Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۲۵۶ مطلب با موضوع «روز نوشت» ثبت شده است

شاید مضحک‌ترین صحنه‌ی صبح این روزهای تهران رو من رقم می‌زنم!صبح با ماسکی فیلتردار بر صورت سوار بر خودرویی تک سرنشین به سمت محل کارم در حرکتم..!!آقایان مسئول لطفا فکری به حال حمل و نقل عمومی کنید.به هیچ عنوان دوست ندارم با خودروی شخصی به محل کارم رفت و آمد کنم و موجب آلودگی هوای شهری بشم که من و خانواده‌ام وهمشری‌هام در اون تنفس می کنیم؛ احتمالاً خیلی از همشریان من هم به درد من دچارند! فاصله‌ی زیاد منزل تا محل کار و کمبود وسایل نقلیه عمومی و خطوط مستقیم عمومی.اوایل که با وسایل عمومی به محل کارم میرفتم حدودا روزی ۴ ساعت در رفت و برگشت بودم که با وسیله نقلیه شخصی به ۲ ساعت کاهش پیدا کرده. این رو اضافه کنید به هزینه رفت و آمد با وسایل عمومی که باید به قولی ۴ کورس مسیر تغییر بدم و با وجود این هزینه و اون زمانی که میگذارم به دلیل کمبود وسایل نقلیه باید همیشه تحت فشار هم باشم و اذیت بشم!اینه که طبیتا ترجیح میدم با خودروی شخصی تک سرنشینم با آسودگی بیشتر و زمان کمتر به محل کارم برم...من و امثال من میدونیم که تک‌سرنشینی اصلا خوب نیست اما لطفاً از شعارزدگی خارج بشید و به مسئولین بفرمایید فکر راه چاره باشند به جای پر کردن جیب خود و اقوام و آشنایانشون...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
برای هر فردی به عنوان خواننده یک کتاب، عوامل زیادی در انتخاب کتاب و خواندن آن موثر است؛ در کنار موضوع کتاب که اصلی‌ترین مشوق برای انتخاب آن است، لحن نوشتار، ساده گویی و قابل فهم بودن و عاری از غلط‌های ویرایشی و املایی ، در خواندن کتاب اهمیت به سزایی دارد. زمانی که کتاب با عجله و بی‌حوصلگی تمام منتشر می‌شود، نتیجه‌اش عدم استقبال خوانندگان و نارضایتی آنها را فراهم می‌آورد. غلط‌های املایی زیاد و متن سنگین و دور از زبان روز، عدم توجه به قواعد ویراستاری و حتی جنس و رنگ کاغذ کتاب از عواملی است که ممکن است هر خواننده‌ای را از ادامه کتاب منصرف کند. متاسفانه بعضی کتاب‌ها از جمله کتاب تاریخ ایران از آن دست کتابهایی است که در ویراستاری آن کم‌دقتی شده است. با قیمت‌های امروزی کتاب، روبرو شدن با کتابی که حتی غلط املایی‌اش هم تصحیح نشده برای خریدار قابل قبول نیست. امیدوارم ناشران گرامی توجه بیشتری به ویراستاری و حقوق خوانندگان داشته باشند.
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
۲۴ مهر ماه - روز جهانی غذا

روز جهانی غذابیست و چهارم مهر ماه، برابر با شانزدهم اکتبر، سالروز جهانی غذاست. این روز به افتخار تاسیس سازمان فائو در سال ۱۹۴۵ نامگذاری شده و در سراسر جهان گرامی داشته می‌شود. در این روز، سازمان های بین المللی، به منظور برقراری روابط در زمینه کشاورزی و زمینه سازی برای جلوگیری از فقر و گرسنگی و نابودی محیط زیست، تلاش می کنند. استفاده از تجربیات، نحوه تغذیه، انتقال فن آوری از کشورهای توسعه یافته به کشورهای در حال توسعه، موجب رونق و پیشرفت در صنعت مواد غذایی در ملل جهان سوم می شود. روز جهانی غذا، تلنگری برای بیداری وجدان های به خواب رفته و روز هم دردی با گرسنگانی است که از ابتدایی‌ترین حق زندگی، یعنی غذا محرومند.

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
این روزها زندگی ماشینی ما آدم‌ها دیگر رنگ و بوی ناب گذشته را ندارد... حتی پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های این دوره و زمانه‌ای که زمانه نیست و آخرت دنیاست هم دیگر صفا و صمیمت و عشق پدربزرگ و مادربزرگ‌های گذشته را در خود ندارند چرا که آنها هم در این زمانه زندگی می‌کنند و زمانه آنها را هم به گرداب ماشینی شدن کشانده...! نوه‌ها هم که دیگر گفتن ندارد! کودک که بودم هیچ لذتی برای من بالاتر از خرید یک کیک و نوشابه یا یک پفک نادی نبود که پدربزرگم برای من می‌خرید. اما این روزها این چیزها هیچ نوه‌ای را شاد نمی‌کند. این روزها طوری زندگی می‌کنیم که انگار قرار است تا همیشه ما باشیم و این مال دنیا... یادمان رفته که هیچ چیز، حتی ثروت و رفاه مالی کامل نمی‌تواند جای صفا و صمیمیت و محبت و عشق را برای ما پر کند چرا که ما آدم هستیم! ماشین نیستیم! از یک مشت آهن و پیچ و مهره آفریده نشده‌ایم. آنچه که در دل داریم قلب است و تشنه‌ی محبت کردن و مورد محبت واقع شدن. اما این روزها آنقدر ماشینی شده‌ایم که همه چیز را ۰ و ۱ می‌بینیم. حتی ازدواج و فرزندآوری هم برای ما ۰ و ۱ شده است. اگر هورمون‌های جنسی‌مان با مردی یا زنی تحریک شد، ۱ ! پس ازدواج می‌کنیم و دو روز بعد که میزان تحریک‌پذیری پایین آمد یا این هورمون‌ها با فرد دیگری تحریک شد ۰! طلاق! بدون هیچ تلاشی برای هم‌پوشانی کاستی‌هایمان در زندگی. زندگی سخت شده، خیلی هم سخت شده و بازوی فشارش بر گردن همه‌ی ما سنگینی می‌کند. اما حس داشتن فرزند حس نابی است که تا نداشته باشید حتی در خواب هم نمی‌توانید چنین حس و عشقی را تصور و درک کنید. فرزند داشتن هزینه دارد، درست و صحیح و با معیارهای مسئولیت‌پذیری و خانواده‌محور تربیت کردن فرزند هزینه دارد اما لذتی که از کنارش بودن در زندگی خواهید برد لذتی است که هرگز جایش را نمی‌توانید به هیچ چیز دیگری بدهید حتی به سگ داشتن!! سگ؟ آخر سگ؟ چرا؟ سگ با وفا است حرفی نیست ولی بدون در نظر گرفتن عواقب حرفم و بی رو دربایستی باید بگویم آنکه تصور می‌کند سگ برایش جای فرزند را می‌گیرد سطحش از انسان بودن خیــــــــــــلی پایین‌تر است! در حد همان سگ خودش را پایین آورده! به حرف‌های این هرزه‌های خود فروخته‌ای که در برنامه‌های مختلف تلویزیون‌های ماهواره‌ای شما را به سگ آوری بجای فرزندآوری(!) دعوت می‌کنند گوش ندهید! خودتان تصمیم بگیرید! فرزند شما از وجود شماست اما سگ چطور؟ با کدام عاطفه و احساس می‌توانی سگت را هم تراز و حتی بالاتر فرزند تصور کنی؟؟؟ هیچ لذتی در زندگی بالاتر از این نیست که انسان فرزندی داشته باشد و برایش زحمت بکشد، چون شمع به پایش قطره قطره آب شود اما از دیدن ذره ذره بزرگ شدنش به خود ببالد. پسران خوب! دختران خوب! ازدواج کنید! نه با هر کسی که از راه رسید. با اهلش. اگر پولدار نبود اگر خیلی خوش‌تیپ و قواره نبود عیبی ندارد. اینها صفت‌های ماندنی‌ای نیستند. فقط یادمان باشد که اگر پولدار نبود با جنم باشد! اگر خوش تیپ نبود خوشدل باشد. کمی پول و کمی قیافه را همه دارند!! آنچه ماندنی است عشق است و بس. یادمان باشد که پول آدم پولدار و یا قیافه‌ی آدم خوش‌تیپ فقط برای ما نخواهند ماند! یادمان باشد که از کودکی از هر کداممان که می‌پرسیدند کدام ستاره، ستاره‌ی توست بی‌درنگ می‌گفتیم آن که از همه پر نور تر است!! آنکه از همه خوش‌تیپ‌تر و پولدار تر است فقط برای تو نخواهد ماند! همه او را می خواهند!! درست انتخاب کنیم، ازدواج کنیم، فرزندی بیاوریم و از بزرگ کردنش لذت ببریم. پی‌نوشت: تیتر این پست تنها طعنه‌ای بود به جمله‌ای معروف که در کودکی حتی در مدارس به ما القا میشد «فرزند کمتر،زندگی بهتر!» به هیچ عنوان منظور این پست این نبود که هر کداممان ۴-۵ بچه داشته باشیم! نه! هدف درد دلی بود از باب اینکه فرزندتان را با سگ مقایسه نکنید.
  • ۱ نظر
  • ۳۰ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۱۵
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
این پیام تو تلگرام برام اومد. حرف حسابه واقعاً... گل فروش سر کوچه می گفت: ما بچه بودیم . بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت . گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم. نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی... اما چشممون گشنه نبود. یه دایی داشتم اون زمان کارمند دولت بود . ملک و املاک داشت و وضعش خوب بود. مادرمون ماهی یک بار میبردمون منزل دایی . زنش، زن خوبی بود . آبگوشت مشتی بار میذاشت و همه سیر میخوردیم ...د سه تا بچه هم سن و سال من داشت. به خدا ما یک بار فکر نکردیم باباشون وضعش توپه و بابای ما یخ فروش. از بس مردم دار بودن، انسان بودن، خودنمایی و پز دادن تو کارشون نبود . اونا هم میامدن خونه ما... داییم دو سه کیلو گوشت و برنج میآورد یواش میداد دست مادرم و سرشو میآورد دم گوش مادرم و آهسته میگفت آبجی ناقابله . تا مادرم میخواست تشکر کنه با چشماش اشاره میکرد که چیزی نگه . مادرم هم ساکت میشد. الان دیگه اینطوری نیست . مردم دنبال لذت بردن از زندگی نیستن. دنبال این هستن که مدام داشته هاشون رو به رخ دیگران بکشن. دلیلشم اینه که تازه به دوران رسیده ها، زیاد شدن. تقی به توقی خورده، یه پول وپله ای افتاده دستشون، دیگه نمیدونن اصالت رو نمیشه با پول سیاه خرید،،، حتی بچه ها هم، اهل دک و پز شدن. بچه یه وجبی، به خاطر کیف و کفش قر و فریش، همچین پزی میده به دوستاش که بیا و ببین. اینا بچه ان ، تربیت نشدن، ننه و باباش، ملتفتش نکردن که این کار بده . اگه همکلاسیش نداشته باشه، باید چکار کنه ؟ لابد میدونن که میره خونه، بهانه میگیره، و باباش شرمنده میشه تو روش. قدیم اگه کسی ناهار اشکنه میپخت ، تلیت میکرد و یه کاسه هم واسه همسایه اش می فرستاد و میگفت شاید بوی غذام همسایه ام رو به هوس بندازه و اونم غذا نداشته باشه. اگه یه خانواده توی محل تلویزیون 14 اینج می خرید همه جمع می شدن توی خونه اش واسه تماشا ... دک و پز نبود . نهایت صفا و صداقت بود. الان طرف پسته میخوره پوستشو قاب میگیره! میخواد بگه آهای مردم من وضعم خوبه ، دیگه نمیگه شاید همسایه اش نداشته باشه و حسرت بخوره. قدیم مردم صفا داشتن، الان بی وفا شدن. ربطی هم به پیشرفت علم و اینجور چیزا نداره. این رفتارا که پیشرفت نیست اینا افت اخلاقه... کاش دنیا مثل قدیما بود...
  • ۰ نظر
  • ۲۶ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۵۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

بعد از گذشت هفت هفته از شروع پخش فصل دوم سریال شهرزاد،حالا این سریال از طریق سامانه filimo.com بصورت آنلاین و برای کابران اینترنت اپراتورهای ایرانسل،همراه اول،آسیاتک و های وب با ترافیک رایگان در دسترس است. برای تماشای این سریال جذاب و هزاران ساعت فیلم و سریال کافیست در این سامانه عضو شوید و اشتراک خریداری نمایید. پیش از این تنها سامانه‌ای که حق پخش V.O.D این سریال را داشت،lotus.ir بوده است.

  • ۰ نظر
  • ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۳۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز برای پسر عزیزم مهراد دندونی گرفتیم. مهراد من حالا یه دندون داره.بابا عاشقته مهرادم...
  • ۰ نظر
  • ۰۵ مرداد ۹۶ ، ۰۳:۳۵
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

سریال عاشقانه شروع خوبی داشت. در ادامه با حواشی عجیبی روبرو شد تا جاییکه مدتی پخش سریال متوقف شد. از طرفی زمانی که سریال احیا شد و تصمیم به پخش مجدد گرفته شد بدلیل نقض قرارداد تهیه‌کنندگان سریال با شرکت‌های V.O.D با حکم قضایی پخش سریال متوقف شد. با این همه فراز و نشیب نسبتا طولانی سریال راهش را ادامه داد و اگرچه بعضی قسمت‌ها ضعیف بود اما در مجموع با در نظر گرفتن اینکه سریال‌سازی در شبکه خصوصی تا حدودی در ایران نوپا محسوب می‌شود با اغماض می‌توان از کاستی‌هایش چشم‌پوشی کرد. یکی از محاسن سریال عاشقانه که شاید اصلی‌ترین دلیل وفاداری مخاطبین به تماشای این سریال تا قسمت آخر باشد، حضور بازیگران سرشناس در این فیلم بود که جذابیت دو چندانی به آن بخشید.انتقادهایی به فیلم وارد می‌شود با این مضمون که چرا شخصیت حاج یونس زیر سوال رفت و یا چرا شخصیت پر از ابهام و عجیبی مثل هومن در این سریال به عنوان شخصیت محبوب بولد شده است. به شخصه تصور می‌کنم که باید در نظر بگیریم که قرار نیست همه انسانهای مشابه حاج یونس پایانی تلخ مثل حاج یونس عاشقانه داشته باشند و یا همه آدمهای در ردیف پیمان مثل او محبوب باشند. در عین حال بیاموزیم که:تن آدمی شریف است به جان آدمیت | نه همین لباس زیباست نشان آدمیتو بدانیم که زود درباره آدمها قضاوت نکنیم. حاج یونس‌هایی هستند که مرام و معرفت نمی‌شناسند اما از طرفی هستند پیمان‌هایی که اگرچه به ظاهر ناهنجارشان نمی‌آید اما اگر صبور باشیم شاید شخصیت جدیدی از درونشان کشف کنیم.

  • ۰ نظر
  • ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۲۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
این روزها بیشتر از همیشه زندگی‌ام پر شده از اعداد و ارقام! گاهی خواب می‌بینم حقوق‌ها جابجا شده و یا اسم کسی از لیست بیمه جا مانده!! سیل کارها بر سرم آوار شده و هر چه بیشتر تلاش می‌کنم انگار باز هم کم است! پروژه‌های جدید قوزی بالای قوز است! از طرفی اتمام پروژه‌های قبلی به منزله شروع محاسبات عیدی و سنوات از حالاست! خلاصه اینکه اوضاع دل‌انگیزی است! گاهی یاد جواب دوستانم در دوران سربازی می‌افتم که در جواب سوال فرمانده که می‌پرسید : - "کی خستست؟!"برخی پاسخ می‌دادند:- "داداش من!" (بجای دشمن!) اما من همچنان خستگی‌ناپذیرم! عشقی که از همسر و فرزندم به من سرایت می‌کند امیدبخش آن است که این روزها نیز می‌گذرد و هر سختی‌ای ارزش لبخند دلنشینشان را دارد.
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
برای آدم‌های مختلف خبر خوب معانی مختلفی داره. برای یکی خبر خوب به معنی برنده شدن تو یه مناقصه است و برای یکی برنده شدن یه جایزه بانکی. برای یکی بهبودی بیمارش و برای یکی تولد نوه‌اش. و امروز برای من خبر خوب این بود:مه‌سو و مستر اچ ظاهراً به جاهای خوبی برای شروع زندگی مشترک میرسن. این خبر رو که تو وبلاگ مه‌سو خوندم صبح جمعه‌ی منو زیباتر کرد. چه خبری میتونه دل یه آدمو بیشتر از این شاد کنه که دو تا عاشق بعد از اون همه سختی دارن به یکی شدن نزدیک میشن...؟براشون آرزوی کنار گذاشته شدن هر چه زودتر باقی مشکلات و رسیدنی مانا و جاودان می‌کنم...
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی