابط نامشروع شد! چرا که جوانان برای فرار از دست همان‌ها که چماغ فشار در دستشان بود به مکان‌های - به اصطلاح - امن و سرپوشیده می‌رفتند و همین امر موجب سوءاستفاده‌های بسیاری را فراهم آورد ؛ چنان که می‌دانیم هرکجا که دو نفر از جنس مخالف زیر یک سقف تنها باشند شیطان نیز در آنجاست! چه دخترانی که با وعده‌های پوشالی و رویایی برخی پسران و اعتماد به آنها مورد تجاوز قرار نگرفتند و شاید سالها هم به دلیل مسائل خانوادگی دم بر نیاوردند! نتیجه‌ی فشارهای بی منطق در آن سال‌ها شاید به ظاهر جامعه را اسلامی نگه می‌داشت اما در بطن جامعه کم کم فساد رخنه می‌کرد. دانشگاه‌ها هم به دلیل برخوردهای شدید آن زمان ، دیگر خروجی سیاسی و پویایی در جامعه نداشتند.چنان که هنوز هم ندارند! در حالی‌که جامعه‌ی پویا جامعه‌ایست که مطالباتش از دل دانشگاه بیرون بیاید. دانشجوی مخالف سیاست را نباید زد! بلکه باید با مفاهیم درست و با منطق و استدلال به او فهماند که در اشتباه است! باید با او به مباحثه پرداخت و آن‌چنان که هیچ‌کس بی‌اشتباه نیست ،‌ گاهی هم ممکن است در پاسخ به سوال‌های او بی جواب بمانیم و پی ببریم که حق با اوست! باید نظرش را پذیرفت و به آن عمل کرد! اگر قرار باشد همیشه حرف ، حرفِ مسئولان باشد و هر حرفی به جز آن غلط تلقی گردد که مباحثه معنا و جایگاهی نداشت! (چنان‌که اکنون نیز ندارد!)معروف است که " هر وقت ماهی را از آب بگیری تازه است! "به نظر من باید از همین امروز رویه را در عمل که نه در سخن و شعار تغییر داد. به جامعه‌ی امروز درست بنگریم ... این جامعه محصول فشارهای پر از زور و بی‌منطق آن دوره است! حالا دیگر عموم دختران -منظور اکثریت است و شامل همه‌ی دختران نمی‌باشد- جامعه‌ی کشور اسلامی ما کارشان از مو بیرون گذاشتن گذشته است! فشارهای آن دوره ، در این زمان پدر و مادرهایی ساخته است که می‌خواهند هرچقدر خودشان تحت فشار بودند و از آنها سلب آزادی شده بود ، آزادی بی حد و حصری را به فرزندانشان بدهند!! دیگر نمی‌شنویم که بپرسند با که میروی؟ کجا می‌روی؟ کی بر می‌گردی؟ فقط می‌گویند :"خوش باشی!!"امروز به جامعه نگاه کنیم...چه می‌بینیم؟ آنچه که من می‌بینم روابط نامشروع آن هم بطور علنی است! (عموم) پسرها -شامل همه نمی‌شود- دیگر مرد نیستند!! (عموم) دخترها -شامل همه نمی‌شود- هم دیگر دختر نیستند!!! حالا دیگر نه چادر ، که مانتو و شلوار هم حجاب این روزهای جامعه‌ی ما نیست!! این روزها در خیابان و حتی در دانشگاه‌های مثلاً اسلامی ما ، دختران ساپورت بدن نما تن می‌کنند! سیاست مخالف -که نه کلاً سیاست- را از جامعه‌ی دانشگاهی بیرون کردیم و وضع کنونی -واژه‌ای پیدا نکردم که به کسی بر نخورد!- را وارد دانشگاه‌ها کرده‌ایم!!مقام ارشد این مرز و بوم!!اشتباهات گذشته را لطفاً تکرار نکنیــــــد!! گشت ارشاد تنها کاری که نمی‌کند ارشاد است و بس!! اما از آنجا که یا از آن‌ور بوم می‌افتیم یا از این‌ور بوم ، به یک باره آزادی دادن و رها کردن غلط اندر غلط است!!! گشت ارشاد چقدر سلامت را به جامعه‌ی بیمار ما باز گرداند؟؟ من می‌گویم منفی صد در صد!!! (شما هرچه می‌خواهی بگو!)آقایان مسئول!امروز به فکر باشید و تصمیم اشتباه نگیرید!! هیچ فکر کرده‌اید که چرا این روزها کار از ساپورت پوشیدن هم گذشته و حالا دیگر ساپورت را با یک تی‌شرت می‌پوشند و یک مانتو هم برای خالی نبودن عریضه رویش می‌پوشند و جلویش را باز می‌گذارند؟! (که نپوشیدنش از پوشیدنش بهتر است)چه کسی مسئول است؟چه کسی باید به این جامعه پاسخگو باشد؟؟جامعه‌ی غرب به درستی فهمیده که اگر قرار است کاری مطابق میل آنها صورت گیرد آن کار را نه با زور که با روش علمی به مردم می‌آموزند طوری‌که حتی متوجه نمی‌شوند کاری که می‌کنند به صلاح خود و جامعه‌ی بشری نیست!!  پوشش اسلامی (به آن معنا که پوشش باشد و نه الزاماً چادر باشد) ، نگاه اسلامی (نگاهی مبتنی بر تسلیم در برابر اراده‌ی خدا) و تفکر اسلامی (مبتنی بر حس نوع دوستی و مفهوم عشق و زندگی) را باید در مدارس و از دوران کودکی به بچه‌ها فهماند!! فهمیدن در حفظ کردن نیست!! بچه‌های ما سالهاست که چیزی در مدارس نمی‌فهمند و فقط طوطی وار حفظ می‌کنند!! جامعه‌ی غرب با آموزش در همین مدارس نه تنها روابط نامشروع که حتی هم‌جنس‌بازی و ازدواج با هم جنس را به راحتی طی چند سال و البته با کمک از رسانه‌هایش در جامعه رواج داده تا آنجا که این موضوع اصلاً امری غیرطبیعی به شمار نمی‌رود!! آنها فقط یک کار می‌کنند: لذت این کار به جامعه می‌چشانند!! اما با زیرکی سخنی از مشکلات بزرگ روانی و ... که جزئی از این روابط است را به میان نمی‌آورند تا جامعه هر زمان که نام این رابطه‌ها را شنید بی‌درنگ به یاد لذتش بیفتند و نه افسردگی‌ها و آثار سوء اینگونه روابط. (ثابت شده است که شرطی سازی و تکرار یک چیز موجب می‌شود تا مغز ناخودآگاه به هنگام دریافت یک نام آن را با اطلاعات گذشته‌اش چک می‌کند و اگر مفهومی برایش تکرار شده باشد آن واژه را با اطلاعاتش مترادف می‌داند. مثلاً اگر بگوییم عطر سیب همه بدون درنگ به یاد سیب‌های خوشمزه و خوش عطر و بو می افتیم که بارها خورده‌ایم و حتی اگر یک بار سیبی خورده باشیم که کرم خورده و بی‌مزه بود هیچ‌گاه آن را به یاد نمی‌آوریم چون برای مغز تکرار و شرطی‌سازی یک اصل است. اما اگر بگوییم بوی بنزین کمتر کسی است‌که بیاد چیزهای خوب بیفتد! )اگر امروز راجع به این مسئله مطلب نوشتم به این دلیل نیست که جامعه شناس هستم!! به این دلیل است که دارم از نسل خودم حرف میزنم !! ممکن است دید من با هم نسلان من که در بالا راجع به آنها و اشکالات کارشان سخن گفتم متفاوت باشد و آن یک دلیل بیشتر ندارد!! من هم نسل آنها هستم اما در خانواده‌ای رشد کرده‌ام که به دلیل فرزند آخر بودن فاصله‌ی سنی زیادی با پدر و مادرم دارم و در خانواده‌ای زیسته‌ام که سکان خانواده به دست آن نسلی که تحت فشارهای آن دوران بود نیست! (واضح بگویم جزو دهه پنجاهی‌‌ها که پدر و مادران هم‌نسلان من را تشکیل می‌دهند نیستند!) نتیجه اینکه اگر امروز با آموزش و با منطق - نه با زور نیروی انتظامی و ... - با ناهنجاری‌های امروز جامعه رفتار نشود روزی خواهد رسید که دیگر هرچه خواهیم بود به جز جامعه‌ای اسلامی ...همین و بس
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

جامعه‌ی اسلامی

وضعیت پوشش در ایران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی