Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

برای عید امسال من خیلی دلم میخواست بانو رو به چند جای تفریحی و فرهنگی که تا حالا نرفتیم ببرم . برای همین چندین جای مختلف رو از اینور و اونور و از اینترنت جستجو کردم . یکی از جاهایی که قرار بود بریم و قسمت نشد موزه ی رضا عباسی بود که از طریق یکی از دوستان که از اونجا بازدید کرده بود و کلی هم تعریفش رو می کرد باهاش آشنا شدم . اما به دلایلی کنسل شد و افتاد برای بعد. جمعه هم قرار بود صبح زود بریم دربند اما اون هم بدلیل کسالت و سرفه های خشک و شدید من کنسل شد ! اما امروز عزمم رو جزم کردم که به هر طریقی هست این نوار کنسلی رو از بین ببرم و هر طوری شده با بانو بریم به دیدن یکی دیگه از نقاط جذاب و دیدنی و فرهنگی تهران ، موزه جواهرات ملی .این موزه توی خیابون فردوسی ( نزدیک به میدان امام خمینی ) مقابل سفارت ترکیه قرار داشت. من و بانو و برادرش سه تایی رفتیم اونجا ! وقتی رسیدیم با صف نسبتاً طویلی روبرو شدیم اما کمی که گذشت و توی صف موندیم دیدیم چه به موقع اومدیم و چه صف طویلی پشت سر ما تشکیل شده و کلی جلوییم ! خلاصه طبق معمول ما ایرانی ها توی یکی دیگه از صف هایی که معمولا در طول زندگیمون باهاشاون بطور روزانه مواجه میشیم منتظر موندیم و در عین ناباوری عزیزان خارجی خیلی راحت و بدون صف تشریف میبردن داخل که احتمالا ما هم برای اینکه خودمون رو قانع کنیم اکثراً تو دلمون گفتیم "" خب البته رسم مهمان نوزای همینه !!! "" از صف اول که نوبت به ما رسید رفتیم سراغ صف دوم که تحویل امانات بود. بعد از اون صف سوم که صف ورود به خزانه ی جواهرات ملی بود و در نهایت صف چهارم که باید داخل خزانه ی موزه  پشت درب منتظر می موندیم تا گروه های قبلی بازدیدشون تموم بشه و خارج بشن تا ما بتونیم وارد بشیم!! یعنی ببین چه همتی داشتیم ما با این همه صف ایستادن!! وارد موزه که شدیم آقای راهنما شروع به صحبت کردن و خیلی زیبا و گیرا ما رو به ویترین های مختلف هدایت کردند و برامون از جواهراتی که توی اون ویترین ها بود صحبت کردند. جواهرات بیشتر مربوط به دوره ی قاجار و پهلوی بود. از تفاوت های لعل و یاقوت گفتند و از نمونه های نادر " الماس قرمز و صورتی " ، الماس دریای نور و ...همون ابتدا راهنمای گرامی یک جمله ی جالب گفت :" اینجا هرچی که می بینید خیلی بزرگ و تک هستش مربوط به مرد قد کوتاهی به اسم فتحعلی شاه بوده !! "جدا هم همینطور بود اکثر تاج های بزرگ ، شمشیر های بزرگ و الماس های نادر مربوط به همون دوره بودند.به من که خوش گذشت و بانو و برادرش هم همین نظر رو داشتند. امیدوارم شما هم فرصت کنید و از دیدن جواهرات این موزه و کسب اطلاعاتی در مورد اونها لذت ببرید. بهای بلیط ورودی برای هر نفر ایرانی 2000 تومان هستش و مسیر دسترسی هم اینه که از طریق BRT و یا مترو به میدان امام خمینی تشریف ببرید و وارد خ فردوسی بشید از اونجا تاکسی سوار میشید به اندازه ی دوتا چهار راه که نفری 500 تومن هم کرایشه! بگید سفارت ترکیه همونجا پیادتون می کنن.اون دست خیابون رو که نگاه کنید بانک مرکزی رو می بینید و باید از همونجا سراغ درب ورودی رو از نگهبانش بگیرید. این عکس اگر اشتباه نکنم مربوط به دوره ی ناصر الدین شاه میشه که دستور داد از روی نمونه ی کوچکی ، این کره ی عظیم و پر از سنگ های گرانبها رو براش ساختند. این هم نشان و الماس معروف دریای نور هست . کوه نور هم در موزه ی لندن هستش. این یکی هم فکر میکنم جزو زیباترین تاج های مجموعه و مربوط به فتحعلی شاه بوده که با سنگهای گرانبهایی مثل برلیان ، زمرد ، لعل و ... تزئین شده : بقیش رو هم خودتون تشریف ببرید ببینید . ضمنا برای اینکه اذیت نشید لطفا کودکان رو همراه خودتون به موزه نبرید چون راه نمیدن و مجبور میشید نوبتی بیرون کنار بچه ها بمونید که اونجوری دیگه لذتی نداره بازدید از موزه. خوش باشید و مانا . . .
  • ۰ نظر
  • ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۰۸:۰۹
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دوستان وبلاگ نویس اگر تا الان این سایت رو امضا نکردید لطفا به آدرس زیر سر بزنید و برای آزادی سربازان ایرانی امضا کنید. از یک کشور با جمعیت هفتاد میلیون نفری یعنی یک میلیون امضا جمع نمیشه؟؟؟!!!اگر پسری تصور کن خودت رو اگر اسیر کرده باشن تو این لحظات چه حسی داشتی؟ اگر دختری تصور کن اگر برادرت بود الان چه حسی داشتی ؟ چه انتظاری داشتی؟ و اگر آقا یا خانوم هستی تصور کن اگر فرزند تو اسیر بود الان چه حسی داشتی؟به عنوان یک هموطن و یک هم نوع امضا کن و به دوستانت هم خبر بده : http://tpm.irhttp://www.petitions24.com/free_iranian_soldiers
  • ۰ نظر
  • ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۱۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
متاسفانه هر روز شاهد فیلتر شدن بخش عظیمی از محتوای تولید شده در فضای مجازی توسط سیستم فیلترینگ ایران هستیم. زمانی فیلترینگ محدود به سایت های پورنو گرافی و مستهجن بود که صد البته فیلتر نمودن این سایت ها نیاز جامعه‌ی ایران اسلامی بود . اما این روزها شاهد نوع جدیدی از فیلترینگ هستیم ! فیلتر خودکار و خودجوش که بلافاصله نسبت به بسیاری از کلمات ورای اینکه به چه دلیلی استفاده شده اند حساسیت داشته و فیلترش می‌کنند. علاوه بر این فیلترینگ سلیقه‌ای هر روز گریبان‌گیر جامعه‌ی مجازی شهروندان ایرانی شده است و هر روز شاهد فیلتر شدن یک سایت ، یک شبکه ی اجتماعی ، یک شبکه ارتباطی و ... هستیم بطوریکه احساس میکنیم کم کم در زندانی به سر می بریم که هر روز دیوارهایش بیش از روز گذشته به تو نزدیک می شوند و تو هر روز احساس میکنی که دنیایت کوچک و کوچک تر شده است...! من یک جامعه شناس نیستم اما به عنوان یک شهروند مجازی معتقدم این روزها آزادی بیان دیگر چندان معنایی ندارد! آزادی در تصمیم گیری نیز همین طور ! اگر زمانی بود که ما حق انتخاب بین خوب و بد را داشتیم تعریفن از آزادی درست بود اما وقتی به اصطلاح فقط خوب ها در سبد انتخاب است چه فرقی می کند که تو کدام را برگزینی؟ آیا شبکه های اجتماعی تنها دارای بعد منفی هستند؟آیا نمی توان استفاده مثبت از آنها داشت؟ آیا سوق دادن شهروندان مجازی ایرانی که کاربران همین شبکه های اجتماعی هستند به سمت استفاده از فیلتر شکن ها کار درستی است؟ اینکه کاربران مجبور باشند هر روزه از وی پی ان ها و فیلتر شکن های مختلف که مشخص نیست منبع هر کدامشان کدام نهاد دولتی و غیر دولتی خارجی است و ثبت اطلاعات کاربران در سرورهای این فیلتر شکن ها ، صدمات و خطراتش بیش از استفاده ی مستقیم و بدون فیلتر از اینترنت نیست؟ به نظر می آید این روزها آموزش استفاده ی صحیح از فضای آزاد اینترنتی بهتر و امن تر از چوب الف بر سر شبکه ی ارتاط جهانی باشد و نتیجه ی بهتری را در بر داشته باشد.
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
من در کشوری زندگی میکنم که اگه بخوای درست زندگی کنی و به اصول و عقاید خودت احترام بذاری ، باید مواظب باشی! عکس تمام دنیا ! اینه که خارجی ها و به اصطلاح ما بی دین و ایمان ها (!) از ما بهشتی ترند!اینجا ایران است . . . خاک من . . . وطن من . . .جایی که به تو دزدی را آموزش می دهند و اگر ندزدی احساس می کنی واقعا بی عرضه هستی!!اینجا ایران است و قانونش قانون جنگل ! بخور تا خورده نشوی !*****دلم خیلی گرفته ؛ دو روز پیش توی بنگاه معامله ی فروش خونه ای رو انجام دادم که توش سه میلیون تومان شیرینی فقط داشت! من به حرمت بنگاه و چراغ روشنش و صاحب بنگاه بجای اینکه اون شیرینی رو که خریدار میخواست یواشکی بهم بده رو بگیرم ، آوردمش وسط و گفتم آقای صاحب بنگاه بفرما این سفره پهنه هرکی سهم خودشو برداره! ولی اون بی معرفت پول رو برداشت و گفت بیا اینم پنجاه هزار تومان شیرینی شما!! اینقدر این حرکتش وقیحانه بود که واقعا دیگه نمیشد تحملش کرد . بعد از جر و بحث لفظی از اونجا زدم بیرون و الان دو روزه که بی کارم . حالا این مزد صداقت منه ... من حالا متأهل ، بی کار ، دانشجو که هم تو خرج خودم موندم و هم تو خرج دانشگاه . ذهنم خیلی مشغول و درگیره . اصلا تمرکز ندارم . کاش منم بلد بودم برای دیگران حقی قائل نشم. بیکاری خیلی بده خیلی. همش میگم کاش خودم میخوردم همشو . هیچ کسم نمی فهمید و الانم سر کارم بودم و حتماً عزیزتر که معامله ای انجام دادم.کاش اینقدر صادق ... نه اینجا ایرانه و صداقت معنی نمیده ! کاش اینقدر احمق نبودم . . .دلم گرفته خیلی بد . . .
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
ایران در گروه بندی جام جهانی با تیم بزرگ آرژانتین ، بوسنی و نیجریه هم گروه شده که به نظر روی کاغذ گروه خوبی برامون افتاده . اما اون چیزی که مسلمه اینه که واقعاً مسئولان ایران چقدر به جام جهانی و هزینه کردن برای فوتبال و شادی مردم ارزش قائل هستند و هزینه می کنند. صعود از مرحله اول در جام جهانی گرچه آرزوی قشنگی برای همه ی ما ایرانی هاست اما بهتره ساده انگار نباشیم و ببینیم که همه ی تیم های دنیا حتی همین بوسنی که از هم گروه شدن باهاش خوشحالیم از همین حالا شروع به مهیا شدن برای بازی های جام جهانی می کنند در حالی که ما بجز یه مربی خوب و چند بازیکن لژیونر هیچ چیزی در چنته نداریم!! برای گرفتن حداقل نتیجه ی آبرومند باید پیش بینی بازی ها و کمپ ها و برنامه ریزی های خوب رو داشت.
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

سال 1381 ، زمانی که اولین وبلاگ با سرویس کاملاً فارسی ایجاد شد شاید کمتر کسی با وبلاگ نویسی و یا حتی اینترنت (به سبب محدودیت در دسترسی در آن زمان ) آشنا بود. امروز اگرچه 11 سال ( به روایتی 12 سال ) از ایجاد اولین وبلاگ فارسی می گذرد و در ایران کاربران به اینترنت ( به اصطلاح! ) پر سرعت دسترسی بیشتری دارند اما هنوز جریان وبلاگ نویسی در میان کاربران اینترنت مسئله ای تازه و گاهی کاملا غریب به حساب می آید . اگرچه یک کاربر اینترنت به راحتی می تواند با استفاده از وبلاگ سرویس هایی نظیر پرشین بلاگ ، بلاگفا ، میهن بلاگ و ... به راحتی و بدون هیچ هزینه ای صاحب یک وبلاگ باشند ، اما همچنان خیلی از کاربران آشنایی چندانی با این موضوع ندارند!                                                                    بطور کلی در دنیا وبلاگ نویسی به نوعی که در ایران رواج دارد ، مدت هاست که منسوخ شده و وبلاگ ها با دامنه های وابسته به وبلاگ سرویس ها ،عموماً جای خود را به دامنه های اختصاصی وبلاگ نویس داده اند . همچنین با رواج استفاده از شبکه های اجتماعی چون فیس بوک و توئیتر ، خیلی از وبلاگ‌نویس‌های غیر حرفه‌ای ترجیح می دهند به جای انتشار مطالبشان در وبلاگ ، به این شبکه‌ها روی بیاورند. در عین حال یک آمار غیر رسمی نشان می دهد که بیش از 50 درصد از کاربران توئیتر مطالبی درباره‌ی پست های وبلاگ شخصیشان را توئیت می کنند. وبلاگ نویسی در میان فارسی‌زبانان و بطور خاص در ایران حال و هوای دیگری دارد و به نظر می رسد وبلاگ‌نویسان ایرانی با انتشار روزنوشت‌ها ، خاطرات شخصی ، عکس ها و ... این روزها وبلاگ های بروزتر و هدفـمندتری نسبت به چند سال گذشته‌ی خود را دارا هستند . اگر کمی وقت بگذارید و به وبلاگ‌های بروز شده‌ی برخی سرویس‌های وبلاگ‌نویسی مراجعه کنید این موضوع را کاملا احساس خواهید کرد. برخی آمار غیر رسمی نیز نشان می دهد که وبلاگ های صرفاً تبلیغاتی رشد 68 درصدی نسبت به گذشته داشته اند . اگرچه تبلیغات یکی از مصارف وبلاگ نویسی است اما استفاده صرفا تبلیغاتی از وبلاگ موجب یک سویه شدن آن می شود بطوری که بعد از مدتی تنها این نویسنده‌ی وبلاگ است که از وبلاگ خودش بازدید می کند!!

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

دولت‌های ایران از گذشته تاکنون شاهد دزدی‌های فراوانی بوده‌اند. برخی خودشان مسبب و ذی‌نفع این دزدی‌ها و برخی تنها شاهد و ناظر بر تحمیل تبعات این دزدی‌ها بر مردم ایران بوده‌اند که البته این سکوتشان دست کمی از گروه قبلی ندارد! در این میان مردم " همیشه در صحنه " با چشم‌پوشی از این دزدی‌ها چه از طرف دولتی‌ها ، چه از زیر مجموعه‌ها و دستگاه‌های دولتی و ... خود عاملی بر دل‌گرمی مسئولین گشته‌اند که با خیال راحت به کلاهبرداری‌های خود ادامه دهند که کسی پیگیرش نمی‌شود و مردم هر چه تو سری بخورند صدایشان در نمی‌آید! نمونه‌ای دیگر در این دزدی‌ها ، کم‌فروشی از نوع پهنای باند اینترنتی است که دزدی با کت و شلوار ، اتو کشیده و بطور کلی شیک است!مدتی است که شرکت‌های ارائه دهنده‌ی اینترنت دولتی و بعضاً حتی خصوصی جوی گذر سرعت اینترنت را بیش از پیش بر مردم ایران تنگ کرده‌اند. اینترنتی که به هر جایش بخواهی سر بزنی فیلتر است که دیگر ارزش بیش از ماهی 25000 تومان هزینه کردن را دارد؟؟ جالب اینجاست که اگر با شرکت‌های مربوطه تماس بگیری و به این کم فروشی اعتراض کنی با آسودگی خیال و فراغ خاطر ( که دلیلش در بالا عرض شد ) شروع به پاک کردن مسئله شده و با وقاهت تمام از مشتریان خود می‌خواهند اگر از سرعت خود ناراضی هستند درخواست پهنای باند بیشتری کنند!! یعنی اگر زمانی پهنای باند شما 256 بود و با اشتراک یک به هشت دولتی سرعت شما در دانلود 32 کیلوبیت بر ثانیه بود اکنون باید اشتراک یک به شانزده را با سرعت دانلود 16 تا 20 را تحمل کنید ( مگر در برخی از ساعات که حجم ترافیک پایین‌تر است! ) و اگر از سرعتتان ناراضی هستید باید درخواست پهنای باند بیشتر و با هزینه‌های بالاتری را تجربه کنید. سر انجام ادامه‌ی این وضعیت، پایانی تکراری و لوث را به دنبال دارد که همگی از آن با خبریم. - اعتراض مستقیم سران دولت -  مثلا شخص رئیس جمهور و یا وزیر ارتباطات - به وضعیت موجود و اعلام عدم رضایت‌مندی ایشان از وضع موجود است. ، و در مقابل ، شرکت‌ها و دستگاه‌های زیر مجموعه‌ی دولت که باید گوش به فرمان دولت باشند ، بجای سر فرود آوردن ، شاهد اعتراضشان خواهیم بود که اعلام می‌کنند هزینه‌هایمان بالاست و جواب‌گو نیستیم و دولت اجازه افزایش نرخ خدمات‌دهی را نداده و ما مجبور به کم فروشی شده‌ایم! بنابراین مجوز افزایش قیمت خدمات‌دهی این دستگاه‌ها به همین روال که البته روال همیشگی است از سوی دولت صادر می‌شود تا ما "به مرگ گرفته شده و به تب راضی شویم . . . " معنای رضایت‌مندی مشتری در ایران دقیقاً همین بود که عرض شد . . . همین و بس . . .

  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

" سیاست بی پدر و مادر است!!! " این جمله‌ای معروف است که همگی زیاد از دهان بزرگان شنیده ایم . سیاست سال‌هاست که بر روزگار ما ایرانی ها خیمه‌ی سنگینی زده است . روزگاری که سیاست بازی سرگرمی هر روزه‌ی ایرانی ها شده است. ورای اینکه همیشه عادت داریم کارشناس هر رشته‌ای باشیم و خود را عالم دهر آن بدانیم ، وارد دنیایی می شویم به اسم سیاست! سیاستی که آنگونه تعریفش می‌کنند و ورود به آن جز بازی خوردنمان نتیجه ای در پی ندارد! روزگاری که والاتر از است! و اینک این سوال مطرح می شود که در میان این همه سیاسی بازی و تلاش برای ماندن چه کسی دغدغه‌ی فرهنگی ایرانِ‌مان را دارد؟زندگی بدون دلخوشی ، با این همه دروغ و ریا ، چه کسی را شادمان نگه میدارد؟ نه یک دور همی ، نه یک قرار و مدار درست و حسابی ، نه یک محفل بزم و شادی. دیروز از دانشگاه که بر می‌گشتم یک محفل دور همی از دوستان دانشگاهی‌مان را البته دیدم! در پارک نزدیک دانشگاه دور همی جالبی داشتند!! باید بودید و می‌دیدید که جوانان دهه‌ی هفتاد ایران چه دور همی‌ای با دود سیگار و پیپ و قلیان راه انداخته بودند!! دهه‌ی پنجاهی ها با آن همه نجابت و پاکی بیش نبودند! نسلی که سوخت مثل جنگلی که به شعله ای گُر می‌گیرد و سالیانِ سال طول می کشد تا جنگلی جایش را بگیرد. حال این نسل جوان ماست! محفل هایی که دیگر عمومی شدنشان موجب عادی شدن و روزمرگیشان برای ما شده! دیدن سیگار و قلیان و چند دختر و پسر که چیک در چیکِ هم لم داده‌اند و سرگرم دود کردن عمرشان هستند! اینها جوانانی هستند که پدر و مادرهایشان یا درگیر سیاست بازی‌هایشان هستند یا با پنجه‌ی سفت و زمخت بی‌پولی دست و پنجه نرم می‌کنند و از تربیت درست و حسابی فرزندانشان عاجز شده‌اند! نسلی که نه سواد دارد ، نه علاقه‌ای به خواندن ، نه شعوری برای درک کردن و نه اعصابی برای گوش سپردن و صبر کردن. نسلی که زورکی به دانشگاه فرستاده می‌شوند تا چند سالی سرگرم باشند و معترض بی‌کاری و بی‌پولی نباشند!! اینجا ایران است و ما در قرن بیست و یکم ، بیست و یک قرن عقب-رفت داشته‌ایم! شاید هم مردمان آن زمان از بعضی جهات سرتر از ما بودند! مثلاً آنها آزاده بودند و ما اسیر من و ماییم هنوز!! اینجا ایران است و ما در قرن بیست و یکم هنوز یک چسب بزرگ بر دست داریم و به دهان هر کسی که مخالف ماست می زنیم تا صدایش در نیاید! تا کسی وجود بی وجود واقعی ما را نشناسد! قلم قرمزی به دست عده ای نادان به اصطلاح داده ایم و تا با ممیزی خطمان بزنند! این است که دیگر این روزها اشعار فردوسی هم سانسور می شود! این است که هنرمند در زیرزمینی محبوس است و نابلدان مطرب ساز دالامب و دیمبول به دست گرفته اند و گند می زنند به هر چیزی که زمانی نام فرهنگ ایرانی بر خود داشتند. کو کتابی پر محتوا که نصفش حذف و دستکاری نشده باشد؟ کو موسیقی‌ای که گوش آدم درد نیاید از صداهای پر حجم و غلطش؟ کو ترانه ای که آزاد باشد؟ کو نفسی که رها باشد؟ کو عشقی که مقدس باشد؟ کو دختری که نفسش و نه جسمش باکره باشد؟ کو پسری که وجودش مرد باشد؟ اینجا ایران است و همه ی این نبود ها حاصل سهل انگاری خود ماست که " از ماست که بر ماست " . > اما این روزها معنای متفاوتی دارد! یعنی اینجا هیچ کس آنجایی که باید نیست! اینجا نه سیاست‌مَـدارش سَـیّـاس است ، نه مدیرش مدبر ، نه متولی فرهنگش از جنس فرهنگیان ، نه متولی ورزشش از جنس ورزشکاران! اینجا همه دلالند (!) با لباس‌هایی شیک که به گوشه لبخندی فریبمان می‌دهند! وقتی این همه بی لیاقتی یک جا جمع شود حاصلش افول جامعه است . فارغ از هر حزب و دسته و توده و رژیمی ، باید به اعتلای یک چیز تفکر کرد و در راستایش تلاش نمود : فرهنگ . . . واژه ای که سالهاست از زندگی و خلق و خوی ما ایرانی ها رخت بر بسته . . . همین و بس.

  • ۰ نظر
  • ۲۴ شهریور ۹۲ ، ۲۱:۲۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
امروز دلم گرفته . . . یه حس خستگی از همه چیز رو دارم . هر چی گشتم توی ذهنم ، هر چی که فکر کردم دیدم از آخرین باری که واقعاً شاد و بی دغدغه خندیدم ، بدون اینکه ذهنم درگیر مسائل مختلف باشه ، چه از نظر تحصیلی و چه از نظر مالی ، خیلی وقته که گذشته !!! نماز رو که خوندم نشستم پای کامپیوتر . از اونجا که دنبال یه حس نوستالژیک بودم و گوش دادن به موسیقی ای برای آرامش ، بین آرشیو موسیقیم گشتم و به آلبوم " گل آفتابگردون آریان " رسیدم ...سالهای 78 تا 80 جزو سالهای بسیار خوب برای فرهنگ ایران بود! سالهایی که کارهای بسیار خوبی در زمینه های فیلم سینمایی و موسیقی روانه ی بازار فرهنگ و هنر کشور شد . آهنگ های عاشقانه ، آلبوم های زیبا و قوی موسیقی ، فیلم هایی با حرف هایی برای گفتن و ... . از جمله ی این فعالیت ها شاید بشه به آلبوم بسیار زیبای " گل آفتابگردن از گروه آریان " اشاره کرد . هنوز هم گوش کردن به ترانه ی " بارون " یا " گل آفتابگردون " اون آلبوم حس نوستالژی جالبی رو به آدم میده . شعر عاشقانه ی " غریبه " که فکر میکنم تنها ترانه ای بود که بصورت انفرادی توسط " پیام صالحی " اجرا شد ، شعر و آهنگ زیبایی داشت که در همون دوره برای موسیقی پاپ مجاز کشور کار متفاوتی به حساب میومد. در آلبوم " گل آفتابگردن گروه آریان " امیر حسین مستعد ( گیتار بیس ) ، محمدرضا گلزار ( گیتار ) حضور داشتند که در سالهای بعد هر کدام به نحوی از گروه جدا شدند . اتفاقاً بهانه ی اصلی نوشتن این مطلب همین بحث رفتن هاست . . . بحث اینکه تو اون دوره چقدر دل هامون شاد بود . چقدر زندگی کردن لذت داشت ! چقدر خوب بود که ذهنامون درگیر گرفتاری نبود ! حداقل به اندازه این روزها! اون زمان آدم اگر می خواست نیت کنه یه آلبوم بخره یا به دیدن فیلمی توی سینما بره کمتر به این فکر میکرد که هزینش چقدر میشه؟! ارزش چند ساعت خوش بودن رو داشت !! خریدن یه آلبومی مثل " گل آفتابگردون " ، " دهاتی شادمهر " یا " غزلک سعید شهروز " و گوش کردن به ترانه هایی که تابوهای اون زمان رو می شکستن چه شور و ذوقی داشت !! نه مثل امروز که . . . بگذریم . . .از سال 78 تا امروز خیلی از هنرمندای ایران از هنر دور موندن ! خیلی ها از ایران رفتند و بعضی ها هم که هستند و موندگار شدند ترجیح دادند که توی حال و هوای مریض و بی حال این سالهای هنر ، حضور نداشته باشند . هنوز هم سوال اصلی خیلی ها مثل من اینه که این گونه زندگی کردن تا کی؟ خیلی وقته که حس زندگی کردن ازمون گرفته شده ! آخرین باری که حسی برای گوش دادن به موسیقی درست و حسابی رو داشتیم ؛ حسی برای رفتن به سینما و تماشای یک فیلم خوب رو داشتیم ؛ حتی آخرین باری که حسی برای رفتن به پارک و لذت بردن از کنار هم بودن رو داشتیم کی بوده ؟؟!! آخرین حسی که من در سن 25 سالگی دارم حس خستگی ، درموندگی ، بی حوصلگی ، نا امیدی ، دانشگاه رفتن بدون آینده ی روشن ، سر کار رفتن بدون حقوق درست و حسابی با 10 ساعت کار که تمام وقتت رو می گیره ، ازدواج کردن بدون اینکه وقت کنم یا حسی برام بمونه که با کسی که دوستش دارم برم بیرون و قدمی بزنم ( ! ) و ... بوده . اگه خوب به دور و برتون نگاه کنید می بینید که تو این سالهای آخر هر کسی تونسته از ایران رفته و ماهایی که موندیم چاره ای جز موندن نداشتیم!  موندن تو محیطی که نه هنری باقی مونده و نه هنرمندی ! و نه حتی حالی برای ادامه ی این زندگی . . .  نه اینکه رفتن خوبه ! نه ! ولی زندگی این روزها روی سختش رو به خیلیامون داره نشون میده ! چه پست عجیب و غریبی شد ! شاید پراکنده نوشتم ولی هر چی که بود دل نوشته ی این روزهای زندگی من بود . . . دلم یه هوای بارونی میخواد که برم زیرش وایسمو خیـــــــــــــــس بشم . . .
  • ۰ نظر
  • ۰۱ مرداد ۹۲ ، ۰۱:۳۸
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
مدت زیادی از انتشار فیلم ظهور می گذرد . آیا تاکنون به ابعاد مختلف رخنه ی فرهنگ فراماسونری در ایران فکر کرده اید؟ آیا مقاله ای درباره ی فراماسونری خوانده اید؟ نمادهایش را می شناسید؟ این نماد ها را در اطراف خود دیده اید؟ امشب سعی کردم بدنبال مقاله ای درباره ی هامان ( Haman ) و استر ( Esther ) و وقایع تاریخی زمان پادشاهی خشایار شاه ایران در اینترنت بگردم. اگر هامان را نمی‌شناسید خیلی کوتاه باید گفت از بزرگان دوره ی سلطنت خشایار شاه بود و نخبه ای شاید در حد امیر کبیر که پس از کشف راز حقایقی درباره ی " استر " و " موردخای " یهودی به قتل رسید. آن چیزی که باعث شد امشب این پست را ارسال کنم تصویر جالبی بود که در پس زمینه ی آن نوشته بود : " Haman is Back ! " و در پس این تصویر کسی نبود جز .... محمود احمدی نژاد ! آیا واقعاً این شخصیت اینقدر برای یهودیان ترسناک است؟؟!! قضاوت با شما . لطفا ً به دور از سیاسی بازی نظر بدهید. راجع به تصویری هم که گفتم تحقیق کنید. یک جستجوی ساده در گوگل یا بینگ به شما نتایج را نشان می دهد.
  • ۰ نظر
  • ۲۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۴۱
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی