- ۰ نظر
- ۰۲ آذر ۹۳ ، ۰۸:۱۵
این روزها بدجوری ذهنم درگیره. شما خودت رو بذار جای من تا ببینی چه حال بدی دارم ... از یه طرف دانشجوام و از طرفی مسئولیت ازدواج رو قبول کردم و یک ساله که با بانو نامزدیم و خیلی صحیح نیست که زیاد نامزد بمونیم و از طرفی شغل درست و حسابی گیرم نمیاد. 3 ساله توی یه دفتر املاک کار میکنم بدون بیمه. خدا رو شکر از بیکاری بهتره ولی تو این تورم حقوقم همینجوری به آخر ماه نمیرسه . هزینه دانشگاه و رفت و آمد و قسط ها ...
حالا چجوری من با چه امیدی برم زیر یک سقف؟ درسته که امیدم باید به خدا باشه اما پول خیلی مهمه ... در آمد خیلی مهمه ... با این حقوقی که الان دارم واقعا نمیدونم الان به من میشه گفت شاغل یا باید بهم بگن بیکار؟؟!!
آهای شمایی که میگی نرخ بیکاری ما خیلی پایینه چشم داری جوونای بیکار این مملکت رو ببینی؟؟ آهای شمایی که قانون میذاری سقط جنین زندانی داره و آهای شمایی که میگی بچه دار شید از هزینه هاش خبر دارید؟؟
آهای شمایی میگی ازدواج کنید تا به انحراف کشیده نشید داری یه خونه بهمون بدی ؟ یه سر پناه ؟ یه کار خوب ؟
کاش یکی صدای ما رو هم بشنوه ...همیشه از خدا خواستم بازم میخوام هیچوقت هیچ مردی رو چه جوون و دم ازدواج و چه ... شرمنده ی زنش نکنه ...
بگو آمیــــــن !
همین و بس ...