Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۵۴ مطلب با موضوع «اسماعیل محمدنژاد» ثبت شده است

تصمیم گرفتم هر از گاهی برخی از خاطرات دوران سربازیم رو بنویسم. بعضیاشون رو وقتی بیاد میارم برام حس نوستالژیک داره . . . سه شنبه 1 / مرداد / 1387 امروز ساعت 6:30 صبح اتوبوس در قسمتی از جاده ی بیابانی منتهی به بیرجند ایستاد . من کنار اصغر نشسته بودم . وقتی به بیرون نگاه کردیم دیدیم وسط بیابان پادگانی هست. به هم نگاه کردیم و گفتیم بیچاره اینهایی که وسط این بیابان خدمت می کنند!! ساعت 9 بود که به بیرجند رسیدیم . اصغر و جاوید رفتند تا ببیند که پادگانی که باید خودمان را معرفی کنیم کجاست... اما وقتی برگشتند متوجه شدیم که دقیقا همان پادگان وسط بیابان جایی بود که باید پیاده می شدیم!! تصمیم گرفتیم نهار را در شهر بمانیم و آخرین چرخمان را در لباس شخصی و در شهری جدید به اسم بیرجند بگذرانیم!! ساعت حدود 4 بعد از ظهر بود که رسیدیم جلوی در پادگان نیروی هوایی ارتش!! بعد از عوض کردن لباس و ... وقتی بالاخره مشخص شدیم که باید خودمان را به قرارگاه معرفی کنیم همگی با هم پیاده راه افتادیم به سمت قرارگاه. اما هر چه می رفتیم نمی رسیدیم! نزدیک 30 الی 45 دقیقه پیاده روی کردیم تا رسیدیم به قرارگاه! انگار تا هر جا که فنس داشتند بیابان خدا را تبدیل به پادگان کرده بودند!! زمانی که رسیدیم با صحنه ای بسیار غم انگیز و البته شوک برانگیز روبرو شدیم! عده‌ی زیادی در حالی که هر کدامشان یک بطری آب در دست داشتند به این طرف و آن طرف می رفتند و ما 18 نفر بهت زده به این فکر می‌کردیم که یعنی در این بیابان حتی آب برای استحمام و سرویس بهداشتی نیست که اینها هر کدام بطری به دست پشت یک خاکریز می روند!! کمی که جلوتر رفتیم و دقیقا وارد قرارگاه شدیم متوجه شدیم که آب ها را همراه داشتند تا به نهال های درختانی که به تازگی کاشته بودند آب دهند و نفسی راحت کشیدیم!!

  • ۰ نظر
  • ۲۱ اسفند ۹۲ ، ۰۸:۳۱
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
زمانی که سرباز بودم دفتری داشتم که توش بعضی اشعار عاشقانه ، گاهی خاطره های اون دوران و ... رو می نوشتم... روی اولین برگ این دفترم نوشته بودم : تو را روی گلبرگها می نویسم در آغاز در انتها می نویسم در آغاز دفترچه ی مشق هایم تو را اگرچه مــــن بود مــا می نویسم! شهیار قنبری
  • ۰ نظر
  • ۲۰ اسفند ۹۲ ، ۰۷:۴۲
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
من در مدتی که نبودم تغییر خاصی نکردم! زندگیم هم دستخوش تغییرات خاصی نبود و نمیدونم که این موضوع یعنی خوب یا بد؟!۲۷ بهمن ماه اولین سالگرد ازدواج (عقد) من و خانومی بود. نمیدونم تا چه حدی تونستم خوشحالش کنم یا اصلا تونستم خوشحالش کنم یا نه. ولی سعی کردم کاری رو که در توانم هست رو انجام بدم.مدتی که نبودم به اینترنت دسترسی نداشتم و الان هم که این مطلب رو می نویسم به لطف وایمکس خانومی هستش که بهم قرض داده.----------------------توی زندگی یه وقتایی آدم یه تصمیماتی میگیره که بعضی وقتا ممکنه از اون تصمیمات پشیمون بشه بعضی وقتا هم ممکنه رضایت بخش باشه. خیلی از این تصمیمات نتایجشون ممکنه برامون مهم باشند و برخی هم کم اهمیت ؛ گاهی بعضی از تصمیمات هستند که جبران‌پذیرند و باعث کسب تجربه میشن ؛ اما یک سری از تصمیمات مهم توی زندگی آدم هستند که اگر توی اتخاذشون اشتباه کنی و بخصوص اگه روی اشتباهت هم پافشاری کنی ممکنه نتایج تلخی به بار بیاد که اثراتش یا جبران‌پذیر نباشند و یا اگر هم سخت نگیریم  و جبران‌پذیر تصورشون کنیم بالاخره برای مدتی نسبتا طولانی می تونند زندگی ما رو دستخوش فشارها و تغییراتی کنند. مثلا یکیش همین ازدواجه! من خیلی وقت‌ها شده که با همسرم حرفم میشه و یا توی یک سری مسائل اختلاف نظر داریم ولی اینقدر همسرم خوب و مهربونه که خیلی سریع میتونیم به یک تفاهم و نتیجه مطلوب برسیم. جدای از همه ی این سبک مسائل یک سری قوائد هست که هر انسانی ممکنه برای خودش قائم به یک سری از اونها باشه! مثلا من روی نوع لباس پوشیدن همسرم حساسم ، برام مهمه که پوشش مناسب باشه نه به این معنی که حتما چادر باشه ولی دوست ندارم مثلا مانتوش کوتاه باشه و یا... قوانینی از این قبیل که برای خیلی هامون مهمه گاهی جزو همون مسائلی قرار می‌گیرند که اگر درست و به موقع راجع بهشون تصمیم نگیری و یا تصور کنی که بعدا درست میشه ممکنه شدیداً به مشکل برخورد کنی! همه ی اینها رو گفتم که بگم من با همسرم اگرچه توی یک سری مسائل ممکنه اختلاف نظر داشته باشیم ولی اینقدر با گذشت هر روز به انتخاب درستم ایمان میارم که گاهی خودمم ناراحت میشم که چرا سر یک مسئله‌ی جزئی توقع دارم همسرم کوتاه بیاد! گاهی شاید لازمه این من باشم که بگم من اشتباه میکنم!امشب از اون شب‌هایی بود که مطمئن شدم که در انتخابم اشتباه نکردم و از صمیم قلب و با تمام وجود حس کردم خداوند اینقدر دوستم داره که...........................................................هدیه‌ی بزرگی بهم داد . . .من همسرم رو عاشقانه دوست دارم . . .تا همیــــــــــــــــــــشه . . .تا ابــــــــــــــــــــــــــــد . . .
  • ۰ نظر
  • ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۱۳
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
همیشه نمی شودزد به بی خیالی و گفتتنها آمده ام تنها می روم.....یک وقت هاییشاید حتی برای ساعتی یا دقیقه ای ....کم می آوریدل وامانده‌اتیک نفر را میخواهدکه کنارش باشد....
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دوستـــ ــــــ ــــــت دارم هایت را باور می کنمگذشته ام را می دهم به باد و به تو دل مـــــــی سپارمچقــــــــدر این با تو بودن ها را دوست دارمچقدر لبخنــــــــد ها و قهقهه های از ته دلت را ذوست دارمدلم برای لحظه های با تو بودن پر می زندمن هنوز منتظرم....که باز هم مهربانــــــــی هایت را ببینممی خواهم عاشقی کنم...می خواهم زنـــــــــدگی کنممی خواهم تمام دچـــــــــار بودنم را جار بزنمدلم چقدر هـــــــوایت را کردهحیف که پیشـــــــــــم نیستی....
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
خیلی از جوانها این روزها به موضوع ازدواج خنده ی تلخی می زنند! وقتی بحث ازدواج پیش می آید بلافاصله حرف فلان دوست و فلان آشنا را پیش می کشند که بخاطر مهریه ی زنش در زندان است زنش با فرد دیگری ازدواج کرده چون پولدارتر بوده و یا فلان آشنا را مثال می زنند که زنش را در اتاق خواب با مرد دیگری در حال معاشقه دیده اما چون 1360 سکه مهر زنش کرده نمی تواند از زنش جدا شود و به قول آنها مثل جا کلیدی زنش شده است!البته همه ی این موارد درست است و وضعیت اخلاقی جامعه ی ما رو به نزول می رود و به شدت پایه های خانواده این روزها می لرزند از وجود خیانت ها... که البته بر عکس زمان گذشته این بار بیشتر خیانت ها از سمت زنان صورت می گیرد ؛ اما به نظر من اگر هر کسی در انتخاب خود دقت داشته باشد ، راجع به همسرش با عقل و تدبیر و نه فقط از روی زیبایی و احساسی زود گذر تصمیم گیری کند و صد البته راجع به خانواده ی همسر مقابلش تحقیق کند به احتمال قوی این چنین انتخابی نه تنها محکوم به شکست نیست که حتما به ازدواجی پایدار تبدیل می شود ...اگر بخواهیم می توانیم با یک انتخاب مناسب عاشقانه زندگی کنیم . . .
