Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

Sourire

میزی برای کار|کاری برای تخت|تختی برای خواب|خوابی برای جان|جانی برای مرگ|مرگی برای یاد|یادی برای سنگ|این بود زندگی؟؟؟

سلام خوش آمدید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سفرنامه» ثبت شده است

امروز سفر یک روزه‌ای به صایین‌قلعه‌ی زنجان داشتیم. به دیدن اقوام خانواده‌ی همسرم رفتیم. صایین‌قلعه شهر کوچکی محسوب میشه و مردمی با صفا و ساده و صمیمی داره. در روزی که گذشت بی‌وقفه به این فکر می‌کردم که چرا مردم این شهر از امکانات بی‌بهره هستند. البته آب هست،برق هست ولی به نظر میاد زندگی نسبتاً سختی دارند و حداقل از امکانات رفاهی کمی برخوردارند. البته نه اینکه ما که در تهران هستیم داریم توی استخر رفاه شنا می‌کنیم! اما آنچه که به نظر میاد اینه که سطح امکانات رفاهی مردم این شهر پایینه.امیدوارم روزی برسه که همه‌ی مردم ایران از نظر امکانات در رفاه کامل باشند...ناگفته نماند که مثل همه‌ی شهرهای دیگه‌ی ایران، صایین‌قلعه هم مردمی مهمان‌نواز و خون‌گرم داره. کم کم دارم ترکی هم متوجه می‌شم!
  • ۰ نظر
  • ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۱۷
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
هفته ی گذشته بدلیل فوت ناگهانی مادر خانم برادرم راهی لاهیجان شدم . چون صبح زود رسیده بودم تصمیم گرفتم بین راه توی کوچصفهان پیاده بشم و کارهای آزادی وثیقم رو انجام بدم و بعد برم لاهیجان ؛ ساعت حدود 6:30 بود . هنوز زود بود برای باز شدن دادسرا ، در نتیجه کمی پیاده روی کردم و توی کوچصفهان چرخیدم . کم کم مدارس باز شد و بچه ها رو هنگام رفتن به مدرسه میدیدم و کمتر حوصلم سر میرفت!ساعت بین ۷ تا ۷:۳۰ بود که رفتم به یک قهوه‌خانه و یک چای دبش خوردم . البته چایش دبش نه بِــرَندش! دوباره شروع به پیاده روی کردم و رفتم توی پارک نزدیک دادسرای کوچصفهان . کمی که نشستم متوجه شدم کم کم آقایان و خانم ها که بعضی هم شاغل بودند برای پیاده روی و ورزش صبح‌گاهی قبل از شروع ساعت کاری به پارک میان و توی گروه‌های دوستانه‌ی دو نفری و سه نفری خودشون شروع به ورزش و نرمش می کنند . از وسایل ورزشی موجود در پارک - که البته بخاطر رطوبت بالای هوا کمی زنگ زد بودند - استفاده میکردند . من از دیدن این صحنه ها به وجد اومدم و من هم در کنار اونها شروع به نرمش های سبک کردم و به این فکر میکردم که ورزش کردن توی کوچصفهان در این حد فرهنگ سازی شده که هم آقایون که معمولا اهل ورزش های اینجوری نیستند و هم خانم ها که معمولاً در هراس این هستند که کسی مزاحمشون نشه ، توی کوچصفهان بدون هیچ دغدغه ی خاطری از باب مسائلی که گفتم خیلی راحت مشغول ورزش کردن و لذت بردن از زندگی خودشون بودن! اما اگر همین ورزش رو توی بعضی پارک های تهران انجام بدی ( منظور پارک ها و بوستان های محلی هست نه پارک های بزرگ تهران که ورزش صبحگاهی همیشه توی برنامه اهالی اونجا هست ) یا بهت میخندن و یا اگر خانم باشی مزاحمت میشن! خوبه که این فرهنگ سازی ها توی تهران هم باشه . همیشه نباید منتظر کار مسئولین بود ، این موضوع همت خود مردم رو میطلبه. بعد از ورزش رفتم دادسرا و کارهام رو انجام دادم. حدود ۳۰۰۰۰۰ تومان از وثیقم رو بابت هزینه ی دارسی و جریمه و ... کم کردند و باقیش رو هم گفتند برو تا بریزیم ...!!
  • ۰ نظر
  • ۱۲ خرداد ۹۳ ، ۰۸:۰۰
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad
دیروز صبح به قصد عرض ادب به پدر بزرگ همسرم که به تازگی از سفر کربلا برگشتند راهی زنجان شدیم. البته نرسیده به زنجان شهری هست به اسم صائین قلعه که به اونجا رفته بودیم. هوای جالبی بود ، در عین حال که خیلی هم سرد نبود و سوز زمستونی نداشت اما برف زیادی روی زمین نشسته بود.وقتی رسیدیم اول رفتیم منزل پدر بزرگ و بعد از نهار و کمی استراحت رفتیم منزل خاله ی پدر خانومم و بعد از کمی نشستن به منزل داییشون رفتیم. خوش گذشت . ازمون خیلی پذیرایی کردن . واقعا دستشون درد نکنه . آش نذری هم داشتند که به مناسبت روز 28 صفر پخش کرده بودند و ما کع عصر رفته بودیم مقداری هم به ما دادند و خوردیم و جای همگی خالی چسبید.بعد از اونجا هم رفتیم منزل یکی دیگه از دایی های پدر خانومم که واقعا اونجا هم لطف داشتند و خیلی ازمون پذیرایی کردند. کلا مردمان خونگرمی بودند و با وجود اینکه من به زبانشون ( ترکی ) آشنایی نداشتم و هر از گاهی خانومم نقش چلنگر رو برام بازی می کرد و ترجمه میکرد حرف ها رو اما با این حال گرما رو در بینشون احساس می کردم. درست عکس مواقعی که آدم جایی میره و احساس مؤذب بودن داره و یا جو براش خیلی سنگینه !در کل خیلی خوش گذشت. شب هم به تهران برگشتیم . پی نوشت : توی اینجور جاها و اینجور شهر ها زندی مردم شکل عجیبی داره. آدم گاهی از اینکه خیلی زندگیشون ماشینی نشده لذت می بره و تو دلش میگه کاش منم می تونستم یه جایی مثل اینجا به دور از آلودگی و با آرامش زندگی کنم. اما وقتی یکمی بیشتر توی زندگیشون عمیق می شی می بینی که توی زندگی اونها هم یک سری مشکلات پیش پا افتاده ای هست که تحملش حتی برای یک روز هم برات خیلی سخت و دور از انتظاره. مثل اینکه واقعا موقعیت های شغلی خاصی اونجا تعریف نشده ! حتما باید یا کارگر باشی و یا مغازه ای چیزی داشته باشی. گرچه توی تهران هم که پایتخته بیش از 50 درصد جوونا بی کارند اما اون 50 درصد دیگه به هر دلیلی یا پارتی بازی و یا لیاقت خودشون و همتشون به یه موقعیتی می تونند دست پیدا کنند اما توی اینجور شهر های کوچیک تصور نمی کنم چنین موقعیت هایی باشه.به علاوه توی شب های زمستون لغزندگی و یخ زدگی خیابون ها خیلی شدیده ، آب توی لوله هاشون یخ زده ، گاهی لوله های آب دچار ترکیدگی شده و قطع میشند. در کنار همه ی اینها توی شبهای سرد اونجا گرم کردن خونه واقعا سخته ، به خصوص اگه شرکت گاز نتونه گاز رسانی کنه و گاز قطع بشه . . .
  • اسماعیل محمدنژاد | Esmaeil MohamadNezhad

I am sweet, but honey is you . Flower is me , but fragrance is you . Happy I am but reason is YOU
-----------------------------
پرواز کن آنگونه که می‌خواهی ...
وگرنه پروازت می‌دهند آنگونه که می‌خواهند ...
------------------------------
این شعاری بود که سالها توی وبلاگم نوشته بودم ... از هواداران و اعضای پیشین باشگاه هواداران پرشین‌بلاگ هستم. بعد از چند سال وبلاگ نویسی مداوم به دلایلی کوچ کردم به این وبلاگ جدید ... وبلاگی جدید در محیط و سرویسی جدید ... همچون بهاری که همراه عشق به زندگیم پای گذاشت بهاری جدید را در زندگی مجازیم تجربه خواهم نمود... این بار اما از گذشته ها گذشته‌ام(!) و به حال رسیده‌ام و به فردایی بهتر برای ''ما" می‌اندیشم...
-----------------------------
چه تقدیری از این بهتر..؟
من از عشق تــــــو می‌میرم..!
-----------------------------
این وبلاگ در گذشته در سیستم وبلاگ‌دهی میهن‌بلاگ آریوداد نام داشت و در آدرس http://Ariodaad.MihanBlog.Com منتشر میشد که با اعلام تعطیلی سایت میهن‌بلاگ ، با نام و آدرس فعلی در اینجا به راه خود ادامه می‌دهد! بنابراین دیدن نام و آدرس وبلاگ قبلی روی بخش زیادی از تصاویر این وبلاگ امری عادی است!

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی