غذاخوری یا آشغالخوری دانشگاه
دیروز رفتم دانشگاه و طبق معمول استاد برای بعد از ظهر کلاس فوقالعاده گذاشت ؛ من ترجیح دادم بمونم دانشگاه و دیگه بر نگردم خونه و باز برگردم دانشگاه.در طول این دورهای که دانشگاه میرم چه دانشگاه بالا و چه دانشگاه پایین تا دیروز از بوفه خرید نکردم بجز موارد جزیی خرید کیک و نسکافه اونم به تعداد انگشتهای یک دست هم شاید نمیرسید.دیروز از روی اجبار رفتم بوفه و نمیدونستم دقیقاً برای نهار اونجا چیزی پیدا میشه یا نه؟! چون عادت داشتم یا کلاسهامو صبح بردارم یا بعد از ظهر جوری که به نهار نخورم! خلاصه رفتم بوفه و یک نگاهی کردم دیدم کیک بگیریم با نسکافه فایده نداره. گرسنم بود گفتم ببینم منوی غذاییش چیه؟ دیدم به احتمال قوی از توی ساندویچهای همبرگر و چیزبرگر و دوبل برگر که پایه همبرگری دارن احتمال قوی ساندویچ قابل خوردنی در نمیاد (!) و معلوم نیست توی همبرگرهاش چی باشه. گفتم باز فلافل یه ترکیب مشخصی داره و احتمال آشغال کمتری توش هست اما زهی خیال باطل!بعد از چند دقیقه معطلی ساندویچی به دستم رسید که از همون اول نصف شده بود!! تکهی بالایی نون از تکهی پایینی نون جدا شده بود و ضمنا محتویات ساندویچ بیشتر توی فویل آلومینیومیش ریخته بود. راستش همون اول خواستم ساندویچ رو با همون شرایط بکوبم تو سرش و بگم نمیخوام! گفتم چه میشه کرد؟ بوفهی دانشگاهه دیگه. نشستم روی یه صندلی و به عادت معهود -همیشه عادت دارم قبل از خوردن ساندویچ محتویات توش رو ببینم که مطمئن بشم چی دارم میریزم تو معدم!- لای ساندویچ رو باز کردم و دیدم چندتا فلافل به شکل سنگ پاهای قدیمی به رنگ سیاه لای نونه!! گرسنم بود و حس داد و بیداد نداشتم ؛ تو دلم گفتم تا من باشم که این اولین و آخرین بارم باشه از بوفهی دانشگاه خرید میکنم. اما گاز اول رو که زدم بوی زخم تخم مرغ و پیاز فراوانش زد توی ذوغم! هی شیطون رو لعنت فرستادم گاز دوم رو که زدم دیدم حالت تهوع داره بهم دست میده! اما من دستم رو کشیدم عقب و زرنگی کردم و بهش دست ندادم!!! یه نگاه که به ساندویچم انداختم گفتم گور بابای پولی که دادم!! انداختمش توی سطل آشغال...آخرش نفهمیدم اونجا سالن بوفه و غذاخوری دانشگاه بود یا سالن آشغالخوری؟! نشریه الکترونیکی کافه داستان به تازگی شروع به فعالیت کرده و بهتون پیشنهاد میکنم از اینجا دو شمارهی نخست این نشریه رو دانلود کنید.دانلود شمارهی نخستدانلود شمارهی دوملینک پایگاه کافه داستان