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دیشب یه بنده خدایی اومد توی مغازه . سنش بالا بود گفت نوم مریضه خودمم بیمارم . . . همینطور که داشت توضیح میداد دلم گرفت و تو دلم چندین باره گفتم خدایا شکرت که بهم تن سالم و سلامت دادی.خیلی از ماها از جمله خود من قدر نعمت به این بزرگی رو نمیدونیم. قدر خیلی از نعمت ها رو نمی دونیم چرا که اینقدر از اون نعمت ها بهره مند بودیم که اون نعمت ها رو حقی مسلم و از دست ندادنی میدونیم غافل از اینکه همه چیز حتی خود ما امانتی ای از سوی پروردگار بزرگ نیستیم و هر اماتتی یک روز باید به صاحبش برگردانده بشه. چه خوبه که قدر این سلامتی رو بهتر و بیشتر بدونیم و کمتر از دیگر موجودات آفرینش نباشیم که دائم در حال سپاسگذاری از پروردگار هستند . . .خداوندا سپاسگذارم که به من و خانوادم سلامتی دادی . . .خداوندا سپاسگذارم که همسری مهربان و خوب بهم هدیه دادی . . .خداوندا سپاسگذارم که بهم فرصت مسلمان بودن دادی و من رو به خانواده ای خوب و به پدری مهربان و زحمتکش و مادری بی نظیر امانت دادی . . .خداوندا سپاسگذارم که هنوز نفس می کشم و فرصت سپاسگذاری دارم قبل از اینکه دیر بشه . . .
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
من در هوای عشق تو کین در به آن در می زنم تو در هوای آن دگر لبخند بر من می زنی! نمی دونم این دو بیتی وزنش درسته یا نه ولی هر چی که هست ناگهانی خودش اومد!! پس راست میگن شعر خودش میاد!!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
تقریبا دو سه هفته ای بود که به وبلاگم سر نزدم. دلیلش اشتغال مجدد من بود. صاحب کار قبلی بعد از سه هفته مجدد از طریق یکی از همکاران برای من پیغام فرستاد که برگردم! البته این خودش نوعی اشتباه کردم به حساب میاد!! منم که دیدم فعلا بی کارم و تا دم عیدی بگردم دنبال یه کار دیگه خیلی طول می کشه و از طرفی این " غلط کردم " آقای رئیس (!) هم بهانه ی خوبیه برای بازگشت ؛ این بود که پذیرفتم با افزایش حقوق برگردم!!اما بهانه ی اصلی دست به کیبورد بردن امشبم این بود که وقتی صبح به محل کارم می رفتم دیدم چقدر هوای تهران به لطف بادی که این روزها وزیدن گرفته تمیزه و دیگه میشه حالا کوهها رو با لذت تماشا کرد و برج میلاد رو با اون آنتنش از این سر شهر دید و نفسی عمیق کشید بدون اینکه به سرفه کردن بیفتی و بجای دود و دم اکسیژن خالص به ریه هات بفرستی!! آره امروز هوای تهران تمیز بود و من هم چشم هام می دیدند زیبایی هایی رو که مدتها بود دیگه توی هوای مه آلوده و مملو از دود و غبار تهران گم شده بودند . . .
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
هر دورانی از زندگی زیبایی های خاص خودش را داره. وقتی که به مدرسه می رویم و یا زمانی که سربازیم ، دانشگاه میریم و ...یک دورانی تو زندگی هست که آدم ها نیاز به حضور فردی دارند تا خلاء عاطفی رو براشون پر کنه . تصمیم میگیرن که این خلاء رو پر کنند و برای همین به دنبال جفتشون میگردند . البته بماند که دیگه این روزها آشنایی ها بیشتر بوی شهوت میده تا عشق ! امابعضی آشنایی ها هست که عاشقانه ، با یک نگاه ، با یک اتفاق ساده ، یک رویداد و یا هر چیز ساده و غیر منتظره ای اتفاق میفته و مسیر زندگی آدم ها رو تغییر میده.مسیر زندگی من زمانی که با همسرم آشنا شدم تغییر کرد. شاید اون روزها هیچ وقت تصور نمی کردم که اینجوری عاشق کسی بشم ولی من واقعا با تمام وجود امروز دوستش دارم. توی همون دورانی که غیر رسمی ( در واقع بدون اطلاع خانواده ها ) با هم آشنا شده بودیم و رفت و آمد می کردیم ، قرار میذاشتیم و همدیگه رو میدیدیم و با هم صحبت می کردیم زندگی من رنگ و بوی جدیدی به خودش گرفته بود.این روزها هم که دیگه نامزدیم زندگیم رنگ و بوی خاص خودش رو داره . یه وقتایی هست که دیگه دلم تاب دوریش رو نمیاره ! چند دقیقه پیش باهاش تماس گرفتم و کلی با هم حرف زدیم . دلم براش تنگ شده بود. با اینکه همین دیروز پیش هم بودیم دلم براش تنگ شد . . . این دلتنگی اسمش همون عشقه . . .
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی