Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۲۵۶ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

هیچ کس نمی تواند به عقب برگردد و از نو شروع کند، اما همه می توانند از همین حالا شروع کنند و پایان تازه ای بسازند . . .
  • ۰ نظر
  • ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۰۶:۳۲
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امشب دلم یه جور خاصی بود . . . هوای گوش کردن به آهنگ های چند سال قبل رو داشتم . از اونجا که همیشه تلاش میکردم آلبوم های اورجینال تهیه کنم بین آلبوم هام گشتم ببینم با دیدن کدومشون سر ذوق میام ؟! خیلی زود آلبوم از تو دورم ( فریدون آسرایی ) اومد تو دستم . سی دی رو گذاشتم و شروع کردم به شنیدن ترانه هاش . . . یاد روزی افتادم که خریدمش . . . چقدر زندگی زود میگذره . . . گاهی چه روزهای زیبایی توی زندگی ماها هست که بهشون توجه نمی کنیم ! فراموششون می کنیم . . .  روزهایی که با خرید یک آلبوم ، یک کتاب ، گرفتن هدیه از دست کسی ، تهیه هدیه برای کسی و ... دل هامون شاد بود . . . امروز وقتی به آلبوم از تو دورم نگاه میکنم یاد اون روز عصر افتادم . . . خ ولیعصر - من همراه خواهرم . . . مثل همیشه مهربون . . . و همراه . . . آه گل نـــــــــــــــــــــاز . . . عطر افسون گر . . . گل ناز . . . گل نــــــــــــــازم تو با من مهربون باش واسه چشمام پل رنگین کمون باش اسیر باد و بارونم شب و روز  گل این باغ بی نام و نشون باش من عاشقی دل خونم  شکسته ای محزونم پناه این دل بی آشیون باش دلم تنگه تو با من مهربون باش . . .   چه روزهایی گذشت و بیاد نداریم . . . چه لحظاتی که با شنیدن یک آهنگ شاد شدیم . . . چه لحظاتی که عاشقی کردیم . . . گاهی چه خوبه حس نوستالژی رو با تموم وجود حس کنیم و بریم به یاد روزهایی که خوب و سخت گذروندیم . . .
  • ۰ نظر
  • ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۵۱
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امسال ماه رمضان هم آمد و به چشم بر هم زدنی گذشت . امسال یک تفاوتی برای من با سالهای گذشته داشت ؛ عادت کرده بودم که هر سال منتظر اعلام لیست قرائت های قرآن در ماه مبارک رمضان از طرف لیلی سا باشم اما امسال لیلی سا دیگه نبود ! وبلاگ لیلی سا نزدیک به یک سال بود که به خاطر مزاحمت های یک شخص بی خاصیت بروز نمی شد و لیلی سا عطای وبلاگ نویسی رو به لقاش بخشید ! اینکه شاید تسلیم شدن هیچ وقت بهترین راه حل ممکن نیست به کنار اما امسال بعد دو سالی که با دوستان وبلاگ نویس به همت لیلی سا ختم قرآن می کردیم و امسال به سبب نبودنش این فیض رو از دست دادم ناراحت کننده است . به سرم زده بود در نبودش خودم امسال این لیست روو تهیه کنم اما نه وقتش رو داشتم و نه دوستانی که لیلی سا به این منظور ازشون درخواست می کرد رو می شناختم . به هر روی امسال ماه رمضان هم گذشت . کاش به ماه رمضان بعدی در سلامت و شادی باشیم و ببینیمش و بار گناهنمون رو خیلی سنگین نکنیم . . .  عید فطر همگی مبارک
  • ۰ نظر
  • ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۲۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
کنار برکه دریا یادمان رفت... نوشتن با الفبا یادمان رفت... و باران با ترانه باز بارید... ولی گیلان زیبا یادمان رفت... معلم آمد و ما پیش پایش... دگر برپا و برجا یادمان رفت... به قدری حرمت بابا شکستیم... که مشق آب بابا یادمان رفت... به ما تکلیف نوروزی ندادند... که طعم سیب حالا یادمان رفت... پس از طوفان به ساحل چون رسیدیم... به سرعت ناخدارا یادمان رفت... قطار و ریل و پطروس،سد و انگشت... چه شد ما ریزعلی ها یادمان رفت... میان جمع ما یک مرد کم بود... ولی تقسیم و منها یادمان رفت... همیشه منتظر بودیم اما... نگفتیم آنقَدر تایادمان رفت... سر صف ها دعای عهد خواندیم ولی صاحب زمان را یادمان رفت.... شکستیم عهد و پیمان با دل خویش.... چه شد تصمیم کبری یادمان رفت...
  • ۰ نظر
  • ۱۸ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۰۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
عید سال 1387 بود . اون زمان من به اینترنت دسترسی نداشتم . یه گوشی سونی اریکسون داشتم که قابلیت ارسال مطلب روی بلاگ اسپات رو داشت. اولین بار اونجا با وبلاگ نویسی آشنا شدم. کم کم بهش علاقمند شدم . بعد کمی راجع بهش تحقیق کردم. راجع به سیستم های وبلاگ نویسی ؛ پرشین بلاگ ، ورد پرس و بلاگ اسپات جزو سرویس های محبوب با آمار بالای تعداد وبلاگ های فارسی بودن . من با ورد پرس شروع کردم . . .  کمی وبلاگ نویسی رو تجربه کردم و بعد از اینکه خدمت سربازیم تموم شد و یک سری مسائل عاطفی برام پیش اومد رو آوردم به پست دل نوشته هام توی پرشین بلاگ . اوایل تو کافی نت ها پست هام رو ارسال می کردم تا بعدها که اینترنت پر سرعت تهیه کردم .  حالا چند سال از اون زمان گذشته . پرشین بلاگ خیلی مشکل داره. صفحات مدیریت وبلاگش سنگینه و اگه سرعت نتت پایین باشه اصلا لود نمیشه ، گاهی مشکلاتی در ورود به سایت ایجاد میشه ، زیرنویس های عجیب و غریب و گاهی حتی محاوره ای و با غلط املایی به چشم میخوره . تبلیغات کناره تو صفحات مدیریت وبلاگ عجیب و غریبه ، یه بار متنه و یه بار تصویر ! یه بار بنر فلش ! مدتی سرویس جدید میاد و بعد از مدتی هم قطع میشه .  بزرگترین سرویس های وبلاگ دهی قابلیت اتصال به دامین رو دارن در حالی که پرشین بلاگ فقط به هاست متصل میشه ! وقتی به تیم مدیریت و پشتیبانی انتقاد می کنی جواب میاد که اینجوری بهتره ! درسته که با اتصال وبلاگ به دامین ، سایتی بعنوان پرتال یا ... وجود نداره و در واقع وبلاگی هست با دامین شخصی ، ولی این در همه جای دنیا و بزرگترین سرویس های وبلاگ دهی مرسومه و وجودش ایرادی نداره!!  از حق نگذریم ، با توجه به تجربه ی وبلاگ نویسی تو اکثر سرویس ها ، پرشین بلاگ جامع ترین سرویس ها رو ارائه میده اما هنوز مبتنی بر زبان های قدیمی هستش . در حالی که امروزه وبلاگ ها بر اساس HTML 5 کد نویسی میشن و سرعت لود بالاتری دارند . چند ساله که قصد فروش پرشین بلاگ رو دارند و هنوز هم خبری نیست ! پرشین بلاگ این روزها بیماره و امیدوارم تیم مدیریت یه فکر اساسی به حال این سرویس محبوب بکنه . فکر اساسی ! نه تغییر برند پرشین بلاگ به لوگویی که به طراحیش رو با Paint هم بشه انجام داد ! پرشین بلاگ زنده است تا وبلاگ فارسی زنده است . . . امضا : عضو سابق باشگاه هواداران پرشین بلاگ و مدیر گروه سابق فرهنگ و هنر پرشین بلاگ
  • ۰ نظر
  • ۱۷ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۲۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
