Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۱۳۴ مطلب با موضوع «خاطرات شخصی» ثبت شده است

کنار برکه دریا یادمان رفت... نوشتن با الفبا یادمان رفت... و باران با ترانه باز بارید... ولی گیلان زیبا یادمان رفت... معلم آمد و ما پیش پایش... دگر برپا و برجا یادمان رفت... به قدری حرمت بابا شکستیم... که مشق آب بابا یادمان رفت... به ما تکلیف نوروزی ندادند... که طعم سیب حالا یادمان رفت... پس از طوفان به ساحل چون رسیدیم... به سرعت ناخدارا یادمان رفت... قطار و ریل و پطروس،سد و انگشت... چه شد ما ریزعلی ها یادمان رفت... میان جمع ما یک مرد کم بود... ولی تقسیم و منها یادمان رفت... همیشه منتظر بودیم اما... نگفتیم آنقَدر تایادمان رفت... سر صف ها دعای عهد خواندیم ولی صاحب زمان را یادمان رفت.... شکستیم عهد و پیمان با دل خویش.... چه شد تصمیم کبری یادمان رفت...
  • ۰ نظر
  • ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۰۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
عید سال 1387 بود . اون زمان من به اینترنت دسترسی نداشتم . یه گوشی سونی اریکسون داشتم که قابلیت ارسال مطلب روی بلاگ اسپات رو داشت. اولین بار اونجا با وبلاگ نویسی آشنا شدم. کم کم بهش علاقمند شدم . بعد کمی راجع بهش تحقیق کردم. راجع به سیستم های وبلاگ نویسی ؛ پرشین بلاگ ، ورد پرس و بلاگ اسپات جزو سرویس های محبوب با آمار بالای تعداد وبلاگ های فارسی بودن . من با ورد پرس شروع کردم . . .  کمی وبلاگ نویسی رو تجربه کردم و بعد از اینکه خدمت سربازیم تموم شد و یک سری مسائل عاطفی برام پیش اومد رو آوردم به پست دل نوشته هام توی پرشین بلاگ . اوایل تو کافی نت ها پست هام رو ارسال می کردم تا بعدها که اینترنت پر سرعت تهیه کردم .  حالا چند سال از اون زمان گذشته . پرشین بلاگ خیلی مشکل داره. صفحات مدیریت وبلاگش سنگینه و اگه سرعت نتت پایین باشه اصلا لود نمیشه ، گاهی مشکلاتی در ورود به سایت ایجاد میشه ، زیرنویس های عجیب و غریب و گاهی حتی محاوره ای و با غلط املایی به چشم میخوره . تبلیغات کناره تو صفحات مدیریت وبلاگ عجیب و غریبه ، یه بار متنه و یه بار تصویر ! یه بار بنر فلش ! مدتی سرویس جدید میاد و بعد از مدتی هم قطع میشه .  بزرگترین سرویس های وبلاگ دهی قابلیت اتصال به دامین رو دارن در حالی که پرشین بلاگ فقط به هاست متصل میشه ! وقتی به تیم مدیریت و پشتیبانی انتقاد می کنی جواب میاد که اینجوری بهتره ! درسته که با اتصال وبلاگ به دامین ، سایتی بعنوان پرتال یا ... وجود نداره و در واقع وبلاگی هست با دامین شخصی ، ولی این در همه جای دنیا و بزرگترین سرویس های وبلاگ دهی مرسومه و وجودش ایرادی نداره!!  از حق نگذریم ، با توجه به تجربه ی وبلاگ نویسی تو اکثر سرویس ها ، پرشین بلاگ جامع ترین سرویس ها رو ارائه میده اما هنوز مبتنی بر زبان های قدیمی هستش . در حالی که امروزه وبلاگ ها بر اساس HTML 5 کد نویسی میشن و سرعت لود بالاتری دارند . چند ساله که قصد فروش پرشین بلاگ رو دارند و هنوز هم خبری نیست ! پرشین بلاگ این روزها بیماره و امیدوارم تیم مدیریت یه فکر اساسی به حال این سرویس محبوب بکنه . فکر اساسی ! نه تغییر برند پرشین بلاگ به لوگویی که به طراحیش رو با Paint هم بشه انجام داد ! پرشین بلاگ زنده است تا وبلاگ فارسی زنده است . . . امضا : عضو سابق باشگاه هواداران پرشین بلاگ و مدیر گروه سابق فرهنگ و هنر پرشین بلاگ
  • ۰ نظر
  • ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۲۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز دلم گرفته . . . یه حس خستگی از همه چیز رو دارم . هر چی گشتم توی ذهنم ، هر چی که فکر کردم دیدم از آخرین باری که واقعاً شاد و بی دغدغه خندیدم ، بدون اینکه ذهنم درگیر مسائل مختلف باشه ، چه از نظر تحصیلی و چه از نظر مالی ، خیلی وقته که گذشته !!! نماز رو که خوندم نشستم پای کامپیوتر . از اونجا که دنبال یه حس نوستالژیک بودم و گوش دادن به موسیقی ای برای آرامش ، بین آرشیو موسیقیم گشتم و به آلبوم " گل آفتابگردون آریان " رسیدم ...سالهای 78 تا 80 جزو سالهای بسیار خوب برای فرهنگ ایران بود! سالهایی که کارهای بسیار خوبی در زمینه های فیلم سینمایی و موسیقی روانه ی بازار فرهنگ و هنر کشور شد . آهنگ های عاشقانه ، آلبوم های زیبا و قوی موسیقی ، فیلم هایی با حرف هایی برای گفتن و ... . از جمله ی این فعالیت ها شاید بشه به آلبوم بسیار زیبای " گل آفتابگردن از گروه آریان " اشاره کرد . هنوز هم گوش کردن به ترانه ی " بارون " یا " گل آفتابگردون " اون آلبوم حس نوستالژی جالبی رو به آدم میده . شعر عاشقانه ی " غریبه " که فکر میکنم تنها ترانه ای بود که بصورت انفرادی توسط " پیام صالحی " اجرا شد ، شعر و آهنگ زیبایی داشت که در همون دوره برای موسیقی پاپ مجاز کشور کار متفاوتی به حساب میومد. در آلبوم " گل آفتابگردن گروه آریان " امیر حسین مستعد ( گیتار بیس ) ، محمدرضا گلزار ( گیتار ) حضور داشتند که در سالهای بعد هر کدام به نحوی از گروه جدا شدند . اتفاقاً بهانه ی اصلی نوشتن این مطلب همین بحث رفتن هاست . . . بحث اینکه تو اون دوره چقدر دل هامون شاد بود . چقدر زندگی کردن لذت داشت ! چقدر خوب بود که ذهنامون درگیر گرفتاری نبود ! حداقل به اندازه این روزها! اون زمان آدم اگر می خواست نیت کنه یه آلبوم بخره یا به دیدن فیلمی توی سینما بره کمتر به این فکر میکرد که هزینش چقدر میشه؟! ارزش چند ساعت خوش بودن رو داشت !! خریدن یه آلبومی مثل " گل آفتابگردون " ، " دهاتی شادمهر " یا " غزلک سعید شهروز " و گوش کردن به ترانه هایی که تابوهای اون زمان رو می شکستن چه شور و ذوقی داشت !! نه مثل امروز که . . . بگذریم . . .از سال 78 تا امروز خیلی از هنرمندای ایران از هنر دور موندن ! خیلی ها از ایران رفتند و بعضی ها هم که هستند و موندگار شدند ترجیح دادند که توی حال و هوای مریض و بی حال این سالهای هنر ، حضور نداشته باشند . هنوز هم سوال اصلی خیلی ها مثل من اینه که این گونه زندگی کردن تا کی؟ خیلی وقته که حس زندگی کردن ازمون گرفته شده ! آخرین باری که حسی برای گوش دادن به موسیقی درست و حسابی رو داشتیم ؛ حسی برای رفتن به سینما و تماشای یک فیلم خوب رو داشتیم ؛ حتی آخرین باری که حسی برای رفتن به پارک و لذت بردن از کنار هم بودن رو داشتیم کی بوده ؟؟!! آخرین حسی که من در سن 25 سالگی دارم حس خستگی ، درموندگی ، بی حوصلگی ، نا امیدی ، دانشگاه رفتن بدون آینده ی روشن ، سر کار رفتن بدون حقوق درست و حسابی با 10 ساعت کار که تمام وقتت رو می گیره ، ازدواج کردن بدون اینکه وقت کنم یا حسی برام بمونه که با کسی که دوستش دارم برم بیرون و قدمی بزنم ( ! ) و ... بوده . اگه خوب به دور و برتون نگاه کنید می بینید که تو این سالهای آخر هر کسی تونسته از ایران رفته و ماهایی که موندیم چاره ای جز موندن نداشتیم!  موندن تو محیطی که نه هنری باقی مونده و نه هنرمندی ! و نه حتی حالی برای ادامه ی این زندگی . . .  نه اینکه رفتن خوبه ! نه ! ولی زندگی این روزها روی سختش رو به خیلیامون داره نشون میده ! چه پست عجیب و غریبی شد ! شاید پراکنده نوشتم ولی هر چی که بود دل نوشته ی این روزهای زندگی من بود . . . دلم یه هوای بارونی میخواد که برم زیرش وایسمو خیـــــــــــــــس بشم . . .
  • ۰ نظر
  • ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
جونم براتون بگه که دو روز بعد از تصادف معطل شدیم تا بتونیم کروکی رو بگیریم. تو کروکی زده بود مقصر ما هستیم در صورتی که ما مقصر نبودیم حتی تو همون کروکی هم مشخص بود که هیچ جوری ما نمیتونیم مقصر باشیم! منم رفتم کلانتری و اعتراض به کروکی رو ثبت کردم.برگشتم تهران و با خیال اینکه بهم زنگ می زنن دو هفته رو گذروندم و دیدم هنوز خبری نشده! به خاله پسر مأموریت دادم بره کلانتری ببینه پرونده تو چه مرحله ایه. خب کاملاً طبیعیه که تو ایران هیچ کاری انجام نمیشه مگه اینکه یا پول خرج کنی! ( رشوه؟ زیر میزی؟ نه این حرفها چیه ؟ زشته کشور اسلامی و این حرفها؟؟ فکر بد میکنیا منحرف )  خلاصه اینکه خودم همراه پدرزن جان رفتم لاهیجان با خیال اینکه میریم و یک روزه کارو جمع و جور میکنیم و میایم ! از طرفی همه بهم پیشنهاد داده بودن که آقا بیا و رضایت بده و اعتراضت رو از روی پرونده بردار که کاری از پیش نمی بری ! واقعیت هم چیزی جز این نبود! تو شهر غریب نمیتونستم هر روز برم و پیگیر کار اعتراض بشم. این بود که باید می گذشتم . . . باید می گذشتم و اعتراضم رو بر می داشتم و رضایت می دادم به اون کروکی غلط که فقط برای رضایت حال موتور سوارهایی که درب و داغون شده بودن که بیشتر از این خرج نکنن و از بیمه ی من استفاده کنن!! بگذریم ! رضایت دادم با این خیال که حالا با این رضایت میتونم ماشین رو پس بگیرم حداقل اما ای دل غافل ! با رضایت دادن و برداشتن اعتراض تازه وارد مرحله ی دوم شدیم! کلانتری پروندمونو نمی فرستاد دادسرا! حتی گفتن برو که حالا حالاها باید بدویی! باید 3 ماه بری و بیای تا بتونی ماشینت رو پس بگیری!! از تهران زنگ زدن به بازرسی و شکایت کردن که همچین اتفاقی افتاده و کارمون رو راه نمیندازن! حالا فکرش رو بکن که بازرسی نه تنها مشکلمون رو حل نکرد که گرهی زد به گره ها! با ورود بازرسی به قضیه لج کلانتری در اومد و کارمون بیشتر عقب افتاد . یک هفته موندیم لاهیجان و کارمون شد رفتن و برگشتن به کوچصفهان . . . دست آخر از طریق رئیس و دست خطش تونستیم کارمون رو راه بندازیم و ماشین رو حداقل از پارکینگ در بیاریم . . . اما هنوز این ماجزا ادامه دارد و هنوز دادگاه تشکیل نشده تا رضایت بگیریم و پرونده مختومه بشه . من الان تهران هستم و منتظر تماس دادسرای کوچصفهان که فکر می کنم تا یک سال آینده هم کسی زنگ نزنه  حالا فکر کنید که ما اونجا می رفتیم خونه ی خالم و اونجا یک هفته موندیم اما اگه کسی آشنایی توی یک شهر نداشته باشه چقدر هزینه ی موندنش توی اون شهر غریب رو باید بده؟ از یک زاویه ی دیگه نگاه کنیم تا صورت مسأله رو پاک کرده باشیم! اصلا کسی بیخود میکنه بره شهر غریب که اونجا تصادف کنه بعد بیاد بگه من غریبم نمیتونم اینجا بمونم!! پاک کردن صورت مسأله هنر همیشگی ما بوده و هست!
  • ۰ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۲۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
عید امسال شروع جالبی داشت. روز دوم عید با خانواده ی همسرم رفتیم زنجان و از اونجا عازم صومعه سرا شدیم. روز پنجم برگشتیم تهران و روز ششم دوباره به شمال کشور و این بار به لاهیجان و همراه خانواده ی خودم رفتیم. روز 9 فروردین همراه همسرجان و خاله پسر! رفتیم مزار میرزا کوچک خان و بعد هم قلعه رودحان. جای همگی خالی خیلی خوش گذشت ولی وقت برگشتن تصادف کردیم . یک موتوری که سرنشین هاش دو تا بچه 16-17 ساله بودن زدن به ماشین ما . . .
  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۳۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
21 بهمن ماه امسال رفتم خواستگاری و جمعه 27 بهمن 1391 تاریخ عقدمون بود . . . چقدر زود گذشت و چقدر زیبا بود این مدت . . . شاید روزگاری بود که چنین شادی رو تصور هم نمی کردم . . . ولی اونی که اون بالا نشسته خوب می دونه چی به صلاحمونه و من بابت این همه لطفش ازش ممنونم . . .
  • ۰ نظر
  • ۱۶ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۵۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
تو ماشین نشسته بودم. گوشیم زنگ خورد. صحبت کردم. قطع کردم و گذاشتم تو جیب کاپشنم. از بد حادثه جیب کاپشنم کوچیکه و گوشیم لیز میخوره میفته تو ماشین. منم که میدونستم جیبم کوچیکه و ممکنه یه وقتی جام بذاره همیشه پشت سرم تو ماشین رو چک میکنم رو صندلیم چیزی نباشه. نمیدونم چرا ندیدم گوشیمو. در رو که بستم و برگشتم ماشین راه افتاد. منم یه نگاهی به جیبم انداختم و متوجه شدم که بــــــــــــــــــــله گوشیم افتاده تو ماشین...بلافاصله زنگ زدم جواب نداد. چندین بار پشت سر هم تماس گرفتم جواب نداد و بعد  هم خاموش کرد گوشیم رو. این بود که منم زنگ زدم 110 و فردا صبح هم میرم دادسرا برای شکایت. ولی امان از این جامعه ی کثیف که کثافت و رذالت و حرام خوری از در و دیوارش میره بالا. ولی من یک چیزی رو کاملا مطمئنم.اینکه گوشیم با پول حلال خریداری شده بود مال حلال از گلوی آدم حرام خور پایین نمیره. پیداش که کنم بهش رضایت نمیدم... ببین کجا گیر بیفتی آقای دزد! البته اگه بشه بهت گفت آقا!!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دیشب قرار بود بریم خواستگاری ! مادر جان که پریروز سرما خورده بود سرماخوردگیش رو به من و خواهرجان منتقل کرد و اینگونه بود که من دیروز صبح دچار علائم سرماخوردگی شدم. اهمیت ندادم و سعی کردم با یک چای نبات و کمی استراحت قضیه رو هم بیارم! ولی قضیه به همین جا ختم نشد!بعد از خریدن گل و شیرینی ، رفتم آرایشگاه و کمی تیپ زدم! ولی تو آرایشگاه دچار تب و لرز شدم. همونجا که نشسته بودم فشارم پایین اومده بود و بدنم شروع کرد به لرزیدن. کارم که تموم شد برگشتم خونه. ولی خیلی حالم بد شد. بدنم به شدت درد میکرد. حالت تهوع داشتم و سرگیجه اجازه نمیداد از جام بلند شم. مامان و آبجی هم همینطور. ولی خب اونا سعی کردن خودشونو سرپا نگه دارن اما من دیدم اینجوری پاشیم بریم خواستگاری بدجوری آبروریزی میشه. من حال خودمو میشناسم آخه. دو سه سال یه بار دچار چنین حالی میشم و اونم تا سرم نزنم و گلاب به روتون به حالت تنوع (!) دست ندم حالم خوب نمیشه. حدسمم درست بود. بعد از کلی جر و بحث سر اینکه بالاخره بریم یا نریم حریف من نشدن و زنگ زدن گفتن نمیایم ! حالا اینکه اونا چه فکرایی میکنن بماند! ولی حدس من درست از آب در اومد و اون شب هر سه تاییمون ... !
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
این چند روز بخاطر بر هم خوردن ناگهانی حال خواهر جان و در ادامش بستری شدن ایشون در بیمارستان ، یک سره در راه منزل و بیمارستان بودم! یعنی خدا هیچ ایرانی رو به سمت بیمارستان یا کلانتری نکشونه که واقعاً خسته می کنند آدم رو! یعنی حسابشو بکن 3 روزه خواهرجان بستریه ، تو یه روز هر چی آزمایش و عکس و اکو هست رو نمیگیرن! یه روز میگن این کار یه روز میگن اون کار یه روز این آزمایش یه روز اون آزمایش!بعد از اون ور هزینه ی همراه چقدر بالاست! درسته بیمارستان خصوصیه ولی این چه وضعیه آخه؟ یعنی تو این مملکت یک نفر نیست که این هزینه ها رو زیر نظر داشته باشه؟ رفتم پذیرش میگم : - خانوم یک کارت همراه لطف کنید + چند تخته است؟ - سه تخته است! + 60.000 تومان میشه! - ما که از سه تا تختش استفاده نمی کنیم!! + میدونم چون سه تخته است 60000 تومان میشه. خصوصی باشه بیشتره!! - خانوم ما هتل چهار ستاره با نهار و شام و ... شبی 100.000 تومان ها!! + ما هم اینجا صبونه نهار شام میدیم!!!!! - دستتون درد نکنه!! راضی به زحمت نیستیم!   بیمه هم که هزار تا دنگ و فنگ داره. ده بار آدم رو میبرن و میارن تا هزینه های بیمارستان رو اون هم با 30% فرانشیز و سقف تعهد و ... متقبل بشن! ولی وقتی میخوان هر ماه از حساب پول برداشت کنن اصلا خبری از این رفت و آمد ها نیست! نیاز به هیچ گونه مراجعه ای نیست! فقط وقت پول دادن که میشه تنشون میلرزه به هر روشی که میتونن میخوان از زیرش در برن! نمونش اینکه یک بار دستور پزشک رو بردم کارشناسشون میگه این در تعهد ما نیست!! میگم یعنی چی در تعهد ما نیست! میگه این دستور پزشک هزینه هاش بعهده ی خودتونه! میگم پس چرا پول میگیرین؟ چه چیزی رو تعهد دارید؟ عینک و دندون پزشکی و بستری و ... که در تعهدتون نیست! پس چه هزینه ای رو شما تعهد کردید؟ طرف اینجوری نگام میکنه و جوابی نداره که بگه!! منم برگشتم رفتم پیش دکتر یه دستور پزشک دو نونه گرفتم!! بردم دیگه این بار مجبور شد قبول کنه! یعنی کلاً ما دروغگو پروریم!!!!! خودمون باعث میشیم مردم به دروغ گفتن عادت کنن!! مملکته داریم؟!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز صبح مامان و خواهر جان تشریف بردند برای من خواستگاری! البته خواستگاری که نه! معارفه ی زنانه بود! یحتمل اگه پزشک معالج مامان زمان شروع فرآیند درمان و عملش رو به آینده موکول کنه این هفته با پیژامه به خواستگاری مشرف می شویم!! فعلا امتحان دارم و هیچی نخوندم. در نتیجه توضیحات بیشتر رو به آینده موکول می کنم.
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
Sourire

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی