Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۲۵۶ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

مدتیه تو نخ این هستم که با کمترین قیمت ممکن بهترین دوربین دیجیتال موجود رو بخرم! خیلی چیزها رو مد نظرم هست که متأسفانه حتی توی دوربین های با قیمت بیش از اون سقفی که من برای خریدم در نظر گرفتم هم پیدا نمی کنم! مثلا هم میخوام کیفیت عکس و فیلم همزمان بالا باشه . فاصله کانونی مطلوب باشه. موقعیت یاب جی پی اس داشته باشه. نمایشگر ال سی دی قوی داشته باشه. توانایی تشخیص چهره و لبخند تا 5 رو داشته باشه و ... سراغ دارید همچین دوربینی یا سفارش بدم بسازن؟؟
  • ۰ نظر
  • ۱۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۵۶
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
جونم براتون بگه که دو روز بعد از تصادف معطل شدیم تا بتونیم کروکی رو بگیریم. تو کروکی زده بود مقصر ما هستیم در صورتی که ما مقصر نبودیم حتی تو همون کروکی هم مشخص بود که هیچ جوری ما نمیتونیم مقصر باشیم! منم رفتم کلانتری و اعتراض به کروکی رو ثبت کردم.برگشتم تهران و با خیال اینکه بهم زنگ می زنن دو هفته رو گذروندم و دیدم هنوز خبری نشده! به خاله پسر مأموریت دادم بره کلانتری ببینه پرونده تو چه مرحله ایه. خب کاملاً طبیعیه که تو ایران هیچ کاری انجام نمیشه مگه اینکه یا پول خرج کنی! ( رشوه؟ زیر میزی؟ نه این حرفها چیه ؟ زشته کشور اسلامی و این حرفها؟؟ فکر بد میکنیا منحرف )  خلاصه اینکه خودم همراه پدرزن جان رفتم لاهیجان با خیال اینکه میریم و یک روزه کارو جمع و جور میکنیم و میایم ! از طرفی همه بهم پیشنهاد داده بودن که آقا بیا و رضایت بده و اعتراضت رو از روی پرونده بردار که کاری از پیش نمی بری ! واقعیت هم چیزی جز این نبود! تو شهر غریب نمیتونستم هر روز برم و پیگیر کار اعتراض بشم. این بود که باید می گذشتم . . . باید می گذشتم و اعتراضم رو بر می داشتم و رضایت می دادم به اون کروکی غلط که فقط برای رضایت حال موتور سوارهایی که درب و داغون شده بودن که بیشتر از این خرج نکنن و از بیمه ی من استفاده کنن!! بگذریم ! رضایت دادم با این خیال که حالا با این رضایت میتونم ماشین رو پس بگیرم حداقل اما ای دل غافل ! با رضایت دادن و برداشتن اعتراض تازه وارد مرحله ی دوم شدیم! کلانتری پروندمونو نمی فرستاد دادسرا! حتی گفتن برو که حالا حالاها باید بدویی! باید 3 ماه بری و بیای تا بتونی ماشینت رو پس بگیری!! از تهران زنگ زدن به بازرسی و شکایت کردن که همچین اتفاقی افتاده و کارمون رو راه نمیندازن! حالا فکرش رو بکن که بازرسی نه تنها مشکلمون رو حل نکرد که گرهی زد به گره ها! با ورود بازرسی به قضیه لج کلانتری در اومد و کارمون بیشتر عقب افتاد . یک هفته موندیم لاهیجان و کارمون شد رفتن و برگشتن به کوچصفهان . . . دست آخر از طریق رئیس و دست خطش تونستیم کارمون رو راه بندازیم و ماشین رو حداقل از پارکینگ در بیاریم . . . اما هنوز این ماجزا ادامه دارد و هنوز دادگاه تشکیل نشده تا رضایت بگیریم و پرونده مختومه بشه . من الان تهران هستم و منتظر تماس دادسرای کوچصفهان که فکر می کنم تا یک سال آینده هم کسی زنگ نزنه  حالا فکر کنید که ما اونجا می رفتیم خونه ی خالم و اونجا یک هفته موندیم اما اگه کسی آشنایی توی یک شهر نداشته باشه چقدر هزینه ی موندنش توی اون شهر غریب رو باید بده؟ از یک زاویه ی دیگه نگاه کنیم تا صورت مسأله رو پاک کرده باشیم! اصلا کسی بیخود میکنه بره شهر غریب که اونجا تصادف کنه بعد بیاد بگه من غریبم نمیتونم اینجا بمونم!! پاک کردن صورت مسأله هنر همیشگی ما بوده و هست!
  • ۰ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۲۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
عید امسال شروع جالبی داشت. روز دوم عید با خانواده ی همسرم رفتیم زنجان و از اونجا عازم صومعه سرا شدیم. روز پنجم برگشتیم تهران و روز ششم دوباره به شمال کشور و این بار به لاهیجان و همراه خانواده ی خودم رفتیم. روز 9 فروردین همراه همسرجان و خاله پسر! رفتیم مزار میرزا کوچک خان و بعد هم قلعه رودحان. جای همگی خالی خیلی خوش گذشت ولی وقت برگشتن تصادف کردیم . یک موتوری که سرنشین هاش دو تا بچه 16-17 ساله بودن زدن به ماشین ما . . .
  • ۰ نظر
  • ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۳۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
21 بهمن ماه امسال رفتم خواستگاری و جمعه 27 بهمن 1391 تاریخ عقدمون بود . . . چقدر زود گذشت و چقدر زیبا بود این مدت . . . شاید روزگاری بود که چنین شادی رو تصور هم نمی کردم . . . ولی اونی که اون بالا نشسته خوب می دونه چی به صلاحمونه و من بابت این همه لطفش ازش ممنونم . . .
  • ۰ نظر
  • ۱۶ اسفند ۹۱ ، ۰۸:۵۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
تو ماشین نشسته بودم. گوشیم زنگ خورد. صحبت کردم. قطع کردم و گذاشتم تو جیب کاپشنم. از بد حادثه جیب کاپشنم کوچیکه و گوشیم لیز میخوره میفته تو ماشین. منم که میدونستم جیبم کوچیکه و ممکنه یه وقتی جام بذاره همیشه پشت سرم تو ماشین رو چک میکنم رو صندلیم چیزی نباشه. نمیدونم چرا ندیدم گوشیمو. در رو که بستم و برگشتم ماشین راه افتاد. منم یه نگاهی به جیبم انداختم و متوجه شدم که بــــــــــــــــــــله گوشیم افتاده تو ماشین...بلافاصله زنگ زدم جواب نداد. چندین بار پشت سر هم تماس گرفتم جواب نداد و بعد  هم خاموش کرد گوشیم رو. این بود که منم زنگ زدم 110 و فردا صبح هم میرم دادسرا برای شکایت. ولی امان از این جامعه ی کثیف که کثافت و رذالت و حرام خوری از در و دیوارش میره بالا. ولی من یک چیزی رو کاملا مطمئنم.اینکه گوشیم با پول حلال خریداری شده بود مال حلال از گلوی آدم حرام خور پایین نمیره. پیداش که کنم بهش رضایت نمیدم... ببین کجا گیر بیفتی آقای دزد! البته اگه بشه بهت گفت آقا!!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دیشب قرار بود بریم خواستگاری ! مادر جان که پریروز سرما خورده بود سرماخوردگیش رو به من و خواهرجان منتقل کرد و اینگونه بود که من دیروز صبح دچار علائم سرماخوردگی شدم. اهمیت ندادم و سعی کردم با یک چای نبات و کمی استراحت قضیه رو هم بیارم! ولی قضیه به همین جا ختم نشد!بعد از خریدن گل و شیرینی ، رفتم آرایشگاه و کمی تیپ زدم! ولی تو آرایشگاه دچار تب و لرز شدم. همونجا که نشسته بودم فشارم پایین اومده بود و بدنم شروع کرد به لرزیدن. کارم که تموم شد برگشتم خونه. ولی خیلی حالم بد شد. بدنم به شدت درد میکرد. حالت تهوع داشتم و سرگیجه اجازه نمیداد از جام بلند شم. مامان و آبجی هم همینطور. ولی خب اونا سعی کردن خودشونو سرپا نگه دارن اما من دیدم اینجوری پاشیم بریم خواستگاری بدجوری آبروریزی میشه. من حال خودمو میشناسم آخه. دو سه سال یه بار دچار چنین حالی میشم و اونم تا سرم نزنم و گلاب به روتون به حالت تنوع (!) دست ندم حالم خوب نمیشه. حدسمم درست بود. بعد از کلی جر و بحث سر اینکه بالاخره بریم یا نریم حریف من نشدن و زنگ زدن گفتن نمیایم ! حالا اینکه اونا چه فکرایی میکنن بماند! ولی حدس من درست از آب در اومد و اون شب هر سه تاییمون ... !
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
این چند روز بخاطر بر هم خوردن ناگهانی حال خواهر جان و در ادامش بستری شدن ایشون در بیمارستان ، یک سره در راه منزل و بیمارستان بودم! یعنی خدا هیچ ایرانی رو به سمت بیمارستان یا کلانتری نکشونه که واقعاً خسته می کنند آدم رو! یعنی حسابشو بکن 3 روزه خواهرجان بستریه ، تو یه روز هر چی آزمایش و عکس و اکو هست رو نمیگیرن! یه روز میگن این کار یه روز میگن اون کار یه روز این آزمایش یه روز اون آزمایش!بعد از اون ور هزینه ی همراه چقدر بالاست! درسته بیمارستان خصوصیه ولی این چه وضعیه آخه؟ یعنی تو این مملکت یک نفر نیست که این هزینه ها رو زیر نظر داشته باشه؟ رفتم پذیرش میگم : - خانوم یک کارت همراه لطف کنید + چند تخته است؟ - سه تخته است! + 60.000 تومان میشه! - ما که از سه تا تختش استفاده نمی کنیم!! + میدونم چون سه تخته است 60000 تومان میشه. خصوصی باشه بیشتره!! - خانوم ما هتل چهار ستاره با نهار و شام و ... شبی 100.000 تومان ها!! + ما هم اینجا صبونه نهار شام میدیم!!!!! - دستتون درد نکنه!! راضی به زحمت نیستیم!   بیمه هم که هزار تا دنگ و فنگ داره. ده بار آدم رو میبرن و میارن تا هزینه های بیمارستان رو اون هم با 30% فرانشیز و سقف تعهد و ... متقبل بشن! ولی وقتی میخوان هر ماه از حساب پول برداشت کنن اصلا خبری از این رفت و آمد ها نیست! نیاز به هیچ گونه مراجعه ای نیست! فقط وقت پول دادن که میشه تنشون میلرزه به هر روشی که میتونن میخوان از زیرش در برن! نمونش اینکه یک بار دستور پزشک رو بردم کارشناسشون میگه این در تعهد ما نیست!! میگم یعنی چی در تعهد ما نیست! میگه این دستور پزشک هزینه هاش بعهده ی خودتونه! میگم پس چرا پول میگیرین؟ چه چیزی رو تعهد دارید؟ عینک و دندون پزشکی و بستری و ... که در تعهدتون نیست! پس چه هزینه ای رو شما تعهد کردید؟ طرف اینجوری نگام میکنه و جوابی نداره که بگه!! منم برگشتم رفتم پیش دکتر یه دستور پزشک دو نونه گرفتم!! بردم دیگه این بار مجبور شد قبول کنه! یعنی کلاً ما دروغگو پروریم!!!!! خودمون باعث میشیم مردم به دروغ گفتن عادت کنن!! مملکته داریم؟!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز صبح مامان و خواهر جان تشریف بردند برای من خواستگاری! البته خواستگاری که نه! معارفه ی زنانه بود! یحتمل اگه پزشک معالج مامان زمان شروع فرآیند درمان و عملش رو به آینده موکول کنه این هفته با پیژامه به خواستگاری مشرف می شویم!! فعلا امتحان دارم و هیچی نخوندم. در نتیجه توضیحات بیشتر رو به آینده موکول می کنم.
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
پس از تغییرات در مدیریت گروه سایت های پرشین بلاگ از دکتر مهدی بوترابی به جناب آقای نوید رجایی پور تغییراتی رو در سیستم پرشین بلاگ شاهد هستیم. تغییراتی که به نظر پسرفت باشند تا پیشرفت!   از جمله ی این تغییرات می توان به حذف ناگهانی و بی سر و صدای پست های منتخب هفته در پنل مدیریت مرکزی کاربران اشاره نمود!
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

امروز رفتم دانشگاه صنعت آب و برق ؛ محل آزمون اونجا بود. سوالات تستی آسون بود ولی طبق معمول سوالات تشریحی سخت بود. البته دست و پا شکسته یه چیزایی نوشتم ولی امان از دست استاد نا اهل  که نه درس داد و  نه نمره! آخه استاد وقتی استاده که یه چیزی به آدم یاد بده دیگه! اینکه بری بشینی جای گرم و بگی خب یکی بیاد کنفرانس بده که نشد تدریس! درس بلد نیستی بدی لااقل نمره بده کمک کن کم کاری هات جبران بشه دیگه! والا من اصلاً تو زمینه ی استاد ریاضی شانس ندارم! خلاصه هر طوری بود امتحان امروز گذشت. ولی دیشب اینقدر کلافه شده بودم که اصلا خوابم نمی برد!!دارم به آهنگ " نگران "  گوش می کنم. نمی دونم چرا بد جوری مود امروزم این آهنگ بنیامین بهادری شده! مرتبط باز پخشش می کنم! کوتاهه و اصلا تو اون سبک ها نیست که کلاً پیگیر دنبال کردنش باشم! ولی با این اوصاف از تکرار واژه ی " نگرانم " خوشم میاد نمیدونم چرا!! نگرانم واسه تو . . . یه آهنگ جدید از حبیب محبیان دانلود کردم کم بد نبود!! برام جالب شد که بدونم بالاخره مجوز گرفت یا نه ! ولی طبق معمول از رسانه های ایران حرف درست و حسابی نمیشه انتظار داشت! اینقدر حقیقت و دروغ منتشر شدن که معلوم نیست کدوم واقعیته و کدوم توهم نویسنده! کمی ذهنم به این مشغول شد که واقعا اگه به حبیب مجوز بدن کار اشتباهی هستش که خیلی ها تو بوق و کرنا کردن که آی اگه مجوز بگیره چنان می شود و چنین؟! چه ایرادی داره مگه؟ اولا که حبیب از اون دسته خواننده ها نبود که تو آمریکا آهنگ های " به اصطلاح " مبتذل بخونه! بر فرض  هم که خونده باشه مگه غیر از اینه که تمام تلاش اینه که همه به " صراط مستقیم " بیان؟؟ حالا که یکی برگشته چرا باید جلوش رو بگیریم؟؟ خودمون خودمون رو می گیریم و خودمون واسه خودمون ریش گرو میذاریم خودمونو که خودمون گیر انداخته بودیم رو آزاد می کنیم!! به این میگن اصل " با خود درگیری "!   یه سری به سایت گروه آریان زدم! دو تا ترک جدید منتشر کردن به اسم " تو که با من باشی " و " تو رو کم دارم " ؛ خبر جدیدشون این بود که آلبوم پنجمشون هم در حال آماده شدنه.  ولی چه فایده ! تو هر آلبوم دو سه نفر از اعضای قبلی از گروه جدا شدن تا به امروز و همین اتفاق بازم برای آلبوم پنجم افتاده و 4 -5 نفر بیشتر نیستن !! از گروه 11 نفرشون فقط خواننده هاشون مونده!! دفعه ی بعد احتمالا 2 نفر هستن و تو آلبوم بعدی گروه آریان احتمال زیاد کلا اکیپ گروه عوض میشه و 11 نفر جدید میان!!

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی