قِسمَت
سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۳، ۱۰:۲۹ ب.ظ
این مدت خیلی سرم شلوغ بود و فرصت نکردم به وبلاگم سر بزنم. برای یک سری کارها برنامه ریزی کردم و احتمال داره که بین این پست و پست عدی هم کمی فاصله بیفته ؛ گفتم ایندفعه از قبل خبر بدم که آقا امین نگران نشه یه وقت خودجوشانه کمپین تشکیل نده!! شب تاسوعا قرار بود به منزل پدربزرگ همسرجان برم؛از اونجایی که بازار کسب و کار و خرید و فروش مسکن به شدت گرمه(!) کمی زودتر از معمول - یعنی حدود ساعت 7 - کار رو تعطیل کردم و رفتم خونه و وسایل برداشتم که دو روز تاسوعا و عاشورا رو کنار بانو باشم! (ما هوز نامزدیم اگر مطلع نبودید!) منزل پدربزرگ بانو ، هیئتی برگزار میشه خیــــلی کوچولو در حد هفت الی هشت نفره که البته مستمر هستش و هر هفته سه شنبه شب ها هیئت برگزار میکنن. من از برگزاری این هیئت شب تاسوعا اطلاع نداشتم ، وقتی که رسیدم دیدم در خونه بازه و صدای روضه میاد. رفتم داخل و دیدم چراغهای هیئت خاموشه. چشم چشم رو نمیدید. به عادت معهود رفتم گوشه ای نشستم که یه میز هست و روش کتب ادعیه و مهر هستش.نمیشد کسی رو تشخیص داد با این حال کمی که دقت کردم دیدم کنار یک موجود بزرگی نشسته!! از روی غیر مترقبه بودنش(!) تشخیص دادم که شوهر خاله ی بانو هستش ایشون! بر خلاف جثه ی بزرگش دل کوچکی داره و خیلی دوست داشتنیه و من براش واقعاً احترام خاصی قائلم و قلباً دوستش دارم. جالب این بود که قسمت بود و پرچم حضرت ابوالفضل رو یکی از اعضای هیئت از کربلا آورده بود. اون شب واقعاً عزاداری خوبی برگزار شد و من خوشحال بودم که قسمت شد اونجا باشم.نگارهای از نبرد کربلا که توسط عباس الموسوی کشیده شدهاستروز تاسوعا با بانو قرار گذاشته بودیم که بریم بیرون اما باز هم قسمت شد نریم و بمونیم و توی هیئت کمک بقیه کنیم تا غذای نذری آماده بشه. از صبح مشغول بودیم و کار تا بعد از اذان مغرب ادامه داشت. من و همسر جان هم از اینکه روز تاسوعا قسمتمون کمک به تهیه ی نذری امام حسین (ع) بود خوشحال بودیم و اصلا نارحت نبودیم که نرفتیم بیرون.دیشب شام غریبان بود و تصمیم گرفته بودیم به امامزاده حسن بریم و اونجازیارت عاشورا بخونیم ، اما دیدیم در امامزاده رو بستن! جالب اینکه به پیشنهاد من رفتیم مسجد جامع ابوذر توی میدان فلاح و دیدیم حاج آقای بابایی خطبه خوانی رو تازه شروع کرده! بعد از خطبه هم روضه و عزاداری بود و خلاصه دیشب هم مثل دو شب قبلش قسمت جایی بود که ما براش برنامه ای نداشتیم و اتفاقاً خیلی هم هر دومون از این بابت خوشحال بودیم.پی نوشت : لعنت بر یزید - دعاها ، نذرها و عزاداری هاتون قبول درگاه حق. یا علی بعداً نوشت :اگر کسی دوست داشت توی فید وبلاگ من یا بقیه ی دوستانش مشترک بشه و از بروز رسانی وبلاگ هاشون با خبر بشه ، راجع به فید خوان و نرم افزار مربوطه و لینک دانلودش و حتی نحوه ی اشتراک توضیحات مفصلی توی این لینک دادم که خوشحال میشم بخونید و توی فید وبلاگم مشترک بشید.