من و میهن بلاگ
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۸:۱۵ ق.ظ
امروز اتفاق خوبی برای وبلاگ آریوداد روی داد و اون قبول عضویت این وبلاگ در باشگاه نویسندگان میهن بلاگ بود. از امروز امکانات بیشتر و بهتری در اختیار من و وبلاگم قرار میگیره ؛ از جمله سیستم پسندیده شدن پستها توسط خوانندگان ، آمار دقیق بازدیدها به تفکیک پستها ، پسندیده شدنها ، سیستم عاملها و... و همینطور سیستم مدیریت فایل که به من اجازه میده فایلهای مورد نیازم رو روی سرور میهنبلاگ بطور مستقیم و بدون نیاز به آپلود سنتر ذخیره کنم.از اینکه به میهنبلاگ پیوستم احساس خوبی دارم گرچه از اینکه بعد از 5 سال از پرشینبلاگ جدا شدن باعث میشه گاهی دلم برای این سرویس قدیمی تنگ بشه ، اما این سیستم قدیمی پرشین بلاگ بود که با مشکلاتی که داشت من رو به عنوان یک کاربر و همینطور سیستم مدیریت غلط هواداریش منو به عنوان یکی از اعضای فعال - در زمینه وبلاگنویسی - فنز پرشین بلاگ از خودش روند. به هر حال فکر نکنم هیچ کدوممون از این موضوع خیلی ناراحت باشیم و به خصوص فکر نکنم اصلاً طرف مقابل براش این موضوع اهمیتی داشته باشه!! عصر جمعه دلم برای بانو تنگ شده بود ؛ بانو برای دخترخالهی کوچیکش که اول ابتدایی هستش سفارش خرید یک مقنعه داده بود که خیاط محلهی ما طرف قرارداد با مدرسهشون بود. این موضوع بهونهی خوبی بود که برم به دیدن بانو! عصر با یک شاخه گل رفتم به دیدن بانو که اون روز منزل پدربزرگش بود و برای پختن فتیر نذری کمک میکرد.رسیدم و کمی با هم گپ زدیم و بعد من چون باید میرفتم بنگاه خداحافظی کردم اما مادرخانومم اصرار کرد که امشب شام باید بریم خونهی خالهی بانو که تازه از مشهد برگشته بودند من هم به اجبار قبول کردم اما گفتم میرم بنگاه و شب برمیگردم. اما باز هم با اصرار ایشون تصمیم بر این شد که ماشین پدرخانومم رو برداریم و همراه بانو برگردم منزل خودمون و ایشون رو بذارم خونهمون و خودم برم بنگاه و زمان برگشتن برگردم و با بانو بریم خونهی خاله! کمی بعد از اینکه راه افتادیم آمپر ماشین چسبید به ته و چراغهای Stop ماشین روشن شدن!! تا به خودم بیام و تصمیم بگیرم چه کاری باید انجام بدم تو لاین سرعت پشت چراغ قرمز موندیم و ماشین خاموش شد و دیگه هم استارت نخورد!! دیگه دست نگه داشتم یه بنده خدایی اومد کمک کرد و هل داد و ماشین رو گذاشتیم یه گوشهای زنگ زدیم پدرخانوم مهربان سوار بر رخش رسید و کمک کرد که ماشین رو راه بندازیم. البته قبلش به ایشون اطلاع دادم که تسمه پاره شده و توی راه تسمه بخرن بیارن! خلاصه اون شب من به بنگاه نرسیدم و زنگ زدم و عذرخواهی کردم گفتم شرمنده من نمیام امشب! بعد با خیال راحت از اینکه در کنار بانو هستم از لحظاتم لذت بردم.این بود انشای ما! نتیجهی اخلاقی : 1- هیچگاه وسیلهی شخصی فرد دیگری رو قرض نگیرید حتی به اصرار!2- همیشه توی خودرو یک عدد تسمه ، چراغ ، فیوز و ابزار لازم رو به همراه داشته باشید!3- هنگامی که به معیارهای انتخاب همسر فکر میکنید حتما توجه کنید که پدر همسر آیندتون از ویژگیهای فنی خوبی برخوردار باشه تا در مواقع ضروری به یاری شما بیاد و تو خیابون نمونید و زانوی غم بغل نگیرید!4- اصلاً پدرخانوم باید مثل پدرخانوم من مهربون و تک باشه!! بزنیم به تخته چشم نخوره ایشالله!