صبح جهت دریافت وام ازدواجم به بانک مراجعه کردم و طبق معمول و همانطور که همه ی ما انتظار داریم به سمت دالان پر پیچ و خم اداری هدایت شدم! چیزی که دیگر مدت هاست برای هیچ ایرانی غیر طبیعی نیست و اگر جایی کار ما بدون سفارش کسی زود راه افتاد از تعجب شاخی مبارک بر سرمان سبز می شود!! بانک نامه ای داد با این مضمون اداره محترم بــــــــــوق ، نامه ی کسر از حقوقی که بابت ضمانت آقای بــــــــــوق به ما دادی ، اصالت نامه ای به ما بده که " مطمئن " بشیم اگر روزی روزگاری یک وقتی بنده ی خدا نداشت یک قسطش عقب افتاد بی هیچ مکس و درنگی مستقیماً از حقوقش کم می کنید و از آن جیب مبارک به این جیب مبارک واریز می کنید!!! حالا اون بحث به کنار! رفتم پست ؛ ( عجله داشتم که برای تسریع در عملیات اداری و دریافت سریعتر وام نامه رو سریعتر به دست اداره بـــــــــــــــــــوق برسونم بنابراین . . . )از مسئول باجه ی پست پرسیدم : - آقا کدوم نوع مرسوله سریعتر به دست گیرنده میرسه؟ پیشتاز یا سفارشی ؟ + پیشتاز - یعنی چقدر طول می کشه؟ من یه نامه دارم می خوام سریع برسه. + پیشتاز بفرست سریع میرسه - هزینش چقدر میشه ؟ + 3500 تومان - پس لطف کن این نامه رو پیشتاز برام برست.   کاراش که تموم شد و هزینش رو پرداخت کردم بهم یه پرینت رسید داد. تاریخ تحویل چهارشنبه 92/5/9 ! منو می گی؟  این چرا چهارشنبه خورده؟ من گفتم می خوام زود برسه! وگرنه چه هزینه کردنی بود؟؟؟!  + فردا تعطیله !! برای همین می مونه برای چهارشنبه! - خب می مردی اینو از اول می گفتی؟؟ من با تمبر 150 تومنیم می فرستادم همون چهارشنبه می رسید دیگه!! ( تو دلم گفتم ! )    جدا از این موضوع من قبلاً هم شنیده بودم که به کارمندان پست سفارش شده که تا می تونن مرسوله را با پست سفارشی بفرستن که . . . دروغ و راستش با گوینده و گناه دروغ بودنش گردن خودش! وقتی کلاهبرداری و کلاه گذاری از خود اداره جات دولتی شروع بشه دیگه چه توقعی می تونی داشته باشی که به هموطنت اعتماد کنی و بگی این هموطن منه ، همشهری منه ، بچه محل منه و . . . با این نقطه اشتراک سر من کلاه نمیذاره! در حالی که داریم به مردم کلاهبرداری زیر پوستی آموزش میدیم!!
  • ۰ نظر
  • ۰۶ مرداد ۹۲ ، ۲۱:۰۹
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز دلم گرفته . . . یه حس خستگی از همه چیز رو دارم . هر چی گشتم توی ذهنم ، هر چی که فکر کردم دیدم از آخرین باری که واقعاً شاد و بی دغدغه خندیدم ، بدون اینکه ذهنم درگیر مسائل مختلف باشه ، چه از نظر تحصیلی و چه از نظر مالی ، خیلی وقته که گذشته !!! نماز رو که خوندم نشستم پای کامپیوتر . از اونجا که دنبال یه حس نوستالژیک بودم و گوش دادن به موسیقی ای برای آرامش ، بین آرشیو موسیقیم گشتم و به آلبوم " گل آفتابگردون آریان " رسیدم ...سالهای 78 تا 80 جزو سالهای بسیار خوب برای فرهنگ ایران بود! سالهایی که کارهای بسیار خوبی در زمینه های فیلم سینمایی و موسیقی روانه ی بازار فرهنگ و هنر کشور شد . آهنگ های عاشقانه ، آلبوم های زیبا و قوی موسیقی ، فیلم هایی با حرف هایی برای گفتن و ... . از جمله ی این فعالیت ها شاید بشه به آلبوم بسیار زیبای " گل آفتابگردن از گروه آریان " اشاره کرد . هنوز هم گوش کردن به ترانه ی " بارون " یا " گل آفتابگردون " اون آلبوم حس نوستالژی جالبی رو به آدم میده . شعر عاشقانه ی " غریبه " که فکر میکنم تنها ترانه ای بود که بصورت انفرادی توسط " پیام صالحی " اجرا شد ، شعر و آهنگ زیبایی داشت که در همون دوره برای موسیقی پاپ مجاز کشور کار متفاوتی به حساب میومد. در آلبوم " گل آفتابگردن گروه آریان " امیر حسین مستعد ( گیتار بیس ) ، محمدرضا گلزار ( گیتار ) حضور داشتند که در سالهای بعد هر کدام به نحوی از گروه جدا شدند . اتفاقاً بهانه ی اصلی نوشتن این مطلب همین بحث رفتن هاست . . . بحث اینکه تو اون دوره چقدر دل هامون شاد بود . چقدر زندگی کردن لذت داشت ! چقدر خوب بود که ذهنامون درگیر گرفتاری نبود ! حداقل به اندازه این روزها! اون زمان آدم اگر می خواست نیت کنه یه آلبوم بخره یا به دیدن فیلمی توی سینما بره کمتر به این فکر میکرد که هزینش چقدر میشه؟! ارزش چند ساعت خوش بودن رو داشت !! خریدن یه آلبومی مثل " گل آفتابگردون " ، " دهاتی شادمهر " یا " غزلک سعید شهروز " و گوش کردن به ترانه هایی که تابوهای اون زمان رو می شکستن چه شور و ذوقی داشت !! نه مثل امروز که . . . بگذریم . . .از سال 78 تا امروز خیلی از هنرمندای ایران از هنر دور موندن ! خیلی ها از ایران رفتند و بعضی ها هم که هستند و موندگار شدند ترجیح دادند که توی حال و هوای مریض و بی حال این سالهای هنر ، حضور نداشته باشند . هنوز هم سوال اصلی خیلی ها مثل من اینه که این گونه زندگی کردن تا کی؟ خیلی وقته که حس زندگی کردن ازمون گرفته شده ! آخرین باری که حسی برای گوش دادن به موسیقی درست و حسابی رو داشتیم ؛ حسی برای رفتن به سینما و تماشای یک فیلم خوب رو داشتیم ؛ حتی آخرین باری که حسی برای رفتن به پارک و لذت بردن از کنار هم بودن رو داشتیم کی بوده ؟؟!! آخرین حسی که من در سن 25 سالگی دارم حس خستگی ، درموندگی ، بی حوصلگی ، نا امیدی ، دانشگاه رفتن بدون آینده ی روشن ، سر کار رفتن بدون حقوق درست و حسابی با 10 ساعت کار که تمام وقتت رو می گیره ، ازدواج کردن بدون اینکه وقت کنم یا حسی برام بمونه که با کسی که دوستش دارم برم بیرون و قدمی بزنم ( ! ) و ... بوده . اگه خوب به دور و برتون نگاه کنید می بینید که تو این سالهای آخر هر کسی تونسته از ایران رفته و ماهایی که موندیم چاره ای جز موندن نداشتیم!  موندن تو محیطی که نه هنری باقی مونده و نه هنرمندی ! و نه حتی حالی برای ادامه ی این زندگی . . .  نه اینکه رفتن خوبه ! نه ! ولی زندگی این روزها روی سختش رو به خیلیامون داره نشون میده ! چه پست عجیب و غریبی شد ! شاید پراکنده نوشتم ولی هر چی که بود دل نوشته ی این روزهای زندگی من بود . . . دلم یه هوای بارونی میخواد که برم زیرش وایسمو خیـــــــــــــــس بشم . . .
  • ۰ نظر
  • ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
نشسته بودم رو نیم‌کتِ پارک، کلاغ‌ها را می‌شمردم تا بیاید. سنگ می‌انداختم بهشان. می‌پریدند، دورتر می‌نشستند. کمی بعد دوباره برمی‌گشتند، جلوم رژه می‌رفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی‌ شدم. شاخه‌گلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت می‌پژمرد … طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ کلاغ‌ها. گل را هم انداختم زمین، پاسارَش کردم. گَند زدم بهش. گل‌برگ‌هاش کَنده، پخش، لهیده شد. بعد، یقه‌ی پالتوم را دادم بالا، دست‌هام را کردم تو جیب‌هاش، راهم را کشیدم رفتم. نرسیده به درِ پارک، صِداش از پشتِ سر آمد. صدای تندِ قدم‌هاش و صِدای نَفَس نَفَس‌هاش هم. برنگشتم به‌ رووش. حتی برای دعوا، مُرافعه، قهر. از در خارج شدم. خیابان را به دو گذشتم. هنوز داشت پُشتم می‌آمد. صدا پاشنه‌ی چکمه‌هاش را می‌شنیدم. می‌دوید صِدام می‌کرد. آن‌طرفِ خیابان، ایستادم جلو ماشین. هنوز پُشتَ‌م بِش بود. کلید انداختَ‌م در را باز کنم، بنشینم، بروم. برای همیشه. باز کرده نکرده، صدای بووق – ترمزی شدید و فریاد – ناله‌ای کوتاه ریخت تو گوش‌هام – تو جانم. تندی برگشتم. دیدمش. پخشِ خیابان شده بود. به‌روو افتاده بود جلو ماشینی که بِش زده بود و راننده‌ش هم داشت توو سرِ خودش می‌زد. سرش خورده بود روو آسفالت، پُکیده بود و خون، راه کشیده بود می‌رفت سمتِ جوویِ کنارِ خیابان. ترس‌خورده – هول دویدم طرفش. بالا سرش ایستادم. مبهوت. گیج. مَنگ. هاج و واج نِگاش کردم. توو دستِ چپش بسته‌ی کوچکی بود. کادو پیچ. محکم چسبیده بودش. نِگام رفت ماند روو آستینِ مانتوش که بالا شده، ساعتَ‌ش پیدا بود. چهار و پنج دقیقه. نگام برگشت ساعتِ خودم را سُکید. چهار و چهل و پنج دقیقه! گیجْ – درب و داغانْ نِگاهی به ساعتِ راننده‌ی بخت برگشته کردم. ساعت چهار و پنج دقیقه بود!!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
چقدر سخته وقتی ببینی توی جامعه ای زندگی میکنی که هنوزم مردمش تو دهه ی 50 موندن . . . چقدر سخته تو جامعه ای باشی که مردمش برای ثواب کردن مزاحم آرامش دیگران میشن . . . چقدر سخته کنار کسی روزهات رو بگذرونی که برادرش رو به جرم نکرده کشته باشن . . . چقدر سخته تو جامعه ای زندگی کنی جهان سومی هم محسوب نمیشه . . . زندگی این روزها چقدر سخته . . .
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

خیلی وقت بود که بخاطر مشغله های کاری و درسی و بطور کلی زندگی فرصتی دست نداده بود که یه دل سیر توی اینترنت گشتی بزنم. ولی امشبم که این فرصت بهم دست داد تازه متوجه شدم چقدر اوضاع خرابه ! وضعیت فعلی فیلترینگ واقعاً کلافه کننده است ! هر سایتی رو که کلیک میکنی فیلتر شده ! از قالب وبلاگ بگیر تا سایت های شخصی افراد ! از هنرمندان داخلی تا هنرمندان خارجی . . ! واقعاً ناراحت کننده است . واقعاً . . . یاد حرف مهدی افتادم ! می گفت ماهی 65000 تومان هزینه ی اینترنت پر سرعت ( وایمکس ) رو میده اما هزینه ی الکیه! چون هر سایتی رو که انتخاب میکنه بسته است و فیلتر شده! اصلا چه ارزشی داره این نوع دسترسی به اینترنت؟ چه بهایی داره؟ مطمئناً اینقدری که براش پرداخت می کنیم ارزش نداره . اینترنتی که نه سرعت داره و نه کیفیت و نه حتی با وجود این همه فیلترینگ امنیت ! کاربر مجازی برای نفس کشیدن نیاز به فضا داره و الان این فضا نیست . کاش تصمیمات و سیاست های مسئولین تغییر پیدا کنه .

  • ۰ نظر
  • ۲۳ خرداد ۹۲ ، ۰۷:۴۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی