- ۰ نظر
- ۲۱ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۷
همونطور که قبلا هم توی یک پست درباره ی سیستم عامل اوبونتو صحبت کرده بودم, این سیستم عامل دارای ,ویژگی های خاص خودشه . مثلا گرافیک جذاب و رابط کاربری خوب و راحتش. همونطور که می دونیم اندروید هم بر پایه ی لینوکس نوشته شده که تا این حد محبوب شده. توی اوبونتو یک سری محدودیت دارید مثل اینکه نمی تونید انواع بازی های ویندوزی رو روی سیستم عاملتون داشته باشید که این مورد مربوط به لینوکسی بودن سیستم عامل بر میگرده. ولی برای یک سری کارهای روزمره مثل وبلاگ نویسی , ویرایش ساده عکس , خواندن کتاب های الکترونیکی و ... به راحتی می تونید از این سیستم عامل استفاده کنید و تفاوتش در نوع استفاده از منابع سیستمتون هستش. به طور مثال گاهی برای باز کردن یک فایل Word یا مثلا PDF توی ویندوز باید مدتی در ویندوز صبر کنید تا برنامه باز بشه و بعد از باز شدن باز هم ممکنه در لود شدن صفحات به خصوص در اسناد پی دی اف تاخیر پیش بیاد و شما از سنگین شدن سیستم عامل خسته بشید در حالی که در اوبونتو به راحتی و با سرعت با اشاره روی فایل مورد نظرتون , اون فایل براتون به نمایش در میاد. البته سیستم عامل لینوکس و به تبع اوبونتو که بر اساس لینوکس پایه ریزی شده هنوز خیلی جا داره تا تکمیل بشه ولی اگر بدونید که لذت استفاده از نرم افزارهای متن باز یا Open Source تا چه حد هستش احتمالا ترغیب میشید که این سیستم عامل رو در کنار ویندوزتون نصب داشته باشید.
همونطور که تو تصویر می بینید بصورت شعر تو این کتاب آموزش داده شده که بچه ها... خودتون بخونید شعر دیگه من چی بگم؟! والا!!
اگه مدت زیادی از آخرین باری که از ته دل خندیدین میگذره این داستان زیبا رو بخونید تا از خنده غش کنید!!!کباب غاز که به نام از ماست که بر ماست هم شهرت داره،اثر استاد بزرگ ادبیات داستان نویسی،محـــــــــمد علی جمالزاده است.خیلی دنبال یک شرح حال خوب از این استاد بزرگ گشتم تا در این پست براتون بذارم!اگه این داستان رو نخوندید حتما بخونید!البته خیلی ها شاید تو بعضی کتب درسی این داستان رو خونده باشن اما توصیه میکنم که بازم بخونن!بدلیل زیبایی این داستان میشه اونو چند باره هم خوند و سیر نشد!البته ناگفته نماند که در کتب درسی بعضی جاها سانسور شده!!! اما اینجا متن کاملتری هست که به خوندنش می ارزه!در واقع مثالهای خنده داری داره که در گذشته رایج بود و الان مورد استفاده قرار نمی گیرن!قبل از شروع داستان شرح حالی از استاد بخوانیم:محمدعلی جمالزاده سال 1274 هجری شمسی در خانوادهای مشروطهخواه به دنیا آمد. در 17 سالگی برای تحصیل به بیروت رفت و پس از چندی رهسپار پاریس شد. جمالزاده پس از تحقیق دربارهی مزدک ، بررسی روابط قدیم روس و ایران را در مجله کاوه برلین به چاپ رساند و آنگاه «گنج شایگان» را در باب اقتصاد ایران نوشت. اولین مجموعه داستانهای کوتاه ایرانی را تحت عنوان «یکی بود یکی نبود» در سال 1300 منتشر کرد و به اعتبار همین کتاب او را آغازگر واقعگرایی در نثر معاصر فارسی دانستهاند. ( البته من در بسیاری از مقالاتی که درباره ی ایشان خوانده ام،از ایشان به عنوان پدر داستان نویسی ادبیات فارسی ایران نیز یاد شده! چرا که " یکی بود یکی نبود " اولین مجموعه ی داستان کوتاه ایران به حساب می آمد و تا جایی که من میدانم در آن دوره اصولا چیزی به نام داستان کوتاه در ادبیات ما وجود نداشته است! به جز چند ترجمه از آثار بزرگان جهان که به فارسی برگرداند شده بود! ) در داستانهای جمالزاده گوشههایی از زندگی ایرانیان در دوره مشروطه به صورتی انتقادی و با نثری ساده، طنزآمیز و آکنده از ضربالمثلها و اصطلاحهای عامیانه، تصویر شده است. جمالزاده 15 سال در برلین ماند و در آنجا کارمند سفارت ایران بود و همزمان در روزنامه کاوه، مقاله مینوشت. در سال 1311 به ژنو رفت و کارمند دفتر بینالمللی کار شد. این نویسنده در سال 1355 شرح حال خود را در «راهنمای کتاب» نوشت و مقالات زیادی نیز در بسیاری از مجلات به چاپ رساند و کتابهای مختلفی از جمله «خسیس» مولیر و «ویلهم تل» شیلر را به فارسی ترجمه کرد. نثر جمالزاده دلنشین و شیرین است. تسلط بر اصطلاحات مذهبی و روایات اسلامی از شاخصههای نثر اوست. جمالزاده در دوران کهولت به مدت پنج سال مشغول نوشتن خاطرات و مکاتبه با نویسندگان شد. وی در تاریخ 15 آبان سال 1376 در شهر ژنو سویس از دنیا رفت.از آثار زنده یاد میتوان به: - «دارالمجانین»، «سرگذشت عمو حسینعلی» در سال 1321 - «سروته یک کرباس» 1323 - «قلتشن دیوان» 1325 - «صحرای محشر»، «هزار پیشه» 1326 - «معصومه شیرازی» 1333 - «تلخ و شیرین» 1334 - «شاهکار»1337- «کهنه و نو»، « قصه قصهها» و «قصههای کوتاه قنبرعلی» 1338 - « هفت کشور» و «غیر از خدا هیچکس نبود» 1340 - «شورآباد» 1341 - «خاک و آدم » و «صندوقچه اسرار» 1342 - «آسمان و ریسمان» 1343 - «مرکب محو» 1344- «قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار» 1352 - «قصه ما به سر رسید» 1357 اشاره نمود.و اینک این داستان زیبا و خواندنی را در ادامه ی مطلب بخوانید.
می خواهم بروم!
آنجا که هیچ نیست!
آنجا که روسریها را حراج نمی کنند!
آنجا که دختران سرد و بی جان را پشت شیشه ی مغازه ها اسیر نمی کنند!
آنجا که حجاب را قیمت نمی زنند!
می خواهم بروم!
آنجا که هیچ دیواری نیست!
آنجا که ادمها مثل روز سیزده بدر ، روی یک حصیر در کنار هم هندوانه می خورند!
آنجا که برای پنهان کردن هندوانه دور خود دیوار نمی کشند...
می خواهم بروم!
(از کتاب پس کوچه های سکوت اثری خواندنی از ماندا معینی)