Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۵۴ مطلب با موضوع «اسماعیل محمدنژاد» ثبت شده است

از زمانی که طرح و برنامه ریزی برای شروع ساخت پل جوادیه آغاز شد اهالی جوادیه معتقد بودند که این طرح ، طرح مناسبی برای مردم جوادیه نخواهد بود.بخوبی به یاد دارم که قبل از عملیات طرح ساخت پل جوادیه مردم دسترسی بسیار راحتی به راه آهن ، میدان بهداری ، خیابان انبار نفت و ... داشتند و کسانی هم که از تاکسی استفاده میکردند تنها 200 تومان بابت کرایه جوادیه تا راه‌آهن پرداخت می‌کردند . بعد از شروع عملیات ساخت پل ، کرایه ی همین مسیر 2 دقیقه ای ناگهانی افزایش یافت و به نرخ 400 تومان رسید.یعنی دو برابر ، و این دلیلی نداشت بجز افزایش مسیر که تاکسی ها برای رسیدن به راه‌آهن باید از طریق نواب و رباط کریم به راه‌آهن می‌رفتند. کم‌کم با افزایش نرخ کرایه تاکسی ها ، نرخ گرایه ی همین مسیر کوتاه نیز به 700 تومان رسید و حتی بعد از گشایش پل جدید جوادیه تغییری در نرخ کرایه تاکسی‌ها شاهد نبودیم .
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز دومین روزیه که فارغ از کار و بدون استرس های ناشی از کار توی منزل مشغول استراحت هستم. گرچه این موضوع باعث کسر از حقوقم میشه ولی به این آرامش و استراحت شدیداً نیاز داشتم. وقتی کاری داشته باشی که نه پنجشنبه ی نیمروزی داره و نه جمعه و نه تعطیلات ، پس از یک دوره ی کوتاه فرسوده میشی چه برسه به من که 3 ساله با تموم مشکلات توی محل کارم جنگیدم ...واقعاً آدم قوی ای بودم که تا الان دوام آوردم و یا انگیزه ی بالایی داشتم! احتمالاً البته هر دوش در کنار هم بودند! چه انگیزه ای بالاتر از همسرم و زندگی مشترکمون میتونست باشه؟ اما این انگیزه هم به آدم پوست کلفتی مثل من نیاز داشت!! یا شاید هم من به یک پوست کلفت نیاز داشتم!!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

چند روزیه که بعد از مدتها با قطعی و خاموشی های مکرر در شبکه ی برق رسانی تهران روبرو هستیم . قطعی هایی که منو بیاد روزهای کودکی میاره . روزهایی که مردم با دقت توی روزنامه ها یا اخبار بدنبال این بودند که ببینند قطعی امشب سهم کدوم منطقه است ؟!

البته این قطعی برق منو بیاد خانه ی پدر بزرگم هم میندازه ! چرا که یادم هست وقتی بچه بودم و تابستان به تابستان و تعطیلات به تعطیلات به آنجا میرفتیم گاه گاهی که برق قطع میشد آنها آب هم نداشتند و من همیشه این موضوع را در عالم کودکی مسخره میکردم و غش غش میخندیدم و میگفتم :

" چقدر خنده داره که وقتی برق میره آب هم قطع میشه !! "

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

سالها ۱۴ آبان ۱۳۸۸ رو بدلیل اینکه اولین روزی بود که به جامعه وبلاگ نویسان پیوسته بودم رو بعنوان یکی از روزهای بزرگی که نباید از خاطر بره به ذهنم سپرده بودم. و امروز ۲۰ تیر ماه ۱۳۹۳ اولین روز از فصلی جدید در زندگی مجازیم رو رقم خواهم زد ...

مثل گذشته این وبلاگم هم شامل روزنوشت ها و دغدغه هام میشه و یک سری مطالب که گاهی عاشقانه است و گاهی آموزشی ! اما سعی میکنم کمی نسبت به گذشته تغییرات بهتری داشته باشم ...

به مرور زمان برخی از مطالب وبلاگ‌های قبلیم رو که ارزش بازیابی داشته باشند به این وبلاگ منتقل می‌کنم که شامل بعضی پست‌هایی که پراکنده در سرویس‌های بلاگر و وردپرس و مای اپرا در سالهای قبل از ۸۸ منتشر می‌کردم هم میشه...

به امید خدا ...

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
به دل داری هوای دیگری راتو بازی میدهی ...هم من و هم دیگری را ... اسماعیل محمدنژادتهران - تابستان ۱۳۹۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
قبول کنید که خیلی سخته ...خیلی سخته دل کندن از وبلاگی که چند ساله بهش دل بستی و توش می‌نویسی ...همینطور دل کندن از پرشین‌بلاگ ...پرشین‌بلاگی که اصلی ترین دلیل وبلاگنویسی تو بوده ...پرشین‌بلاگ مدتیه که قاطی کرده ...مسئولینش هم که دیگه مسئول نیستن ... هر کی که کار بلد بوده رفته از تیم پرشین‌بلاگ و حالا دیگه کسی پاسخ‌گو هم نیست! ایمیل دادم که مشکل دارم و اکثر اوقات پرشین‌بلاگ پیغام خطا میده ... نه صفحه‌ی ارسال پست باز میشه و نه صفحه‌ی نظرات ... بعد از ۲ هفته جواب اومده که وبلاگ Help رو بخون ...! انگار وبلاگ‌نویس امروز و دیروزم ..!!منم دیگه حوصله ندارم ... برای ارسال یه پست باید هزار بار صفحه رو رفرش کنم تا یه بار باز بشه برام ...به سرم هوای رفتن دارم ...تو بگو ...برم یا بمونم ...؟!
  • ۰ نظر
  • ۲۵ خرداد ۹۳ ، ۰۴:۱۴
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

یکی از سریالهای پر طرفدار که تقریبا جهانی شده ، سریال Pretty Little Liars است که داستانی مهیج و پر پیچ و خم دارد . در این میان اما در لابلای اپیزودهای طولانی و ادامه دار این سریال بصورت نامحسوسی چیزهایی به مخاطب القا می شود که اگر به آنها توجه نکنیم همان تهاجم فرهنگی که سالهاست راجع به آن سخن به میان می رود رخ خواهد داد . بطور مثال در این سریال محوریت داستان با ۵ دختر نوجوان است که به واسطه آنها با دیگر دوستانشان در مدرسه و محله شان  نیز اشنا می شویم . نکته قابل تأمل و نقطه ی اشتراک همه ی این بچه ها در نداشتن خانواده ای مستحکم است ! هر کدام از این ۵ دختر در ظاهر دارای موقعیت مناسبی هستند اما کم کم که دوربین وارد خانه هایشان می شود با مشکلات هر کدام بیشتر آشنا می‌شویم و متوجه می‌شود که اساساً خانواده در آنجا معنا و مفهوم خاصی ندارد !   پدر و مادر آلیسون از ابتدا در فیلم حضور ندارند و در اواسط فیلم مشخص می شود که برادر آلیسون حاصل رابطه ی نامشروع مادرش با پدر دوستش است ! پدر و مادر هانا از هم جدا شده اند و خود هانا با پسری رابطه برقرار کرده که او هم از کودکی جدا از پدر و مادرش زندگی می  کند که سالهاست از هم طلاق گرفته اند . اسپنسر در خانواده ای زندگی میکند که از لحاظ مالی و اجتماعی در سطح بهتر و بالاتری نسبت به دیگر دوستانش قرار دارد اما در عین حال پدرش سالها پیش با مادر آلیسون رابطه داشته که حاصل این رابطه جیسون ، برادر آلیسون است! مادرش بخاطر حفظ آبرو و موقعیت اجتماعیش - که وکیل است - از این موضوع چشم پوشی می کند . آریا هم در خانواده ای زندگی می کند که پدر خانواده با یکی از دانش آموزانش رابطه داشته است . خود آریا هم با یکی از معلمانش رابطه دارد که مغایر با قوانین آمریکاست! امیلی هم که ظاهرا در خانواده ای زندگی می کند که پدر و مادرش در ظاهر هیچ مشکلی مشابه دیگران ندارند و تنها خانواده در این فیلم هستند که پدر و مادر خانواده رابطه ای صمیمانه دارند اما عملا ما خانواده ای نمی بینیم چرا که عموما پدر خانواده بعلت اشتغال در ارتش آمریکا اکثر اوقات در ماموریت در کشور افغانستان به سر میبرد ! خود امیلی دارای شخصیت متفاوتی است و بدنبال رابطه با هم جنسان خودش است ! جالب اینجاست که در این فیلم کاملا تلاش شده این نوع رابطه بطور 100% عادی جلوه داده شود و به خانواده ها قبولانده شود که فرزندانشان را با همین رابطه بپذیرند و اعتراضی نکنند !! حتی در برخی صحنه ها دوستان امیلی نیز به او می پیوندند و به خانواده ی خود می گویند که آنها نیز خواهان چنین رابطه ای هستند و بدین ترتیب از امیلی که پرچمدار این نوع روابط و اعلام آن به خانواده اش است تشکر میکنند و می گویند که خانواده ی آنها نیز براحتی با این موضوع کنار آمده است! بدین ترتیب کاملا می بینیم که در این سریال و بطور کل در این دست سریال های ساخت شبکه های آمریکایی از یک داستان کاملا قوی استفاده می شود و آموزش هایی بطور نامحسوس به مخاطب القا می شود که از نظر روانشناسی این نوع پیام ها پس از تکرار و نیز بعلت جذابیت داستان اصلی سریال و پذیرفته شدن آن داستان توسط مخاطب و ایجاد رابطه ی عمیق و همزاد پنداری مخاطب با بازیگران سریال ، به مرور این پیام ها بصورت شرطی شده و برای مخاطب به امری عادی بدیل می شود... زمانی که به تماشای چنین سریال هایی می نشینید حواس خود را جمع کنید تا در تله ی روانشناختی فیلمسازانش قرار نگیرید و تنها موضوع داستان را دنبال کنید ! وگرنه در نسل های بعدی ما هم شاهد چنین خانواده هایی در بین ایرانی ها خواهیم بود . اگر هم نمی توانید نگاه نکنید !!!

  • ۰ نظر
  • ۲۶ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۲:۳۶
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

یادم هست که می گفتند شکستنی است ... شکستنی باید بشکند ! حال اما ... دل است دیگر ... گاهی دلم میگیرد ... دل برای گرفتن است ... برای خسته شدن ... برای شکستن است ...

  • ۰ نظر
  • ۱۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۷:۴۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دلم هوایت را کرده ... دل است دیگر ... یادش رفته که رفته ای ..!!
  • ۰ نظر
  • ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۱۳
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
مدت زیادی بود که سری به گذشته ها نزده بودم ... گاهی مرور خاطرات یک سری چیزهایی رو بیاد آدم میاره که حتی بعضیاشون با وجود اینکه تو زمان خودشون خیلی برات مهم بودن ولی دیگه الان تو ذهنت نیستند! امشب سری زدم به صفحات قدیمی تر وبلاگم... چقدر مطلب نوشتم... چند سال گذشت...  خاطراتم از یادم نرفته بودن ولی نوع نوشتارم رو به کلی فراموش کرده بودم و بعضی جاها به خودم میگفتم : واقعا اینارو من نوشتم؟! چه خوب نوشتم! یادآوری گذشته فایده ای نداره ولی خوبه از برخی اتفاقات که دیگه برگی از خاطراتت شدن درس بگیری و بگی : راستی اینجا رو اشتباه کرده بودم! یادم باشه دیگه تکرارش نکنم!
  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۴۶
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی